سه شنبه ۶ تیر ۱۴۰۲ (تاریخ تموم کردن کتاب)
———————————————————-
برای کسانی که کلیدر یا جای خالی سلوچ رو خوندن ، خب این کتاب نمیتونه انتظاراتشون رو برآورده کنه.
ولی با همه اینها، دودمان برای خودش و در حد و اندازه ی خودش حرف برای گفتن داره.
دولت آبادی، دچارِ آدم هاست. دچار رنج و محنتی که کشیدن و شاید این بخاطر سبک و زندگی خودش در گذشته است.
من آدم هایی رو که دولت آبادی توی کتاب هاش خلق شون میکنه رو عاشقشونم. حتی اگر شخصیت منفی قصه باشند.
از این جهت میگم که آنقدر اون آدم برات زنده است که وقتی بخشی از قصه رو میخونی و کتاب رو میبندی ، اون آدم رو کنارت حسش میکنی.
شخصیت های کتابهای دولت آبادی اینجورین، فرقی با ادم های واقعی ندارند، مثل سلوچ در کتاب جای خالی سلوچ .
مثل باباسبحان توی کتاب اوسنه باباسبحان، یا یه شخصیت منفی و منفور مثل عباسجان توی کلیدر.و …
بله، دولت آبادی اینجوریه
—————————————————
دودمان یه قصهی معمولی از چند آدم خیلی معمولیه.
آدم هایی که پیرامونمون به وفور میبینیم. مثل خودمون.
توی این کتاب قرار نیست با یک داستان هیجان انگیز مثل داستان گل محمدها طرف باشید، یا قرار نیست به دنبال چرایی ناپدید شدن سلوچ در کتاب جای خالی سلوچ باشید، این کتاب روایت چند روز از زندگی چند آدم عادیه.
قصهی آقا زمان جوباری، یک آدم بورژوازی و مرفه که درد اطرافیانش براش درد خودش نیست.
قصه ی ارسلان
و شوقی؛ خواهر و برادر ناتنی که جبر روزگار مثل همیشه سدی شده در مقابل رسیدن به آرزوها شون.
ارسلانی که آرزوی پریدن با چتر از یک بلندی رو داره و شوقی که آرزوهای کوچک زنانه مثل رفتن به کلاس نقاشی در سر داره.
توی کتاب با این آدم ها سرو کار خواهید داشت.
آقا زمان جوباری
ارسلان
شوقی
آقای بقراطی
علازمان
والازمان(که همه ی آتیش های این قصه از گور اون بلند میشه)
تاج خانون
آقای علمداری
کاشونه خانم
زالکو
یاقو
و در آخر نصرو یا همون جوانمرد
این کتاب هر چند که در مارتن کلیدر و جای خالی سلوچ و عقیل عقیل؛ کم میاره ولی حتما ارزش خوندن داره .
دستان نویسنده ی محبوبم رو میبوسم برای اینکه قلب من رو سرشار از خوشی کرد با نوشتن کتاب جدید.
عمرشون پربرکت و قلم شون مانا و سبز.