در بین ما بوشهری ها اصطلاحی وجود دارد که وقت هایی که سردرد یا دل درد یا دندان درد و الخ داشته باشی، بعد از اینکه همه ی این دردها نرم نرمک از جانت فاصله گرفته باشند، از تو می پرسند: «سرت جا گرفت؟»
«دلت جا گرفت؟»
«یا وقتی کلی بخواهند بپرسند، میگویند؛ جا گرفتی؟»
همین پرسش کافی است تا ته مانده های دردی که هنوز در وجودت احساس میکنی، دود بشوند و بروند هوا.
اصلا همین عبارت کوتاه، ژلوفن می شود و به تک تک سلول هایت رخته می کند. می چسبد به نقاطی که درد را به جانت انداخته و در نطفه خفه شان میکند.
و آه از آن وقتی که این عبارات را از زبان مادر بشنوی.
آب روی آتش است.
آرامشمحض.
مُسَکّنی که مَسکَنْ میکند در جانت.
قرار میگیری.
و تو در جواب می گویی:
«ها، بهتروم»