ویرگول
ورودثبت نام
iazimeh
iazimeh
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

شیطان- لئو تولستوی- ترجمه ی سروش حبیبی

سه شنبه بیست و ششم مرداد هزار و چهارصد

------

تولستوی در این کتاب مثل چند کتاب دیگرش که خوندم، درباره‌ی اخلاقیات و امیال درونی آدم ها داستانی رو نقل کرده.

مردی که به قول خودش برای تندرستی و سلامتیش وارد روابط کوتاه مدت میشه، و توی باتلاق یکی از همین رابطه ها گیر می‌کنه.

حتی بعد از اینکه ازدواج می کنه، بازهم به آخرین رابطه ش با اون زن دهاتی (به قول یوگینی) فکر می‌کنه .

هر ترفندی رو که به کار میگیره ولی نمی دونه از شر این خواسته ش که ارتباط دوباره با اون زن هستش، دست بکشه.

ولع داشتن یک رابطه ی ممنوعه تا وقتی که صاحب فرزندی هم شد ، گریبان گیرش بود.

ستپانیدا(زنِ بدکاره‌ای داستان) مثل شیطان، روحِ یوگینی رو به تسخیر خودش در آورده بود . هیچ راه فراری برای یوگینی باقی نمانده بود.

یا باید ازدواج قانونی ش رو رها می کرد و به رابطه‌ی نامشروعش ادامه میداد و یا باید این رابطه نامشروع رو برای همیشه از یاد می برد که این امکان پذیر نبود .

دست آخر

برای خلاصی از این مخمصه راهی بجز از بین بردن سرمنشا اصلی (که یا قتل نفس هست یا قتل باعث و بانی این تشویش ها) برای یوگینی باقی نمی ماند.

------

«چند سطر از کتاب»

“و براستی اگر یوگنی را هنگام ارتکاب این جنایت دیوانه بشماریم، همه ی مردم را باید دیوانه بدانیم.

و دیوانه تر از همه بی تردید کسانی هستند که در دیگران آثار جنونی را می بینند که در خود نمی بینند!…”

----------

اگر دوست دارید بدونید که در آخر یوگینی چه تصمیمی میگیره، پیشنهاد میکنم خودتون این کتاب کم حجم رو بخونید .

صد سال تولستوینشر چشمهکتاب دانایی استکتابخوانیشیطان
سبزینه هستم. عاشق عکاسی و نوشتن :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید