اگر منظور شما از نماز یعنی ارتباط با نیرویی است که، تمام قدرتها و نعمتها را از او میدانیم، بهترین شیوه برای ارتباط با او را وقتی درک خواهیم کرد که قوانین این نیرو را درک کنیم.
زیرا این یک ارتباط درونی است و چگونگی این ارتباط درونی را دیگران نمیتوانند برای من تعیین کنند. به همین دلیل در قرآن هیچ شیوهای برای نماز خواندن نداریم.
آنچه که آن را نماز میدانیم، در قرآن به صلوه یاد شده است. صلوه از ریشه صلو است. قرآن همواره مهم ترین موضوعات را، از طریق تضادهای آن به ما توضیح می دهد.
در قرآن این مورد با عنوان صلوه یاد شده و تنها آیه ای که در باره معنی آن سخنی گفته شده این آیه از سوره قیامت است که می گوید:
فَلَا صَدَّقَ وَ لَا صَلىَ(۳۱)
وَ لَکِن کَذَّبَ وَ تَوَلىَ(۳۲)
یعنی تصدیق نکرد و توجه نکرد بلکه تکذیب کرد و روی برگرداند
همچنانکه در این آیه می بینید در مقابل کلمه صلی، کلمه تولی را به معنی روی برگرداندن آورده. پس صلوه یعنی توجه کردن
صلوه یعنی به سمت خدا رفتن و در مسیر او قدم برداشتن و با او هماهنگ شدن و خداگونه شدن و وجودت را برای اجرای قوانین خداوند هموار کردن.
یعنی مقاومت نکردن در برابر الهامات قلبت. همان مسائلی که استاد در جلسات اولیه دوره عشق و مودت در روابط درباره هماهنگی میان ذهن و روح بیان می کند یا در جلسه ۹ و ۱۰ راهنمای عملی دستیابی به آرزوها درباره موجودیت نیرویی که آن را خدا نامیدهایم.
ما با صلوه کردن به خداوند به عنوان منبع قدرتها و نعمتها توجه میکنیم و قانون این است که به هر آنچه توجه کنیم، آن را وارد زندگیمان میکنیم.
پس شیوهی این توجه را احساسمان تعیین میکند. یعنی قطعا باید شیوهای باشد که این ارتباط به قول خداوند ما را به آرامش برساند و الابذکرالله تطمئن القلوب بشود.
یعنی اگر نتیجه شیوه شما در برقراری این ارتباط، شما را به آرامش می رساند، ازهر ویژگی شیطان صفتی مثل طمع، بخل، خشم، نگرانی، پریشانی و ترس دور میکند و به هر ویژگی خداگونهای مثل عشق وروزی، سپاسگزاری، ایمان، اطمینان قبلی و امید نزدیک میکند، یعنی توانستهای این ارتباط را برقرار کنی.
هرچه قوانین این نیرو و موجودیت فرکانسی خودت را بهتر بشناسی، این ارتباط را بیشتر درک میکنی و به سمت این ارتباط هدایت میشوی و فاصله میان ذهن ات و روح کمتر می شود و خداگونه تر می شوی و هرچه خداگونه تر می شوی، نگرانی هایت از بین می رود و به آرامش و اطمینان قبلی بیشتری می رسی.
در قرآن نیز آمده که محمد، موسی و عیسی صلوه می کردند اما عیسی به شیوه خودش و موسی هم به شیوه خودش. محمد به همان شکلی که عیسی صلوه می کرد، آن را انجام نمی داد، بکله شیوه خودش را داشت
وقتی نشانهی حضور این نیرو، همان قانون احساس خوب= اتفاقات خوب هست، چرا فکر میکنیم باید شیوه خاصی برای عبادتش بیابم.
برای من تسبیح خداوند و ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی، نادیده گرفتن هر آنچه که از جانب شیطان ذهنم میآید و به من احساس ناامیدی، نگرانی، درماندگی، پریشانی و کمبود میدهد.
برای من ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی، نادیده گرفتن ذهنی که راهکارهایش برایم، تغییر عواملی بیرون از من است تا تغییر باورهای خودم.
برای من صلوه یعنی، متمرکز کردن کانون توجهام به نشانههای قدرت این نیروی که، خودش را در فراوانی، ثروت، عشق، سلامتی، سپاسگزاری و هر خیری نشان میدهد که داشتنش را میخواهم.
برای من تسبیح خداوند یعنی، تمام لحظههایی که میتوانم به نکات مثبت هر اتفاقی توجهکنم، میتوانم نعمتهای اطرافم را ببینم و به خاطرشان سپاسگزار باشم، میتوانم نکات مثبت اطرافیانم را به آنها گوشزد کنم و به جای حسد، تواناییهایشان را تحسین نمایم و میتوانم پذیرای اینهمه عشق باشم که در هر لحظه به سویم جاریاست.
برای من صلواه یعنی، به جای خشم و انتقام، فرکانسهای خودم را دلیل نتایجم بدانم، سپس به جای سرزنش خودم، برای تغییر فرکانسهایم تلاش کنم و به جای دست کم گرفتن خودم، رابطهی همیشگیام را با نیرویی به یاد آوردم که منبع همه راهکارهاست.
همان نیرویی که قانونش ان مع العسر یسری است.
وقتی به یاد میآورم که این نیرویی که بخشی از او هستم، قدرت خلق زندگیام را در دست فرکانسهایم قرار داده، آنوقت عبادت این نیرو را، کار کردن روی فرکانسهایم میدانم تا فراوانی اش را بیشتر باور کنم و خود را برای رابطهای بی واسطه با او و دریافت الهاماتش، لایقتر بدانم.
برای من صلوه یعنی، نشانهی درستی این رابطه را الا بذکرالله تطمئن القلوب بدانم.
صلوه یعنی، تابع هدایت قلبم بشوم. یعنی وجودم را برای جاری شدن آنچه هموار کنم که به من، احساس امید، ایمان، یقین و اطمینان میبخشد و از هر آنچه روی برگردانم که مرا از یکی بودن و دسترسی همیشگی به این منبع خیر و برکت مردد میکند و دستاوردش برایم ترس و ناامیدی است.
برای من هیچ شیوهای بهتر از این نیست که، اجازه دهم کارها به شیوه برنامهریزی این نیرو انجام شود.
انجام کارها به شیوه او یعنی، اجرای قانون او. یعنی اجرای توحید. برای من صلوه یعنی تمام لحظاتی که میتوانم در مسیر توحید بمانم.
توحید یعنی، من بخشی از نیرویی هستم که منبع همه قدرتها و نعمتهاست. توحید یعنی رابطهی ابدیام با فراوانی ها را بیاد بیاورم، تا روی هیچکس دیگری حساب نکنم یا از تهدیدهای ذهنم یا دیگران نترسم.
فراوانیای که هر لحظه مثل باران بر من میبارد و مثل خورشید بر من میتابد. اما به اندازهای که این ارتباط را تأیید میکنم و به این فروانی توجه(صلوه) میکنم، در دسترسم قرار داده میشود.
توحید یعنی، خداوند یک انرژی است که واکنش نشان میدهد به آنچه در ذهنم نگه میدارم، بر آن تمرکز میکنم و آن را در گفتگوهای درونیات تکرار میکنم. سپس نتیجه این واکنش، در قالب اتفاقات و شرایط، وارد تجربه زندگیام میشود.
توحید یعنی، تغییر همه جنبههای زندگیام را یک مسابقه یک نفره بدانم. مسابقهای که فقط من در آن شرکت دارم، نه همسرم، نه فرزندم، نه شهرم، نه کشورم، نه قوانین و افکار سیاستمداران مملکتام، نه شغلم، نه حتی یافتههای دانشمندان درباره کمبود منابع یا نگاه دانشمندان درباره سرایت یک بیماری یا شیوههای پزشکان برای برگردان سلامتی.
برای من توحید یعنی، بتوانم واکنشها و نگرشهایم را زیر ذره بین این قانون قرار دهم که، تمام اتفاقات زندگی من بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است.
توحید یعنی اگر میخواهم بزرگ شوم باید از خیلی از دغدغهها، ترسها و نگرانیهایی بگذرم که، از اکثریت جامعهام درگیر آن شدهاند و بپذیرم که دنیای من، فقط و فقط فرکانسهای خودم هستند.
همسرم و عشقی که از او دریافت میکنم یا نمیکنم، قالبی از باورهای خودم درباره لیاقت است یا عدم لیاقت.
کسب و کارم و درآمدی که از او دریافت میکنم یا نمیکنم، قالبی از باورهای خودم درباره فراوانی است یا کمبود.
سلامتی و آرامشم، قالبی از میزان کنترل ذهنم برای، باز گذاشتن راه اتصال با اصلم است.
توحید یعنی وحی منزل بدانم که، اگر این فرکانسها درست شوند، بدون شکّ، وضعیت مالیام، رابطهام، سلامتیام و… درست میشود.
وقتی قانون خدایی که او را منبع تمام نعمتها و ثروتها میدانم این است که: تمام اتفاقات زندگیام نتیجه فرکانسهای خودم است، چرا فکر میکنم تغییر را باید از جایی به جز فرکانسها و باورهایم شروع کنم؟
چرا راه تغییر تجربهام از این رابطه، این شغل، این درآمد، این سلامتی و … را تغییر کانون توجه و فرکانسهایم ندانم؟
چرا راه داشتن تجربهای بهتر از زندگی در تمام جنبههایش را، درک بهتر قوانین این نیرو ندانم و به جای پرداختن به فرعیاتی به نام عوامل بیرونی، به این اصل وصل نشوم؟!
به قول مولانا:
ای دوست شکر، بهتر یا آنک شکر سازد
خوبی قمر بهتر، یا آنک قمر سازد
ای باغ تویی خوشتر، یا گلشن گل در تو
یا آنک برآرد گل، صد نرگس تر سازد
ای عقل تو به باشی در دانش و در بینش
یا آنک به هر لحظه، صد عقل و نظر سازد
دریای دل از لطفش پرخسرو و پرشیرین
وز قطره اندیشه صد گونه گهر سازد.
منبع : abasmanesh.com