تفکر
تفکر
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

1-نگاه «شناختی» به شروع طراحی ماشین های انسان مانند

موضوع اول که بیان می شود، آرزوی ماشین هوشمند و همانند انسان است. مثالی که در این زمینه زده می‌شود کارتون پینوکیو است. که ادمکی چوبی است که با تحولاتی که در او اتفاق می‌افتد به انسانی واقعی تبدیل می‌شود. بسیاری از انسان ها از گذشته دنبال این بودند وسایلی بسازند که شبیه انسان باشد و تا حدودی هم بر این اساس عمل می‌کردیم. مثال ساده دیگر، ساخت عروسک توسط انسان است که بچه‌ها معمولا با آن بازی می‌کنند و با آن درد دل می‌کنند و از نبودنش ناراحت می‌شوند و به نظر می‌رسد برخی از خصوصیات انسانی را به آن نسبت می‌دهند. همه بچه‌ها می‌دانند که این‌ها واجد خصوصیات انسانی نیستند. در واقع ما به شکل نمادین از ان استفاده می‌کنیم و از آن آگاه هستیم. این علاقه از قبل وجود داشته اما یک مقدار که دانش توسعه پیدا کرد از این حد شبیه سازی ما فراتر می رویم و میتوانیم ماشین هایی بسازیم که یک مقدار کارهای پیچیده تری انجام دهند.

با یک پرش به قرن 17 می رویم که از این تاریخچه سریع تر عبور کنیم. یکی از دانش هایی که سریع پیشرفت کرد علوم فیزیک و علوم مکانیک بود. این دوره عصر ماشین و تحول صنایع است و دانشمندانی که در این حوزه کار می کردند، یکی از موضوعاتی که به عنوان سرگرمی به آن علاقه داشتند و طراحی کرده بودند، مجسمه هایی بود که در پارک‌های سلطنتی طراحی کرده بودند که تا حدودی شبیه انسان بودند. و یک ویژگی‌هایی هم به آن اضافه کرده بودند که یک قدم از شباهت شکلی فراتر می رفت و واجد برخی ویژگی ها بود و این تصور را ایجاد می کرد که شبیه انسان است. مثلا یک فردی را طراحی کرده بودند که وقتی شما نزدیک او می شدید دستش را به حالت دست دادن جلو می آورد. و کارهای مختلفی از این دست. که مکانیزم ساده ای هم داشت. مثلا پمپ آبی را زیر پای شما قرار می دادند که وقتی شما نزدیک آن می شوید فشار آب ایجاد می شد و آب در مفاصل ماشین پمپ می شد و ماشین را به حرکت در می آورد و این احساس خوب را ایجاد می کرد که این ماشین شبیه انسان است. افرادمختلفی رد می شدند و خوشحال می شدند. از بین این افراد هم بودند که سئوالات جدی تری باریشان ایجاد می شد. یکی از این ادمها دکارت فیلسوف بزرگ آن دوران بود. که این سئوال را مطرح کرد که آیا آدم هم می تواند یک ماشینی باشد که از همین قوانین مکانیکی تبعیت می کند اما یک مقداری پیچیدگی آن بیشتر است؟ اگر من توانستم با قوانین مکانیکی توانستم یک آدمک شبیه انسان را بسازم پس می توانم با پیچیده تر کردن قوانین می توانم این آدمک را بیشتر شبیه انسان بکنم. اما پاسخی که دکارت به این سئوال خودش داد یک بلیِ مطلق نبود بلکه قسمتی از پاسخش بلی بود و قسمتی خیر. تصورش این بود که بله در حوزه مکانیک و حرکت‌های غیر ارادی یک ماشین پیچیده باشد اما برخی ویژگی ها هست که نمی تواند به عنوان ویژگی های غیر انسانی در نظر بگیریم و آن ها فقط مختص انسان ها هستند. مثل تفکر، محاسبه، رفتارهای ارادی، و زبان نمی توانند در یک ماشین تحقق پیدا کنند. و در واقع نظریه انسان دوساحتی خودش را ارئه کرد. در واقع انسان را نیمی ز آب و گِل و نیمی ز جان و دل می داند. یعنی یک قسمتی کاملا مکانیک و فیزیک و ماشین است و یک قسمت دیگر توانایی هایی دارد که نمی توانید آن را در یک ماشین پیاده کنید.

- طراحی ماشین های محاسباتی

تا اینجا ماشینی ساخته شد که علاوه بر حالت مکانیکی انسان توانست برخی رفتارهای محدود و جزئی انسان را هم انجام دهد. البته دانش به این موضوع متوقف نشد و یواش یواش شخصیت‌های دیگری امدند تا این روند را جلوتر ببرند. ماشین‌های محاسباتی شکل گرفتند در تاریخچه اختراعات انسانی و در قرن 18 و 19 به بعد شروع به طراحی ماشین‌های محاسباتی شد که می توانستند عملیات اصلی یعنی جمع و ضرب و تفریق و تقسیم را انجام دهند. بعد که کامپیوترهای اولیه تولید شدند، بیشتر افراد تصورشان این بود که کامپیوتر هم یک ماشین حساب بسیار پیچیده است. در واقع در ذهنشان اینگونه شبیه سازی می کردند. البته این هم باز یک قدم به جلو بود یعنی ما ماشینی داریم که یکی از موضوعاتی که قبلا تصور می کردیم مختص انسان است یعنی محاسبه را هم انجام می دهد. و در گام بعد شما ماشین هایی دارید که می توانند از محاسبه فراتر بروند و حل مسئله انجام دهند، تصمیم بگیرند و خیلی کارهای پیچیده دیگری را انجام دهند. وقتی این مسائل مطرح است (البته بدون توجه به جزئیات آن)، اگر یک محقق در این حوزه را در نظر بگیرید خواهید دید که او ماشینی می سازد که پیچیده و پیچیده تر می شود و تا جایی پیش برود که ادعا کند این ماشین مانند انسان است و هوشمند است و حتی صاحب تفکر است! وقتی این محقق به این سطح می رسد، اگر به مسیری که به این ذهنیت رسیده توجه کنیم می بینیم که این متخصص ریاضیات یا طراحی سیستم های هوشمند که تا به حال در فرمول و محاسبه و این موضوعات تحقیق می کرده است، حال با سئوالهایی مواجه شده است. مثل این که: من میگویم این ماشین ماشینی هوشمند و شبیه انسان است خب اساسا ذهن یا هوش اساس چیست؟ توانمندی انسانی چیست؟ من به چه چیزی هوش می گویم و به چه چیزی هوش نمی گویم؟ به چه چیزی می گویم «شناخت» و به چه چیزی نمی گویم «شناخت»؟ خب این سئوالات از جنس سئوالاتی است که روان شناسان تا به حال داشته اند و با ان برخورد داشتند و سعی داشتند که جوابش را پیدا کنند. خب الان یک گروه جدیدی آمدند که این گروه جدید هم این سئوالات برایشان مطرح شده است. منتها ویژگی جذاب و تازه این حوزه از دانش این است که از یک مسیر کاملا متفاوت هوش را تعریف می کنند. مسیری که افرادی که در حوزه روان شناسی با ان کار می کردند از این منظر با ان مواجه نشدند. حال برای نمونه یک مثال را مطرح می کنیم تا بهتر متوجه شویم که چگونه ممکن است که ورود یک حوزه از علم به مسائل و موضوعاتی که در یک حوزه دیگر مطرح بوده است چگونه باعث تحولات می شود و چگونه یک نگاه تازه می تواند ایجاد کند.

ماشینانسان نماهوش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید