دوشنبه هشتم فروردین هزار و چهارصد
——-
در حالی که توی اتوبوس نشسته بودم به سمت شیراز می رفتم، کتاب رو تموم کردم ¯\_(ツ)_/¯
موراکامی مثل ویروس پخش میشه قلمش توی وجودت، دست از سرت بر نمیداره تا تمومش نکنی.
قصه ش جالب بود ولی خب بنظرم خیلی خیلی خلاصه بود.
بنظرم توی یه داستان بلندتر اگر بود جذابیتش بیشتر میشد .
از اونجا که کار من مربوط به کتاب و کتابخانه میشه، خوندن این کتاب برام جالب بود.
داستان یه پسر بچه که پا میگذاره به یه کتابخانه عجیب. اونجا اتفاقات عجیبی میوفته و ادم های عجیبی رو ملاقات میکنه.
-
پینوشت: ترجمه ی آقای بهرنگ رجبی عالی بود.