شاید هممون توی برههای از زندگیمون به دلایل مختلفی تصمیم گرفتیم که چند تا پروژه یا چند تا مسئولیت رو به صورت همزمان قبول و تمرکز و انرژیمون رو بین اونها تقسیم کنیم؛
این پروژه ها و مسئولیت ها ممکنه به فیلد کاری فعلی یا محل کاری فعلیمون مربوط باشن یا هیچ ارتباطی به اون نداشته باشن، در نهایت شایعترین دلیلش هم احتمالا اینه که میخوایم پیشرفت شغلی سریعتری رو تجربه کنیم، دانشمون رو ارتقا بدیم، تجربه و پول بیشتری بدست بیاریم یا مفید تر باشیم؛
درواقع، میخوایم پله هارو چند تا چند تا بالا بریم غافل از اینکه ممکنه بهجای بالاتررفتن، زمین بخوریم و به اون نتیجهای که میخوایم دست پیدا نکنیم یا حتی به جای پیشرفت، پسرفت کنیم.
توی این نیمچه مقاله میخوام نظریه ی معروف خستگیِ تصمیم گیری ( Decision Fatigue ) رو کنکاش کنم و با هم ببینیم که چطور میتونه تاثیرهای منفی روی عملکرد و بهرهوری ما برنامهنویس ها بذاره.
(اگه فیلد کاریتون هم برنامهنویسی نیست میتونین بسطش بدین به فیلد کاری خودتون)
خستگی تصمیم گیری یا Decision Fatigue چیه؟
یک ظرف آب رو در نظر بگیرید که هرروز صبح تا لبه پر و به شما تحویل داده میشه،
شما باید نیازتون به آب رو با استفاده از این یک ظرف آب تا آخر روز تامین کنید و اگه نتونین به شکل درستی اونو مدیریت کنید مجبور میشید که قسمتی از روزتون رو تشنه و بدون آب سپری کنید؛
مشابه همین موضوع رو ما آدما توی تصمیم گیری روزانهمون داریم،
هرروز که از خواب پا میشیم شروع میکنیم به تصمیمای مختلف گرفتن:
امروز دوش بگیرم؟
کدوم تیشرتم رو بپوشم؟
کدوم شلوارم رو بپوشم؟
صبحانه چی بخورم؟
یا همین که شروع میکنیم به کد زدن:
اسم این متغیر رو چی بذارم؟
برای این لاجیک، یه فانکشن جداگانه تعریف کنم یا همه رو بریزم توی همین فانکشن؟
این مقادیر رو کش کنم یا مستقیم از دیتابیس بخونم؟
و دسته ی بزرگی از این تصمیمات کوچیک و بزرگ که هرکدومشون باعث میشه که ما مقداری از اون ظرفی که بهمون در ابتدای روز برای تصمیمات مختلف داده شده رو مصرف کنیم.
طبق این نظریه، هرچی که تصمیمات بیشتری میگیریم، کیفیت تصمیمگیری های بعدیمون در طول روز کاهش پیدا میکنه و معمولا به وسط روز یا انتهای روز که میرسیم میبینیم حوصله و انرژی لازم برای تصمیمگیری راجع به یک موضوع رو نداریم و اگه توی این شرایط هم شروع کنیم به تصمیمگیری، احتمالا تصمیم درستی نمیگیریم.
حالا اگه نتونیم توی یه برهۀ زمانی این چرخه رو مدیریت کنیم با اضطراب ناشی از تصمیمگیری روبرو میشیم و تاثیرش توی کاهش انگیزه و بهرهوری مون میتونیم مشاهده کنیم.
ساعت ۳ بعدازظهر است؛ خستهاید و هنوز ۳ جلسهٔ دیگر پیشرو دارید. بهسراغ بسته بادامزمینی در کشویتان میروید اما یادتان میآید که تمام شده است. خودتان را جمع میکنید و به قرار بعدی میرسید. وقتی زمان تصمیمگیری میشود، ترجیح میدهید آن را به تعویق بیندازید تااینکه تصمیم نامناسبی بگیرید. حاضران در جلسه، نگاهی از روی ناشکیبایی به شما میاندازند! در جلسهٔ بعدی راهحلهای پیشنهادی باعث سردرگمیتان میشوند. صدایی در سرتان از دیگران درخواست میکند که بهجای شما تصمیم بگیرند. اینطور نیست که شما نظری نداشته باشید؛ اما دیگر نایی برایتان نمانده! پس از تصمیمگیریهای بیشمار، اکنون به جایی رسیدهاید که توانایی گرفتن تصمیم درست را ندارید. به سخن دیگر، هرچه تصمیمهای بیشتری بگیریم، در ارزیابی گزینههای مختلف و انتخاب گزینهٔ مناسب ضعیفتر عمل خواهیم کرد.
پ.ن: از اینجا برداشته شده.
راهحل چیه؟
با این حال، صلاح خود را خسروان دانند، بهترین کسی که میتونه برای شما راهحل ارائه بده خودتونید، دست به کار شید و یه لیست از کارهایی که میتونه تعداد تصمیمات روزانهتون رو کاهش بده دربیارید؛ اگه دوست داشتید با من و دیگران هم به اشتراک بذارید.