اجازه بدید برای مقدمه ابتدا مفهوم کنش رو مطرح کنم. بهطور خلاصه، هر کاری که انسان انجام میدهد، کنش نام دارد. کنشها چهار ویژگی مهم دارند: معنا دارند، هدف دارند، آگاهانه انجام میشوند، و ارادیاند.
خب حالا که کنش رو شناختیم، بیایم هر بخش رو تفسیر کنیم تا ببینیم منظورمون چیه:
- منظور از هدفدار بودن اینه که آدمها از کاری که میکنن، هدفی دارن. مثلاً غذا میخورن که «احساس گرسنگیشون برطرف شه».
- منظور از آگاهانه بودن اینه که آدمها با آگاهی اون کاری که دارن انجام میدن رو انجام میدن؛ یعنی «مطلع هستن که دارن چیکار میکنن».
- معنادار بودن یعنی انسانها خودشون یا دیگران یا هر دو، یه معنایی به اون کنش نسبت میدن. مثلاً دست تکون دادن هنگام سلام یا خداحافظی «به معنای سلام یا خداحافظی» تفسیر میشه.
- ارادی بودن هم یعنی آدمها با ارادهشون یه کاری رو انجام میدن؛ یعنی میتونن اون کار رو انجام بدن یا ندن. حتی اگر انسانها تو زندگیشون مجبور باشن یه کاری رو انجام بدن، انتخاب میکنن که تن به اون اجبار بدن و این کار رو با ارادهشون انجام میدن. مثلاً کسی که پول زیادی به یک نفر بدهکاره و تنها راهش پس دادن پوله، این انتخاب رو هم داره که به جاش زندان بره. بهتر بگم: تن ندادن به اون اجبار یه تبعاتی داره، که همهی اینها به ارادهی کنشگران وابستهست.
حالا که مقدمه رو گفتیم، میخوام حرفی که امروز میخوام بزنم از اینجا به بعد بیشتر نظرات خودمه.
من معتقدم معنای کنشهای اجتماعی (کنشهای انسانیای که معطوف به دیگران هستن) لایههای مختلفی دارن. مثلاً در نظر بگیرید فردی به فرد دیگری احترام زیادی میگذارد. حالا میخوام یه سری تعاریف روی همین داستان انجام بدم:
- معنای لایهی اول (ظاهری): احترام و ادب اجتماعی.
- معنای لایهی دوم (مبتنی بر هدف): این لایه در واقع معناییه که از هدف کنش برداشت میشه. یعنی فرد ممکنه معنایی به این عمل نسبت بده که خودش یک هدف باشه؛ مثلاً ایجاد ارتباط صمیمیتر. این معنا از دل هدف بیرون میاد، اما با خود هدف یکی نیست. اینجا باید تفاوت مهمی رو روشن کنیم:
«هدف» یعنی انگیزهی عملی و مستقیم پشت کنش؛ اما «معنای مبتنی بر هدف» یعنی برداشتی که از اون هدف بهعنوان معنا شکل میگیره. ممکنه هدف ساده باشه (مثلاً رعایت ادب)، ولی معنا پیچیدهتر بشه (مثلاً تلاش برای نزدیکی یا کنترل روانی). پس معنای مبتنی بر هدف، همیشه با نیت واقعی کنشگر همراستا نیست.
- معنای لایهی سوم (برداشت): این معناییه که فردی که کنش بر او انجام شده، از خودش نشون میده. یعنی برداشت مخاطب از کنش. این معنا ممکنه کاملاً متفاوت باشه با نیت یا هدف کنشگر.
توجه کنید که ممکنه لایهی سوم بدون لایهی دوم وجود داشته باشه، یا برعکس، یا هر دو، یا هیچکدام. هر کدوم از این حالتها میتونن پیچیدگیهای مخصوص به خودشون رو در روابط اجتماعی ایجاد کنن.
آیا «مبتنی بر هدف» با «هدف» فرق دارد؟ به نظر میرسد که این دو مفهوم، هرچند بهظاهر مشابهاند، تفاوتی بنیادین دارند. هدف، معمولاً به انگیزهی مستقیم کنش اشاره دارد؛ چیزی که کنشگر در پی آن است. اما «مبتنی بر هدف» به معنایی اشاره دارد که از هدف برداشت میشود، نه خود هدف. یعنی ما کنشی را معنا میکنیم بر اساس هدفی که تصور میکنیم پشت آن بوده، حتی اگر آن هدف واقعی نباشد.
برای مثال، احترام گذاشتن ممکن است هدفش رعایت ادب اجتماعی باشد، اما معنای مبتنی بر هدف آن در ذهن مخاطب میتواند چیز دیگری باشد: تلاش برای نزدیکی، چاپلوسی، یا حتی کنترل روانی. این تفاوت نشان میدهد که هدف یک کنش لزوماً معنای آن کنش نیست. ممکن است هدف ساده باشد، اما معنا پیچیده و چندلایه شود. یا برعکس، کنشی با هدف پیچیده ممکن است معنای سطحی و سادهای داشته باشد در نگاه دیگران.
پس «معنای مبتنی بر هدف» را میتوان چنین تعریف کرد: برداشتی که از هدف کنش بهعنوان معنای آن شکل میگیرد، اما لزوماً با نیت واقعی کنشگر همراستا نیست.
این تمایز میتواند در تحلیلهای فلسفی، روانشناسی اجتماعی، یا طراحی ارتباطات انسانی بسیار کاربردی باشد.
در نهایت، این لایهبندی به ما کمک میکنه بفهمیم چرا بعضی کنشها در روابط انسانی دچار سوءبرداشت یا چندلایگی معنا میشن. و شاید بتونیم با شناخت این لایهها، ارتباطات انسانی رو دقیقتر، شفافتر، و انسانیتر کنیم.
