من این احساس سبکی را دوست دارم.
حس سبکی بعد از انجام کاری که فراتر از توانِ قلب رنجدیدهات بوده، با منطقت در تضاد بوده و تو فقط “ایمان” داشتی که باید انجام شود.
مثل نواختن یک قطعه موسیقی است.
اوایل تلاش میکنی بینقص بنوازی
شاید بعدها کمی در نوت تغییر ایجاد کنی
اینجا دیگر اهمیتی ندارد که چرا اصول را رعایت نکردی، کدامین نوت را عوض کردی یا اصلا چرا همچین کاری کردی.
فقط فکر میکنی بعد از نواختن،
چند نفر ایستاده برای تو دست خواهند زد.