MohammaD
MohammaD
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

داستان سربازی|بخش اول؛ از تصمیم تا عمل


همه چیز از بعد کنکور ارشد 98 شروع شد که نتیجه‌ای که می‌خواستم رو نگرفتیم و مجبور بودم خودم رو به نظام وظیفه معرفی کنم (تا ۲۰ آذر وقت داشتم).

شبی توی مرداد ماه بود که با یکی از آشناهام که توی یه شرکت دولتی کار می‌کرد صحبت می‌کردم و بحثمون رفت سمت خدمت؛ بهش می‌گفتم دنبال اینم که بتونم امریه بگیرم تا خدمتم راحت باشه و داشتیم در مورد بقیه چیزای خدمت صحبت می‌کردیم که صحبتم رو قطع کرد و بهم گفت میخوای بیای امریه شرکت ما رو بگیری؟ (توی یک شرکت وابسته کار می‌کرد) منم از خدا خواسته گفتم آره چرا که نه ! ؛ بهم گفت کارای اعزامتو سریع شروع کن.... فردای اون روز افتادم دنبال کارای خدمت و از دانشگاه شروع کردم. رفتم دانشگاه ولی از شانس بدی که داشتم خوردم به تایم مرخصی کارمندای اداری دانشگاه؛ بخاطر همین کارای دانشگاه حدود سه چهار هفته عقب افتاد؛ وقتی کارای دانشگاه تموم شد رفتم پلیس +۱۰ خودم رو معرفی کنم؛ مثل بیشتر سربازا منم دنبال گرفتم معافیت پزشکی بودم بخاطر افتادم دنبال کارای معافیت پزشکی.... فکرشو نمیکردم این پروسه معافیت حدود سه ماه طول بکشه..... آخرش هم تونستم بخاطر نمره چشمم و مشکل ارتوپدی زانوم (زمان دبیرستان مینیسک زانوم مشکل پیدا کرده بود توی والیبال) معافیت پزشکی بگیرم.... همه این کارو کردم که به مرحله گرفتن برگه سبز برسم ... اسمش برگه سبز هست اگر از پلیس+۱۰ بگیرید یه برگه A4 هست (اگر از طرف پلیس براتون پست کنن یه برگه سبز رنگ هست بخاطر همون میگن برگه سبز).... اوایل آذر رسیده بودم و اون موقع فکر می‌کردم که من تا ۲۰ ام آذر باید تکلیفم مشخص بشه (بعدا متوجه شدم زمانی که برای اولین بار رفتم دفتر پلیس +۱۰ اون زمان بعنوان زمان معرفی توی سیستم ثبت شده و من میتونستم تا بعد از آذر هم بمونم.)

دریافت برگه سبز

قبل از اینکه به روز گرفتن برگه سبز برسیم یک کمی شرایط رو باید توضیح بدم.

من دنبال گرفتم امریه بودم.... فرآیند امریه گرفتن اینطوری هست که شما باید با شرکتی که می‌خواین اونجا امریه بگیرین صحبت بکنید که شما رو به عنوان سرباز وظیفه جذب کنن و مدت خدمتون رو اونجا بگذرونید.... برای گرفتن امریه لازمه که حدود ۲ ماه مانده به تاریخ اعزام اقدام به دریافت امریه کنید... چون این پروسه حدود دوماه طول می‌کشه. یعنی من تاریخ برگه سبزم باید برای اول اسفند میخورد.


این روز رو دقیقا یادم هست؛ روز قبلش با رییسم هماهنگ کرده بودم که باید برم برگه سبزم رو بگیرم. ۱۶ آذر بود.... هوا ابری بارونی بود... از خواب پاشدم و رفتم پلیس.... اپراتوری که پشت سیستم بود یه برگه داد گفت بگیر برگه سبزت... با خیال راحت برگه رو ازش گرفتم با این تصور که من اول اسفند خودمو آماده کنم ولی..... چیزی که روی کاغذ بود این بود : تاریخ اعزام : ۹۸/۱۰/۱ .... یه لحظه خشکم زد؛ یعنی من باید خودمو برای دو هفته دیگه آماده می‌کردم.... باورم نمیشد؛ از اپراتور خواستم دوباره اقدام کنه ولی گفت دیگه نمیشه... مات و مبهوت بودم .... همه برنامه‌هایی که داشتم دود شد رفت .... امریه‌ای که داشتم به همین راحتی از دستم پریده بود؛ شروع کردم به زنگ زدن به آشنامون که بببینم توی این مدت دو هفته می‌تونم کاری کنم یا نه ؟ جواب منفی بود. حس کسی رو داشتم که آب سرد روی سرش ریخته بودن.

وقتی به خونواده خبر دادم اینطوری شده کسی باورش نمیشد. به رییسم که گفتم شروع کرد با چندتا از دوستایی که فکر میکرد میتونه ازشون کمک بگیره صحبت کرد و اون‌ها هم یه سری قول‌ها بهش دادن که داستان رو درست می‌کنند. یه پروژه داشتیم که باید تحویل می‌دادیم و هممون روی اول اسفند حساب باز کرده بودیم و به چیزی که فکر نمی‌کردیم اعزام توی دی بود...

خلاصه کلی تلاش کردم که بتونم امریه رو جور کنم ولی نشد. هر روز به تاریخ اعزام نزدیک‌تر می‌شدم و حس استرس و اضطراب که کجا قراره بیوفتم بیشتر بیشتر میشد. یکی از آشناها یکی رو میشناخت که می‌تونست از نظام وظیفه آمار بگیره که کجا افتادم.... چند روز قبل از این که پیامک از طرف نظام وظیفه بیاد این دوستمون فهمیده بود کجا افتادم و به خونواده‌م اطلاع داد.... ولی موقعی که با پدرم صحبت می‌کردم گفت این بنده خدا می‌دونه کجا افتادی ؛ افتادی ارتش..... بعد از چند روز گفت شهرت هم مشخص شده؛ افتادی کرمان.... همین‌طوری داشتم آروم آروم منو آماده می‌کردن که بهم بگن تو افتادی نیرو زمینی ارتش پادگان ۰۵ کرمان!!!.... اون بنده خدا کامل به بابام گفته بود کجا افتادم ولی بابام کم کم بهم می‌گفت که من شوکه نشم. دیگه قبول کرده بودم که باید برم ۰۵ کرمان و دو ماه از خانواده خیلی دور باشم و توی یکی از سخت‌گیرترین پادگان‌های ایران (بعدا از چند نفر شنیدم که سخت‌گیری برای قبلا بوده الان خیلی بهتر شدن) خدمت کنم.... این آشنایی که داشتیم خیلی این در و اون در زد که جای منو عوض کنه و بالاخره یه هفته مونده به تاریخ اعزام بهم خبر دادن که افتادی نیروی انتظامی پادگان آموزشی شهید ادیبی مرزن‌آباد... بازم شوکه شدم که افتادم نیروی انتظامی؛ چون با هر کسی که صحبت می‌کردم میگفت فقط نیروی انتظامی نیوفتی که بیچاره‌ای!.... اصلا نمی‌دونستم مرزن‌آباد کجاست و فقط اسمشو شنیده بودم .... توی اینترنت سرچ کردم و دیدم سربازایی که اونجا بودن ازش خیلی تعریف می‌کنن؛ بهش می‌گفتن «هتل ادیبی»، «جهنم سبز» و .... از برخورد فرمانده‌ها با سربازا خیلی راضی بودن. یک کمی اون حس بدی که داشتم کمتر شد و گفتم چاره‌ای نیست باید برم مرزن‌آباد.... سه روز قبل از اعزام با دوستای تو شرکت خداحافظی کردم و آماده شدم برای رفتن به دوره آموزشی.



سربازیادیبینیروی انتظامیپلیسنظام وظیفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید