کتابی دیگر از مجموعه سپنج محمود دولت آبادی، کتابی که از دو بخش اِدبار و آیینه تشکیل شده، که هر بخش شامل دو یا سه داستان کوتاهست. پنج داستان کوتاه که همان فضای همیشگی داستان های دولت آبادی را دارد.قصهی:
رحمت
ذوالقدر
اسدالله
مردِ بی نام
کریم
رحمت که پدرش رهایشان کرده.
ذوالقدر که مادرش قصد رها کردنشانرا دارد.
مردِ بی نام که در خود گم شده است و خودش را جایی در سیزده یا سی و سه سال پیش رها کرده.
کریم که گویا نزد کسی بازگشته که روزی رهایش کرده بوده است.
____________________
از متن کتاب:
در دنیا تنها یک چیز را- در صورتیکه صاحبش آن را شناخته و به اهمیتش آگاه باشد- نمیتوان ربود و یا به نحوی غارتش کرد. آنهم اندیشه است. زیرا اندیشه بدون ارادهٔ انسانی در خارج از وجود صاحبش نمی تواند باشد. اندیشگری را نیز نمی توان گناه شمرد و خنثی کرد. کریم نیز در پناه همین قانون به درونش پناه می برد، درونی که انباری از نارضایتی شده بود.