ویرگول
ورودثبت نام
حمیدرضا رمضانی
حمیدرضا رمضانی
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

قسمت اول - ثبات

سلام. من خیلی به نوشتن علاقه دارم و حس میکنم ذهنمو خالی میکنم. برای همین میخوام از این به بعد هر روز صبح بیام یه همچین مدلی درباره اتفاقاتی که توی روز قبل برام افتاد و اتفاقاتی که قراره امروز برام بیوفته اینجا بنویسم. شایدم هیچکسی نبینه. اما دوست دارم بنویسم تا یکم ذهنم خالی بشه.



من جدیدا خیلی بی صبر شدم. حس میکنم هر روز که داره پیش میره این اتفاق داره بدتر میشه. شاید فکر کنین یعنی چی کم صبر شدم. تحملم نسبت به اتفاقایی که تو زندگیم میوفته خیلی کم تر شده. یه سری چیزا هست که من میدونم درسته میدونم برای موفقیت برای اونارو پیش بگیریم اما یه چی توی مغزم هست که نمیزاره این اتفاق بیوفته. منی که عاشق زندگی ای هستم پر موفقیت و پر مثبت بودن یه چی این وسط هست که باعث میشه مغزم نتونه مثبت فکر کنه. همین حالا که دارم فکر میکنم که چی بنویسم یه چیزی داره مغزمو اذیت میکنه. نمیدونم دلیلش چیه. من از آرزوهای بزرگ زندگیم اینه که به آرامش روحی روانی برسم و اگه جایی تفریح میرم بهم خوش بگذره جای اینکه نگران باشم. به نظرم نگرانی خیلی خوبه. این که بدونی چه موقع باید دست نگه داری عالیه ولی اینکه یه چیزی که هیچ دلیلی برای نگران شدن وجود نداره زندگیتو از بین ببره باعث میشه این زندگی دیگه بهت حال نده. دیروز طبق معمول با اون ساعات خواب بدی که دارم ساعت 10 بیدار شدم. نمیدونم چقدر رابطه مستقیم داره ولی هیچ آدم موفقی ساعت 10 صبح پا نمیشه. صبح ها که پا میشم از اشتباهاتم اینه میرم سراغ گوشی و اول کل نوتیفام و چک میکنم بعدش میرم صبحانه بخورم و میگم حمیدرضا امروز تو باید 12 ساعت فیکس کار کنی. توی ذهن خودم میگم اوکی باشه. بعدش میرم که کار کنم اول صبح ها که معمولا اگه یه چیز مشخصی داشته باشم میتونم خیلی خوب کار کنم. ولی کم کم که از روزم میگذره میبینم که به هیچ کدوم از برنامه هام نمیرسم. یه موقع هایی هست که کار پیش میاد. بیشتر مواقع من خودم زود وا میدم. من همونی بودم که شاید از همه بیشترین پلن چید ولی از همه کمتر کار کرد. از همه بیشتر دوست داشت برسه و از همه پایین تره. الان یکی از فاز موفقیت و اینا بیاد میگه نه تو باید دیدت به زندگی مثبت باشه و .... اما به نظرم باید اول کامل منطقی نسبت به همه چی فکر کرد. اما من مثبت بودن رو هم خیلی قبول دارم و به نظرم میتونه خیلی کمک کننده باشه. اما چیزی که الان نیاز دارم اینه که بتونم همیشه پلن هامو انجام بدم.

شایدم یه سری اتفاقای دیگه میوفته که این ذهن منو میپاشونه و نمیزاره زیاد کار کنم شاید سیگار کشیدنم باعث شده انقدر زود رنج بشم و نتونم خوب تمرکز کنم. شاید اینکه همیشه منفی فکر میکنم باعث این شده نتونم درست فکر کنم. نمیدونم. ولی دیگه دوست ندارم بیشتر از این خودمو اذیت کنم چون حس میکنم دیگه نمیتونم تحمل کنم. نمیتونم بیشتر از این صبر ذهنی داشته باشم. دیروز بعدظهر جای انجام دادن کارام غرق اینستاگرام و تلگرام شده بودم که باعث شد از کارام عقب بمونم. البته من همیشه از اونور میوفتم. جای مدیریت شبکه های اجتماعی امکان داره از همه جا بیام بیرون که این خودش یه اشتباست. چیزی که همیشه باعث این شده امیدوار باشم به این زندگی قلب خوبیه که خدا بهم داده. این چند وقت که حالم بد بود فهمیدم باید به کی اعتماد کنم با کی حرف بزنم و فهمیدم هر آدمی توی شرایط مختلف میتونه چه حرف هایی بزنه و چه کارایی انجام بده.



فکر میکنم بعضی وقتا یه سریا هستن خیلی نگران خودشون بودن نگران آیندشون بودن تلاش کردن و بهش رسیدن و دارن به خودشون افتخار میکنن یه سری ها هم هستن که تلاشی نکردن اما نسبت به این تلاش نکردنه حس بدی نداشتن و از زندگیشون لذت میبرن. من این وسط بین این دوتام. یعنی هم تلاشمو کردم و هم نرسیدم. بازم میگم نمیخوام حرفای منفی بزنم من که میرسم به شکلیو برای این میگم نمیخوام حرفای منفی بزنم چون از یه نفر شنیدم که اگه زیاد منفی باشه دور برت آدم نمیمونه. همه میزارن میرن. ولی آره اینجوری شد. چیزی که الان دوست دارم اتفاق بیوفته سر تایم شدن کارامه و انجام شدنشون. این که میگم این کار باید انجام بشه واقعا این اتفاق بیوفته. دوست دارم عادت های بد سیگار کشیدن و دور زدن توی شبکه های اجتماعی و ... ترک کنم و زندگی خوبی داشته باشم و بهش افتخار کنم. پس بریم براش ✌️

زندگیفکر مثبتامید
حرف هایی که اینجا میزنم حرف هایی هستش که از ته دل میاد و تاکیدی بر اینکه حتما این ها درست هستش ندارم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید