شما هم تاکنون در دام این شاخ های اینستاگرامی گرفتار شده اید؟
اینترنت موبایل را روشن میکنی و بعد از چند دقیقه انبوهی از دینگ دینگ های مختلف که نشان دهنده ی نوتیفیکیشن اَپ های مختلفی است که بروی موبایل داریم به گوش می رسد. اگر تنها باشیم که چنان ذوق زده می شویم و دستپاچه که نمیتوانیم تصمیم بگیریم اول کدام را باز کنیم و صدای منزجرکننده ی این حجم از نوتیف را یه یه ورمان هم نمیگیریم! اگر هم در جمع باشیم که با چنان سرعتی که هیچی جنبنده ای به خود ندیده است، موبایل سایلنت می کنیم و بعبارتی آن را در نطفه خفه میکنیم!
بگذریم؛
من خودم در ابتدای امر می روم سراغ آن اَپ آمریکاییه ساخته دست کوین سیستروم و مایک کرایگر که شب و روز را از ما ستانده اند و نشیمنگاهمان را با تختخواب یکی کرده اند. خدا به زمین گرم بزندشان! اینستاگرام را باز می کنم و بعد از دیدن داستانک های دوستانِ جان، می روم سراغ ریکوئست های فرستاده شده. اولی را که باز می کنی می بینی یک مرد سیبیلویه از بناگوش در رفته است. به صفحه اش نگاهی می اندازی و از تعجب فَک پایینیت نزدیک است به زمین برسد! وات دِ فاز؟ این حجم از فالوئر از برای چیست؟ یک مشت عکس دزدی و کلیپ های مسخره که آدم اندازه ی نیم نگاهی هم که به آنها می اندازد چنان عذاب وجدانی میگیرد که می خواهد زمین را به دندان بگیرد! ( نگاه نکن آقا چه کاریه!!)
می رویم سراغ درخواست های بعدی، آنها موجه تر هستند. تعدادی از دوستان جدید هستن که یا می شناسیمشان و یا بعدتر خواهیم شناخت!
امان از ریکوئست های مرحله آخر!
بعد از دید زدن آن دایره کوچک و اسم مخاطب، در کمال ناباوری نگاهی به تصاویر و نگاهی به تعداد فالوئر های پیج مذکور می اندازی و با خودت بلند می گویی: اووووه شِتتتت!!! 110k !!!!! به راستی حقیقت دارد؟ او صفحه پرایوت مرا با 600 فالوئر برگذیده است؟ و یاد این ترانه می افتم که شاعرش می گوید: من و این همه خوشبختی محاله، محاله، محاله!
به درخواست ایشان لبیک گفته و اکسپت می نماییم.
گشت و گذاری در پیج نامبرده می زنیم. خودم و پیجم را ژیانی تصور می کنم که در پشت چراغ قرمز آیینه به آیینه یک BMW رودستر i8 می بینم. البته این را هم بگویم به هیچ وجه کم نمی آورم! Oh yeah
بعد از لایک کردن تعدادی از عکسهای آن فخرفروش هزاران هزار کایی، احساس تشنگی مفرطی میکنم. لیوان را بر می دارم. لب تا لب پر از آب میکنم. جرعه جرعه می نوشم. عطش فروکش میکند. بر میگردم و مجددا نگاهی به اینستاگرام می اندازم و طبق عادتی که این چندوقت اخیر دچارش شده ام تعداد فالوئرهای همان قدر اندکم را چک میکنم.
می بینم یک نفر از پیجم رخت بر بسته است!
تازگیها با اَپی آشنا شده که به آن آنفالو یاب می گویند! یا همان ِرِونجِر REVENGER ، به معنی انتقام گیرنده. دی
بعد از یک رفرش کوتاه نگاهی می اندازم که فالوئرهای از دست رفته. بله. همان صاحب پیج 110k کذایی به فاصله یک لیوان آب خوردن ما را آنفالو نموده است!
من بعد از دیدن این صحنه دو ری اکشن از خود نشان می دهم. اول اینکه یور صورتم را به طوری که سمت چپ لب و دماغم به بالا می رود و یک اِهنّی از آن به گوش می رسد انجام می دهم و بعد به ریش داشته یا نداشته ی آن شخص نیشخندی می زنم و می گویم ِزکی! چی با خودت فکر کرده ای؟ من مجهز به آنفالویاب هستم. الساعه حالت را سر جایش می آورم.
و با غرور گزینه آنفالو را لمس میکنم و داغش همان یک نفر فالوئری را که با خدعه و نیرنگ بدست آورده بر دلش قرار می دهم. تازه یک کار یگر هم انجام می دهم و آنهم این است که می روم و تمامی لایک هایم را از حلقوم عکسهایش می کشم بیرون.
باشد که رستگار شوند! البته اگر بشوند. بیاید انسان باشیم. حتی در فضای بی در و پیکر این دنیای مجازی.