مجله‌ی صنایع
مجله‌ی صنایع
خواندن ۹ دقیقه·۲ سال پیش

نخبگی، عبور از دغدغه‌‎های کوچک

در پاسخ به این سؤال مهم که نخبه چه کسی است، با نظرات مختلف و متفاوتی برخورد می‌کنیم. این روزها، وقتی صحبت از فردی می‌شود، خصوصاً در مورد جوانان، می‌شنوی که فلانی از نخبگان است. منظور هم احتمالاً این است که ذهنی فعال و هوشی سرشار دارد. البته این هوش سرشار معمولا تأییدشده توسط دانشگاهی، مرکزی، بنیادی یا جای دیگری هم هست وگرنه هوش و استعداد به‌تنهایی برای این‌که بگویند «نخبه‌ای»، کافی نیست. در دوستان خوش‌استعدادمان هم برخی نخبه هستند و برخی نه! به این معنی که برخی حوصلهٔ این را داشته‌اند که در چارچوب‌های تعریف‌شدهٔ نخبگی فعالیت کنند و حس‌وحال این را هم داشته‌اند که بروند و یک فرایند چندماهه را در بنیاد نخبگان بگذرانند و به‌عنوان نخبه تأییدیه‌ای بگیرند. البته آهسته بگویم که این گواهی‌نامه لزوماً به معنی برتری این‌ها نسبت‌به دیگران نیست.

در این نوشته می‌خواهم نگاهی تحلیلی بیندازم به داستان نخبه‌شدن یا به نخبگی شناخته‌شدن. برای این منظور، چند سؤال مطرح است. واقعاً چه کسی نخبه است؟ چگونه می‌شود این نخبگی را فهمید یا اثبات کرد؟ ما الآن چگونه نخبگی را می‌فهمیم؟ با تعریف ما چه کسانی نخبه شده‌اند؟ و تعریف ما از نخبگی چیست؟ بگذارید از آخر به اول شروع کنم.

طبق آیین‌نامه‌ها و تعاریف بنیاد نخبگان و سایر مراکزی که تشخیص نخبگی، بر عهدهٔ آن‌هاست، به افرادی که خروجی‌های نخبگانی (اعم از علمی، ادبی و هنری) داشته‌باشند، نخبه می‌گویند. این‌ها مواردی است که در تعریف نخبه و استعداد برتر در بنیاد نخبگان ارائه شده‌است:

«نخبه، به فرد برجسته و کارامدی اطلاق می‌شود که اثرگذاری وی در تولید و گسترش علم و هنر، فناوری، فرهنگ‌سازی و مدیریت کشور، محسوس باشد و هوش، خلاقیت، کارآفرینی و نبوغ فکری وی در راستای تولید و گسترش دانش و نوآوری، موجب سرعت‌بخشیدن به رشد و توسعهٔ علمی و اعتلای جامعهٔ انسانی کشور گردد».

«استعداد برتر، به فردی اطلاق می‌شود که به‌صورت بالقوه نخبه بوده ولی هنوز زمینه‌های لازم برای شناسایی کامل یا بروز استعدادهای ویژهٔ او فراهم نشده‌است».

و اما سؤال بعد این‌که این نخبه، چگونه شناخته می‌شود یا به‌عبارتی شاخص‌ها و سنجه‌های ما برای احراز نخبگی چیست؟ موارد زیر، کلیات مواردی است که در بنیاد نخبگان، به‌عنوان شاخص‌های نخبگی تعیین شده‌است:

«افرادی که دارای یکی از ویژگی‌های زیر باشند، استعداد برتر یا نخبه شناخته می‌شوند:

  • برگزیدگان المپیادهای علمی معتبر داخلی و جهانی
  • برگزیدگان از میان آزمون‌های سراسری
  • مخترعان و مکتشفان (برگزیدگان مسابقات و جشنواره‌های علمی معتبر داخلی و خارجی؛ برگزیدگان از میان مخترعان و مکتشفان ایرانی که اختراع و اکتشاف آنان، در مراجع ذی‌صلاح داخلی یا خارجی به ثبت رسیده‌باشد)
  • دانش‌آموختگان (برگزیدگان و دانش‌آموختگان برتر رشته‌های دانشگاهی (کارشناسی و بالاتر) داخل کشور و حوزه‌های علمیه (سطح یک و بالاتر) با معرفی «وزارتین علوم و بهداشت» و «مدیریت حوزهٔ علمیهٔ قم و خراسان» به‌عنوان استعداد برتر)
  • برترین‌های مسابقات علوم قرآنی (تشخیص اعتبار مسابقه با بنیاد است)
  • شخصیت‌های برجستهٔ علمی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور
  • آفرینندگان آثار بدیع و ارزندهٔ ادبی و هنری
  • برگزیدگان اعضای هیئت‌علمی دانشگاه‌ها و مؤسسات پژوهشی و فناوری
  • مدرسین و محققین علوم حوزوی».

حالا با نگاهی کاملاً خوش‌بینانه، تحلیلی بر این تعریف و شاخص‌ها داشته‌باشیم. یعنی فرض می‌کنیم که همان تعریف بنیاد نخبگان، بهترین تعریف است و شاخص‌ها هم شاخص‌های خوبی هستند. آیا واقعاً می‌توان افرادی را با همین شاخص‌ها و شرایط، به‌طور صحیح شناخت؟ آن‌هایی که شناخته و حمایت می‌شوند، چه می‌شوند؟

در مورد المپیادی‌ها و نفرات برتر کنکور و برگزیدگان جشنواره‌ها و مسابقات، کار خیلی سخت نیست، یعنی فارغ از این‌که کسی که جزء نفرات برگزیدهٔ مسابقات یا کنکور است، نخبه است یا نه، شناختنش کار ساده‌ای است. اما در بقیهٔ موارد مجبوریم تعریف کنیم که برجسته کیست، برگزیده کیست، اثر فخیم و مؤثر چیست و خیلی موارد دیگر که لازم است تعریف کنیم، که می‌کنیم. برای این‌که این تعاریف هم مشخص شود، می‌آییم آیین‌نامه‌هایی هم طراحی می‌کنیم که وزارت بهداشت در پزشکی و وزارت علوم در دانشگاه‌ها و حوزه برای حوزویان و وزارت صنایع برای صنعت‌گران و خلاصه هر کسی برای نخبگان حوزهٔ خودش، آیین‌نامه وضع می‌کند و به کسانی که در این آیین‌نامه جا می‌شوند، یک گواهی‌نامه هم می‌دهد.

حالا از آن طرف نگاه کنیم! از یک عدهٔ بسیار معدود که نخبگی آن‌ها شاخص است، بگذریم، اغلب کسانی که به‌عنوان نخبه شناخته می‌شوند، کسانی هستند که می‌روند این آیین‌نامه‌ها را پیدا می‌کنند و مدارک و شواهدی برای اثبات نخبگی خود دست‌وپا و ارائه می‌کنند و نخبه می‌شوند. حرف این‌جاست که همهٔ این سیستم، بر خوداظهاری استوار است و اول باید خود فرد، ادعای نخبه‌بودن بکند، بعد هم مطابق با آیین‌نامه‌ها، خروجی‌هایی را تنظیم کند و به مقام رفیع نخبگی نائل شود.

در این فرایند، چند نکته هست که فهرست‌وار به برخی اشاره می‌کنم.

  • نخبه، کسی است که معمولاً در چارچوب‌ها جا نمی‌گیرد و معمولاً کاری می‌کند که دیگران قادر به انجام آن نیستند و کاری هم که قبلاً انجام نشده و نو است، خیلی قابل اندازه‌گیری نیست. البته نوبودن قابل اندازه‌گیری است، روش اندازه‌گیری­اش را در مورد اختراعات و اکتشافات مورد بررسی قرار خواهم‌داد.
  • نخبه و انسان توانمند، خیلی حس‌وحالِ دنبال‌کردن فرایندهای اداری برای اثبات نخبگی را ندارد. این را، هم عقل می‌گوید و هم تجربهٔ کار کردن با آدم‌هایی با توانمندی‌های مختلف.
  • خروجیِ نخبگانی را می‌شود با کمکِ! دیگران هم تهیه کرد و تحویل داد و نخبه شد. این است که آن‌هایی که نخبهٔ قدرت و ثروت هستند (یا به آن‌ها وصل هستند)، معمولاً نخبهٔ علمی و فناوری و هنری و ادبی هم می‌شوند.
  • معمولاً کسانی دنبال این برچسب و احراز نخبگی خود هستند که می‌خواهند از امتیازات مادی یا معنوی آن استفاده نمایند. این است که کم‌تر کسی فقط برای انجام وظیفه، دنبال دست‌یافتن به این عنوان است.

این‌ها چند مورد بود که نشان می‌داد به فرض این‌که این تعریف از نخبگی و شاخص‌های آن، درست باشد، نمی‌توان امیدوار بود که با این روش بتوان سطح قابل توجهی از جامعهٔ نخبگان را تحت پوشش قرار داد.

مَخلَص کلام این‌که برای تعریف نخبه، یک عده روی استعدادها و توانمندی‌های ذاتی تمرکز کرده‌اند و عده‌ای هم به تمرکز بر روی خروجی فعالیت‌های افراد تأکید دارند. به بیان ساده‌تر، دستهٔ اول می‌گویند کسی نخبه است که استعداد و توانمندی‌های خاصی در موضوعات مختلف دارد؛ مثلاً یک بچه که ضریب هوشی یا استعداد هنری یا حرکتی بالایی دارد، نخبه است؛ دستهٔ دوم معتقدند کسانی که خروجی کارهایشان، قوی و سطح بالاست، نخبه هستند؛ مثل کسی که یک مقالهٔ باارزش نوشته یا اختراع تأثیرگذاری دارد.

وقتی که خوب نگاه کنیم، می‌بینیم که در نخبگی، یک مفهوم کلیدی وجود دارد و آن، این است که انسان نخبه به هر صورت، توانسته خودش را از غم‌ها و دغدغه‌های روزمره‌ای که دیگران دارند، آزاد کند و به مسائل بزرگ‌تری فکر کند و بپردازد. یعنی نخبه، از دغدغه‌های گذران روزمره و امرار معاش گذشته و توانسته برای رسیدن به اهداف و دغدغه‌های بالاتری فعالیت و حرکت کند. به‌صورت کلی، سه عامل باعث می‌شود که یک فرد از دغدغهٔ‌ امور روزمره جدا شود:

  • اولین عامل که بسیار هم رایج است، استعدادهای ذاتی و خدادادی فرد است. یعنی خداوند به کسی، یک ظرفیت جسمی یا ذهنی داده که آن فرد با استفاده از آن ظرفیت، راحت‌تر از دیگران توانسته مسائل جاری خود را حل کند و در نتیجه دغدغه‌های روزمره از مسیر رشد او تا حد زیادی کنار رفته‌است. افرادی که از بهرهٔ هوشی بالایی برخوردارند، هم در مواجهه با مسائل و حل آن‌ها موفق‌اند، هم به‌دلیل موفقیت‌هایی که بر اساس این ظرفیت خدادادی به آن می‌رسند (مثل موفقیت در کنکور، المپیادها و…)، جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کنند که باعث می‌شود کم‌تر با مسائل روزمره مثل شغل و درآمد و تهیهٔ ابتدائیات زندگی، که اغلب جامعه با آن مواجه‌اند، درگیر باشند.
  • یک عده هم به‌خاطر شهرت، قدرت یا ثروت خودشان یا خانواده‌شان، کارکرد نخبگی پیدا می‌کنند و در جمع نخبه‌ها وارد می‌شوند. مثلاً کسی به‌خاطر کسب‌و‌کار موفق خود یا ثروت پدر و مادرش، دغدغه‌های روزمرهٔ دیگران را ندارد و به مسائل بزرگ‌تری فکر می‌کند یا کسی به‌خاطر آن‌که پدرش یک مسئول سطح بالاست، اعتماد به نفس پیدا کرده و هم‌چنین نیازهای سطح پایینش هم به‌دلیل ارتباطات و اعتماد به نفس و حمایت‌هایی که از آن برخوردار است، برطرف شده و وارد جرگهٔ نخبگان می‌شود و شرایط فکرکردن به مسائل مهم‌تر را پیدا می‌کند (دربارهٔ موضوع تأثیر ثروت و شرایط خانواده‌ها بر روی نخبه‌شدن فرزندان، کتاب‌های متعددی در دنیا نوشته شده که معروف‌ترین کتاب، کتاب «پدر پولدار، پدر بی‌پول» است).
  • اما غیر از این دو دسته، دستهٔ دیگری هم هستند که به‌خاطر قطع دلبستگی‌های خود، به نخبگی می‌رسند. این افراد به‌طور کل به‌دلیل تسلط، اراده و مناعت طبعی که دارند، درگیر و اسیر مسائل روزمره نمی‌شوند و مسائل کوچک، جایی در نگاه بلند آن‌ها ندارد. وقتی به زندگی بسیاری از پیشوایان دینی و بزرگان و مصلحانی که تغییری در جامعه ایجاد کرده‌اند، نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که اگرچه گاهی چالش‌های روزمرهٔ مردم برای آن‌ها نیز وجود داشته و البته علیٰ‌رغم امکان برخورداری، برخی مشکلات و سختی‌ها را برای رسیدن به اهداف عالیهٔ خود انتخاب کرده‌اند و همّ‌وغم و نگاهشان، به اهداف و مسائلِ بسیار بزرگ‌تر و با ارزش‌تر بوده­است. در واقع در هرم سلسله‌مراتبِ نیازهای رایج، اساساً به لایه‌های پایین هرم، دلبستگی و توجه جدی نداشتند.

در دو دستهٔ اول (یعنی کسانی که ظرفیت‌های درونیِ خدادادی دارند و کسانی که برخوداری‌های بیرونی دارند)، اگر این برخورداری‌ها به‌جای این‌که بر اهداف بلند و اصلاح جامعه و کمک به خلق متمرکز شود، به توسعهٔ همان نیازهای روزمره متوجه شود، این افراد در وادی حرص و طمع خواهندافتاد و نه‌تنها کمکی به جامعه و دیگران نخواهندکرد، که از توانمندی‌هایشان برای سلطه‌جویی بر دیگران استفاده خواهندکرد که بسیاری از مسائلی که بشر با آن­ها روبه­روست، حاصل همین نخبگان اسیر است. پس کسی نخبه است و می‌توان از او انتظار اصلاح و حل مسائل بزرگ را داشت که از مسائل شخصی خودش عبور کرده‌باشد.و البته کسی که خداوند به او ظرفیت و توانمندی داده، راحت‌تر و سریع‌تر می‌تواند از مسائل شخصی خودش عبور کند و به اهداف بلندتر بپردازد.

بنابراین تعریف نخبه از نظر من، این می‌شود: نخبه کسی است که به‌واسطهٔ عواملی (چه عوامل خدادادی و چه عوامل اکتسابی)، ماورای مسائل و نیازهای سطح پایین خودش، فکر می‌کند و موجب تغییر مثبت، اصلاح و پیشرفت در خانواده، اطرافیان و جامعه می‌شود.

دستهٔ سوم نخبه‌ها (یعنی افرادی که قطع تعلق کرده‌اند، نه چون بی‌نیاز هستند، بلکه چون اصلاً دغدغه‌های شخصی را به حساب نمی‌آورند)، نخبه‌های کلیدی‌تر و مؤثرتری نسبت‌به دو دستهٔ دیگر هستند. برای همین، برای پرورش نخبه‌ها باید زمینه‌های قطع دلبستگی را در افراد فراهم کرد. ضمن این‌که اساساً چون این بخش از جامعهٔ نخبگانی، به‌دنبال حمایت هم نیستند، نظامات منفعل حمایتی ما عملاً شامل این افراد نمی‌شود و معمولاً دو دستهٔ اول، آن هم اغلب آن‌هایی که فکری جز رفاه و برخورداری خود و آبادانی خانهٔ خود ندارند، مشمول این حمایت‌ها می‌شوند. إن‌شاءالله با اصلاح ساختارها و سازِکارهای اداری و حمایتی، کار به دست آن‌ها بیفتد که اعتلا و آبادانی کشور و رفع دغدغه‌های جامعه برایشان از آبادکردن خانه و حل مسائل کوچک خودشان مهم‌تر باشد.

نخبهالمپیادمهندسی صنایعدانشگاه صنعتی شریفانجمن علمی مهندسی صنایع
? «مجله‌ی صنایع» ? ⭕️ نشریه‌ی انجمن علمی دانشکده‌ی مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید