سلام!
به عنوان اولین نوشتۀ ویرگول من، یکی از نوشته های سابق خودم رو قرار میدم، این نوشتۀ من دربارۀ الله، حضرت موسی و سامریِ گوساله پرست هست! دقیقا مانند تیتر.
قضیه این نوشته های من کمی شخصی هست اما خب میشه اینجوری گفت که سعی کردم الله جل و علا رو از زبان خودش بشناسم، یک جورایی تفسیر سادۀ احادیث قدسی هم میشه ازشون نام برد.
به هرحال این نوشته اولین نوشتۀ من هست، امیدوارم از خوندنش لذت ببرید و استفاده کنید.
قصه از خوندن یک حدیث قدسی در جلد چهارمِ صفحۀ چهل و یکِ کتاب جلیل القدر الکافیِ محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینیِ رازی شروع شد، با این متن:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ رَفَعَهُ قَالَ: أَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنْ لاَ تَقْتُلِ اَلسَّامِرِيَّ فَإِنَّهُ سَخِيٌّ.
قصۀ سامری گوساله پرست را میدونید؟
ابتدا معنی حدیث رو از ترجمۀ فروع کافی، جلد سوم، صفحۀ صدوده بخونید:
خداوند عزّ و جلّ به موسى عليه السّلام وحى نمود كه سامرى گوسالهپرست را نكش، زيرا او سخى است.
موضوع مربوط میشه به رفتن حضرت موسی علیه السلام به کوه سینا، الله در قرآن در آیۀ 142، سورۀ اعراف اینطور گفته:
وَ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ.
برای نزول تورات، با موسی مدت سی شب را قرار گذاشتیم و آن را با ده شب دیگر تکمیل کردیم: وعدۀ خدا در پایان چهل شب عملی شد. موسی وقت حرکت به طرف کوه سینا به برادرش هارون سفارش کرد:«جانشین من بین مردم باش و کارها را سروسامان بده و در ادارۀ امور هم، از نظر و روش خرابکارها استفاده نکن.»
برای بیان بهتر این قصه اون رو از قصص الانبیا نقل میکنم:
« گویند که جبرئیل(ع) او را پرورده بوده و آن آنچنان بود که در آن وقت که بنیاسرائیل از فرعونیان بگریختند این سامری طفل بود او را در سر راه گذاشته بودند. خدای، جبرئیل علیه السلام را فرمود تا آن بچه را برداشت و هشتادماه او را در پر خویش میداشت روزی مادر و پدرش نشسته بودند از فرزند یاد آوردند و بگریستند حق تعالی جبرئیل را فرمان داد تا آن کودک را بر در خانه ایشان نهاد. سامری میگریست از فراق جبرئیل. پدر و مادر، سامری را دیدند و او را شناختند و شاد شدند پس بنیاسرائیل سامری را بزرگ میداشتند که وی را جبرئیل پرورده بود. در آن وقت سامری گفت مرا با شما حاجتی است, بر وی جمع آمدند و گفتند بگو چه سخن داری؟ گفت بدانید که موسی با هفتاد تن از میان شما بیرون رفته است و همه هلاک شدند, اکنون میخواهم خدای موسی بشما بنمایم. گفتند: روا باشد. سامری زرگر بود, قالبی درست کرد از گل بر مثال گوساله, در زیر زمین پنهان کرد و هیزم بالای آن بنهاد, بنی اسرائیل را گفت هر یک دیناری زر بدین آتش اندازید, چنان کردند, آن میگداخت و بقالب فرومیشد. آورده اند که ششهزار درهم در آن قالب انداختند و ندانستند که در زیر آن قالبی است. قالب پرگشت, آتش فرونشاندند. آنگاه سامری آمد و گوساله را بیرون آورد وبروی زمین نهاد تا خلق را بدان دعوت کند. روز غرق فرعون، سامری دانسته بود که جبرئیل کجا رود و از کجا میگذرد و خوانده بود که هر که از زیر سم اسب جبرئیل خاک بردارد و بر هر چیز که ریزد آن چیز بسخن درآید از آن خاک برداشته بود و بر دهان گوساله ریخت و بانگ بکرد, خلق چون آن بدیدند، همه بیکباره سجده کردند و گوساله پرست شدند.
حضرت موسی علیه السلام بعد از بازگشت خواست که سامری رو بکشه اما الله گفت که او را نکش، زیرا او سخی، یعنی انسانی بخشنده، گشاده دست هست.
برای تتمه! آیۀ 58 سوره غافر رو هم بخونید:
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ ۚ قَلِيلًا مَا تَتَذَكَّرُونَ.
کوردل با بینای حقیقت یکی است؟! تاریکی های بی دینی با نور دینداری برابر است؟! (یا به قول خودمون، نابینا و بینا یکی هستند؟)
تا اینجا چه چیزی رو تونسیتم بفهمیم؟
الله کسی رو که دارای حتی یک صفت خوب هست رو به کسی که اون رو نداره برتری میده، اون سامری اگر بخشنده نبود، الله برای کشته نشدن اون واسطه نمیشد! و این یعنی:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ.
مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم؛ اما به ملت ها و نژادهای مختلفی تقسیمتان کردیم تا همدیگر را بشناسید. اینها که ملاک برتری نیست؛ بلکه با ارزشترین شما از نظر خدا باتقواترین شماست؛ زیرا خدا دانای آگاه است.
تقوا چیست که الله آن را دوست دارد؟
تقوا یعنی مراقبت نسبت به اعمال خود، یعنی وقتی میخوایم عملی انجام بدیم ببینیم که آیا این عمل مورد رضای الله هست یا خیر، به قولی دیگه آیا کار خوبی هست یا خیر؟ سپس آیا این کار را برای تقرب به الله انجام میدیم یا خیر؟ اگر کار خوبی هست و در جهت تقرب به الله هست، اونوقت عمل ما عمل متقیان است، حالا چرا باید برای تقرب به الله باشه؟ چون وقتی برای یک انسان کاری انجام میدید او به شما مزدی میده، حالا اگر آن عمل رو برای غیر خدا انجام میدید مزد اون عمل رو هم از اون بخواید، الله دیگه به شما مزدی (پاداشی) نمیده!
سامری از قضا یکی از اعمال متقیان را انجام میداد، الله اون رو برتر میدید که کشته بشه، برای همین حضرت موسی علیه السلام رو از این عمل منصرف کرد. اگر سامری این بخشندگی رو نداشت حال در تاریخ می آمد که حضرت موسی بعد از بازگشتن و مواجه با گوساله پرستی قوم بنی اسرائیل، بر سامری غضب کرد و او را کشت.
این یعنی آیه های 7 و 9 سورۀ زلزله:
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.
هرکه به اندازۀ ذره ای خوبی کرده باشد، آن را میبیند! و هرکه به اندازۀ ذره ای بدی کرده باشد، آن را میبیند!
سامری پاداش خوبی اش را دید حالا پاداش بدی اش!
حضرت موسی اون رو به صحرا تبعید کرد و به او گفت که به بیماری مسری مبتلا خواهی شد، سامری نیز در صحرا از دنیا رفت.
البته الله را چه دیده اید؟ شاید این تبعید و بیماری کفارۀ بدی هاش باشه تا خدا اون رو ببخشه.
این هم از اولین نوشتۀ ویرگول من. قطعا نواقص و مشکلات زیادی داره اما بنظر من برای شروع بد نبود!
ترجمه های قرآن هم از ترجمۀ خواندنیِ قرآنِ علی ملکی هستن.
و همین.