ویرگول
ورودثبت نام
iazimeh
iazimeh
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

یادداشتی درباره شخصیت داستانی در کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی- عطیه عطارزاده.


راهنمای مردن با گیاهان دارویی اولین رمان عطیه عطارزاده به شمار می رود. روایت یک مادر بهمراه دختر نابینایش که به ساخت گیاهان دارویی مشغولند. داستان به شیوه جریان سیال ذهن توسط دختر روایت می شود. دختری که هم می بیند و هم نمی بیند. دختر از پنج سالگی بینایی اش را به دلیل فرو رفتن گیاه عاقرقرحا به چشمش از دست می دهد. اکنون بیست و دو ساله است و با دنیای بیرون هیچ گونه ارتباطی ندارد. دنیای او خلاصه شده است به چهار دیواری خانه ی دروازه دولت و تنها آدمی که غیر از مادرش می شناسد مردی است به نام سید که مسئول آوردن گیاهان دارویی است. آخرین تصویری که از پدرش در ذهن دارد بر می گردد به آن زمان که او را پشت بوته های عاقرقرحا دیده است. از مادرش اما تصویری در ذهن ندارد.

اگرچه دختر نمی تواند ببیند ولی از حس بویایی فوق العاده ای برخوردار است. باهوش است و جزییات هرچیز برایش اهمیت بسزایی دارد. مهارتش در ساخت و ترکیب گیاهان دارویی بی نظیر است. گیرم که آموزگارش در این زمینه مادرش است.

به مدرسه نمی رود و در خانه توسط مادرش تعلیم داده می شود. می تواند بنویسد آن هم به شیوه ای که خودش ابداع کرده است. خیال پرداز است و زمان هایی که در خانه تنهاست، به عالم خیال سفر می کند. در خیالش با بوعلی سینا پزشک محبوبش و سردار نایب حسین خان پدربزرگ مادرش، هم کلام می شود.

بعد از دیدار با خانواده خاله اش جهان کوچکش دست خوش تغییراتی می شود. زندگی برایش پر می شود از اولین ها. اولین دیدار با جهان بیرون، اولین برخورد با پسرخاله و مهمتر از همه اولین آشنایی اش با رادیو. دیگر نمی تواند خودش را در حبس ببیند. به فرار می کند به قصد تجربه کردن جهان بیرون. در اولین فرارش از خانه با شکست مواجه می شود. برای رسیدن به آرزویش در مقابل مادرش می ایستد و او را مسبب تمام نداشتن هایش می داند. مادر به او اطمینان می دهد که هیچ چیز در بیرون از خانه منتظر او نیست و دنیا ارزش دیدن ندارد. نفرت مثل غده سرطانی تمام وجودش را در بر میگیرد. مادر را قربانی آرزوهایش می کند. پرستار مادر مسلولش میشود. در خیالش با شیخ بوعلی سینا به گفتگو درباره بیماری مادر می پردازد و از شیخ دستور ساخت یک داروی گیاهی را می آموزد. به داروی گیاهی مقداری تریاک اضافه می کند تا مادر بیشتر در خواب باقی بماند و او بتواند مدت زمان بیشتری را به رادیو که از نظرش دریچه ای است به دنیای بیرون، گوش بدهد. هم می خواهد مادرش نباشد و هم از تنهایی وحشت دارد. بوعلی به او وعده آمدن پدرش را می دهد و از او می خواهد تا زمان آمدن پدر، جسد مادر را بعد از تشریح اعضای بدنش، مومیای کند. از این رو آدمی برده امیال و آرزوهایش است مادام که به آنها برسد یا نرسد.

عطیه عطارزادهراهنمای مردن با گیاهان دارویینشر چشمهادبیات ایرانکتاب های قفسه ی قرمز
سبزینه هستم. عاشق عکاسی و نوشتن :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید