جمعه
بیست و یکم خرداد هزار و چهارصد
———————————————-
آخرین کتاب ازمجوعه «کارنامهی سپنج»
مثل باقیِ کتاب هایی که از دولت آبادی خوندم، این کتاب هم برام دوست داشتنی بود.
آدم های تویِ قصه هایِ دولتی آبادی، جون دارن. برای همین وقتی کتاب رو میخونی، می تونی شخصیت ها رو ببینی.
حرف هاشون، زخم هاشون، دردهاشون، گریه و خنده هاشون، همگی قابل لمس هستن.
قبول دارم که کتابهای دولت آبادی از اون دسته از کتابهایی هستش که خوندنشون سخته و هرکسی سلیقه و علاقه نداره که از قلم دولت آبادی بخونه.
من خودم اولین کتابی که دولت آبادی خوندم، عقیل عقیل بود. از همین مجموعه کارنامه سپنج. هنوز عقیل رو تموم نکرده بودم، مصمم شدم به خریدن مجموعه ش. «چون قرض گرفته بودم»
شروع علاقمندی من بود اونجا. و در ادامه عاشق خوندن از دولت آبادی شدم.
___________
“سفر” داستانِ مختار است.
مختار که بعد از تعطیل شدن آهنگری به دست صاحبش، قصد میکند برای کار به کویت برود.
خاتون همسرش، خاور دخترش و بی بی، مادر همسرش را می گذارد و دل به دریا می زند.
یکسال از رفتن مختار می گذرد. در حالیکه طی این مدت هیچ خبری از اون نبوده، از پاسگاه روستا، خبر غرق شدن مختار در دریا را برای خانواده میآورند.
خاتون که زنی تنها و خوش بر و روست، با مردی به نام مرحب ارتباط برقرار می کند.
مرد به خانه ی زن آمد و شد دارد و خرجی مختصری هم به آنها می دهد.
در همین حین، سر و کله ی مختار پیدا میشود. آن هم با یک پا و دو عصا که زیر بغل دارد.
بخاطر وضعیت بدی که دارد از رفتن به خانه سرباز می زند و می شود مثل یک شبگرد، که از دور خانه و زندگی خود را می پاید.
مختار شاهد روابط نامشروع همسرش می شود و تاب نمی آورد .
دست آخر تنِ خسته ی خود را به چرخ های بی رحم قطار می سپارد.