(دوشنبه بیست و پنجم مرداد یک هزار و چهارصد)
دیشب تموم شد. اولین کتاب از اُرهان پاموک.
نمی دونم دقیقا چی راجع بهش بنویسم.
کتاب عجیبی بود برام.
فراز و نشیب زیاد داشت، یه جاهایی حوصله م ازش سر میرفت و سر پاموک غر می زدم ;) که چرا آنقدر داری کشش میدی چرا آنقدر داری از کندن چاه و رسیدن و نرسیدن به آب توضیح می دیدی، ولی غافل از اینکه همه ی اون قصه ها ، داشتن آماده ت می کردن برای یه غافلگیری.
« آدم از هر چیزی بترسه، سرش میاد» کاملا تو این کتاب و داستانش مشهود بود .
قصه ی پدرانی که به دست پسران شان کشته شدند و پسرانی که به دست پدران!
از افسانه های یونانی گرفته تا رزم رستم و سهراب؛ تا درگیری جِم چلیک و پسرش انور.
-------------
با شمایی که قصد خواندن این کتاب رو دارید، یه صحبتی دارم. ازش خسته نشو. ادامه ش بده. از تموم کردن قصهی آدم های این کتاب ، خسته نمیشی.
(◕‿◕✿)
-------------
پن: من کتاب رو با ترجمه ی آقای عین له غریب خوندم، از نشر چشمه.
عالی بود.