??
«چهارم آذر نود و نه»
——-
یک فانتزیِ جذااااب
چقدر لذت بردم از این کتاب با اون ده داستانِ تأسف بارِش
کتاب انقدر جذاب بود که بدون وفقه توی یک روز میشه تمومش کرد .
انقدر که این ده داستان جالب و خوندنی هستن.
چه طنز تلخ ظریفی توی بعضی از داستان ها بود.
توی بعضی از داستانها ترسناک بودن آدم ها رو چقدر با ظرافت بیان کرده بود.
وقتی خواهران پییرس شکم مردها رو میشکافتند و آماده شون میکردند برای اینکه مدتها بتونند از حضورِ مرده شون استفاده ببرند، انگار کسی با نوک سوزن میزد به دست و پای آدم.
یا اون جراح پروانه ها، چقدر با دقت پروانه های بقول خودش مصلوب رو به زندگی برگردوند.
————
دلم برای تک تک شخصیت های این کتاب تنگ میشه
*خواهران پی یرس
*پسرکی که ده سال خوابید
*پیرمردی که وقتی دید نمیتونه قایقش رو به رودخونه برسونه، رودخونه رو آورد به زیر قایقش
*جراح پروانه ها با اون خنزر پنزرهاش، که دوست داشتم مال من باشن
* مرده ژنده پوش، تارکِ دنیا
*خانم بوئن گردن دراز توی قصه ربودن موجودات فضایی
*دختری که استخون ها رو از زیر خاک به روی خاک می آورد
* پسری که برای فرار، جنگل تو در تو رو انتخاب کرد
*خانواده وودراف، نعش کش های مشهور قصه
* دختر بند انگشتی قصه که یه اسب بدجنس دکمه لباسش رو ازش دزدید
.
.
دلم واقعا برای همشون تنگ میشه
پن: باید قدردانی کنم از خانم اسدی آملی برای این ترجمه جذابشون