«علی خسرو شاهی»، بنیانگذار و مدیر کارخانهٔ مینو در کتاب خاطراتش آوردهاست:
«یک کارخانهٔ شکلاتسازی سوئیسی، گاهی بهدلیل ایراد دستگاههایش در خط تولید، بستهبندی خالی رد میکرده، بدون اینکه در داخل بسته شکلات بگذارد و همین بستههای خالی احتمالی، باعث نارضایتی مشتریان میشدهاست.
مسئولان این کارخانهٔ سوئیسی، تحقیقات بسیاری کردند و در نهایت پس از حدود ۱.۵ میلیون دلار هزینه، به این نتیجه رسیدند که سر راه دستگاه، نوعی وسیلهٔ لیزری بگذارند که بستهبندیهای خالی را بهطور اتوماتیک شناسایی کند و بردارد.
با شنیدن این خبر نگران شدم، چون دستگاه ما هم مشابه همان کارخانهٔ شکلاتسازی، ساخت همان شرکت سوئیسی بود. دستور تحقیق دادم، بعد از یک هفته، سرپرست ماشینها آمد و گفت:
«بله درست است، در دستگاههای ما هم چنین ایرادی دیده شده و حتیٰ ممکن است چنین محصولاتی به بازار هم راه پیدا کردهباشد».
نگرانیام زیادتر شد و تصمیم گرفتم در جلسهٔ هیئتمدیره، روی موضوع بحث کنیم. میخواستم نظر هیئتمدیره را در مورد ۱.۵ میلیون دلار خرج احتمالی اخذ کنم.
فردای آن روز با اعضای هیئتمدیره، برای بازدید از ماشین به کارگاه تولید رفتیم و دیدیم یک پنکه روی صندلی جلوی میز ماشین قرار دارد. از کارگر سادۀ بالاسرِ ماشین پرسیدم: «این برای چه است؟»
گفت: «ماشین گاهی بستۀ خالی میزنه، من هم این پنکه رو که تو انبار بود، آوردم گذاشتم سر راه دستگاه که بستههای خالی از شکلات رو با باد پرت کنه بیرون».
نگاهی به هیئتمدیره کردم، تمامشان رنگشان پریدهبود. به کارگر خلاق که ما را از شرِّ ۱.۵ میلیون دلار خرج اضافی رهانیدهبود، یک تشویقنامه بهاضافۀ یک ماه حقوق و یک خانه در کرج هدیه دادم».
این داستان، قطعاً تأملبرانگیز است و بر استفادۀ درست از محیط و امکانات تأکید میکند؛ اینکه یک کارگر، تفکر ۱.۵ میلیون دلاری دارد و با مشکلات، به بهترین و کمهزینهترین حالت برخورد میکند.
مشکلات همواره سخت به نظر میرسند، اما همواره میانبُر و درهای زیاد دیگری نیز هست که ما با باز کردن بیشتر چشمانمان، بهراحتی میتوانیم آنها را بررسی کنیم. پس نبایستی در اولین حرکت خودمان را ببازیم و تسلیم شویم؛ بایستی بلند شویم و این بار بهتر و بیشتر دقت کنیم و نگذاریم نظرات و حرفهای دیگران، مسیر موفقیتمان را ترسیم کنند، همانند داستان بالا که شرکت مینو با دیدن تصمیم شرکت سوئیسی، مسیر خود را همانند مسیر آنان کرد.