iazimeh
iazimeh
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

دّر یتیم- محمود دولت آبادی

باید بگم افتخار میکنم که در دورانی زندگی میکنم که محمود دولت آبادی، این نویسنده‌ی محبوب قلبم، می نویسه و من تازه‌ی تازه، چاپ نخست رو می‌خرم و با ولع بسیار اون رو میخونم و شاید هم می بعلم( به معنای واقعی کلمه این کتاب رو بلعیدم. یک روز زمان برد، شاید هم کمتر).

در کنار این افتخار، یه حسرت هم دارم و اون این که توی زمانه ای نبودم که صادق خان هدایت بنویسد و من تازه از تنور درآمده، نوشته هاش رو بخونم… تا همیشه هست این حسرت.

——-

فکر کنید ترکیب صادق خان هدایت و محمود دولت آبادی چه خواهد شد؟

اتفاق اینکه بی وقفه و با شور و همچنین با غم و اندوه این کتاب رو خواهی خوند.

بی وقفه و با شور خوندن از مزایای قلم عزیزِ قلبم دولت آبادی ست و با غم و اندوه خوندنش، بخاطر سرگذشت آصادق هدایت.

———

دولت آبادی در این کتاب چند روز باقیمانده از زنده‌ بودن و زنده‌گی کردن هدایت رو تعریف میکنه.

از غمی که صادق خان بر دوشش داره و تنها، با خودش و سایه‌اش کوچه پس کوچه های پاریس رو زیر قدم‌هاش می گذرونه.

باور کنید با خوندن این کتاب دلتون می‌خواست که ای کاش می‌شد و میتونستید در زمان و مکان سفر کنید یک راست برید به اون کافه ای که آصادق تک و تنها روی صندلی لهستانی سیاه که در گوشه‌ی دنجی تک و تنها نشسته بود و جبراً یاد این جمله افتاده است که، To be or not to be، او را بغل می گرفتید و میگفتید، ای کاش بودن رو انتخاب کنید صادق خان، نه نبودن رو…

دولت آبادیصادق هدایتنشر چشمهکتابخوانی
سبزینه هستم. عاشق عکاسی و نوشتن :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید