یکی از بهترین لذتهای زندگی، دست به قلم شدن و نوشتن هست. لازم نیست حتما متخصص باشید و نوشتههاتون بوی علم بده، یا لزوما تجربه خاصی داشته باشید.
دست به قلم بردن برای کارای شخصی و روزانه و در کل شخصینویسی ایده اولیه شکلگیری وبلاگ بوده که این روزا به مدد استفاده نابهجای شبکههای اجتماعی و رنگ و بوی پولی گرفتن همه کارامون از مسیر اصلیش خارج شده.
معیار نوشتن امروز ما بالا بردن بازدید و رتبه الکسامون شده. این که اگر کسی عبارتی رو گوگل کرد نوشته ما با پانوشت نویسنده فلانی بیاد بالای لیست و به این مهم افتخار کنیم.
اون سادهنویسی و بیدغدغه نوشتن دهه 80 کاملاً از بین رفته و جای خودشو به وبلاگهای شیکی داده که خیلیاشون در بهترین حالت کپیکار محتوا از اینور و اونور هستند. البته یکی از دلایل این دور شدن را میشه سیاستهای اشتباه حکومتی نیز حساب کرد. سیاستهایی که آنقدر به مردم فشار میاورد که شبانهروز در حال دویدن به مقصدی باشد که هیچ گاه به آن نمیرسد. دویدن برای لقمهای نان که دغدغه امروز خیل زیادی از مردم سرزمینم شده است.
ناله کردن و سخن گفتن در این موضوع که امروز دیگر موضوع مهمی نیست و در بین اخبارهای دائماً شک برانگیز سالهاست که گم شده، شاید گزافهگویی باشد. به قول زندهیاد هوشنگ گلشیری دوستداشتنی: « آنقدر عزا بر سرمان ریخته اند که فرصت زاری نداریم » ...
بگذریم، امید که ویرگول بهانهای شود برای دوباره نوشتن، از خودم، تجربیاتم، یه حتی بعضی روزها نوشتنهای تخصصی از رشته و کارم.