هیدئو کوجیما ، امروزه این نام در جهان بازی های ویدیویی بسیار شناخته شده است به طوری که به این فرد القاب زیادی برای ستایش وی داده اند ، اما این داستان از کجا شروع شد ؟
سال ۱۹۸۷ با تلاش های فراوان کوجیما . اولین بازی وی به نام متال گیر عرضه شد . متال گیر به سرعت محبوب شد و به مجموعه ای خاص و منحصر بفرد تبدیل شد . موضوع این مطلب ما نسخه سوم این سری به اسم متال گیر سالید است که در ادامه به نقد و بررسی اش خواهیم پرداخت .
شروع ساخت این بازی بعد از نسخه دوم شروع شد و بالاخره این بازی در سوم سپتامبر ۱۹۹۸ برای پلی استیشن عرضه شد .
داستان این بازی در سال ۲۰۰۵ و در یک پایگاه نظامی در آلاسکا اتفاق می افتد . جایی که گروه foxhuond که قبلا وابسته به سازمان Cia بودند دست به شورش زده اند و پایگاه جزیره shadow moses رو تصرف کرده اند . در این هنگام ارتش برای بازپس گیری این پایگاه و افراد کلیدی در آن از مامور بازنشته خود ، سالید استیک کمک می گیرند . بازی با ورود اسنیک به جزیره آغاز می شود . جایی که ما برای مدت کوتاهی آنتاگونیست بازی ، لیکویید اسنیک را می بینیم . نمی خواهم بیشتر از این داستان بازی را برای شما فاش کنم پس می رویم سراغ باقی موارد .
گیم پلی این بازی به طور نظری ساده است . از نقطه آ بدون شناسایی شدن به نقطه ب برو . اما این فقط ظاهر کار است . در باطن این قضیه با وجود نگهبانان د حال گشت و دوربین های مدار بسته سخت تر میشود . و برای این که گیم پلی بازی خسته کننده ، سخت و یک نواخت نشود بازی چند ترفند جالب هم در آستین دارد . یکی از این موارد رادیوی اسنیک است ، با را یک می توانید از افرادی مثل کلنل کمپل و غیره برای پیشبرد بازی کمک بگیرید که این کمی بازی را آسان تر می کند . گان پلی بازی هم به نوبه خود با شرایط بازی سازگار و روان است ، هر چند مشکلاتی هم دارد . موانع محیطی بسیاری هم در سر راه شما قرار دارند که می توانند شما را شکست دهند ، یکی از این موانع گرگ هایی هستند که در غاری نزدیک به برج های ارتباطات منتظر شما هستند .اگر گیم پلی بازی را به دو بخش تقسیم کنیم ، بخش اول بیشتر شامل مخفی کاری ، یادگیری و بخش دوم بیشتر شامل لحظات اکشن و بار داستانی ماجراست . بازی در یادگیری مهارت ها و نحوه استفاده از اشسا و سلاح ها خساست به خرج نمی دهد و شما می توانید با چندین نفر درباره آن چیزی که با ی به شما می دهد گفت و گو کنید و مشورت بگیرید . محیط کلی بازی شامل سه ساختمان است :
آشیانه تانک ها ( که شامل زرادخانه هم می شود )
ساختمان خنثی سازی تسلیحات هستهای
و ساختمان ریخته گری و ذوب آهن
شما بازی را از آشیانه تانک ها آغاز می کنید و به مرور به باقی ساختمان ها هم دسترسی پیدا می کنید . زرادخانه در این بازی محل بسیار مهمی است و شما در طول بازی چندین بار به آنجا خواهید آمد . بر خلاف گیم پلی معمولی که باید مخفی بمانید در موقع نبرد با باس فایت ها باید سریع عمل کنید .
باس فایت های این بازی خلاقانه و شگفت انگیز هستند ؛ برای نمونه اولین باس فایت بازی ( آسلات ) بیشتر از یک میدان هفتتیر کشی به یک مسابقه دو شباهت دارد ، و گل سرسبد باس فایت های این بازی سایکو مانتیس یکی از خلاقانه ترین شکستن های دیوار چهارم در تاریخ بازی های ویدیویی را دارد ، زمانی که پس از ناک اوت کردن مریل که توسط مانتیس کنترل می شد ، مانتیس برای به رخ کشیدن قدرتش کارت حافظه پلی استیشن شما را می خواند ، بر اساس تعداد سیو های شما به شما لقبی می دهد و سپس مبارزه اصلی شروع می شود که اصلی ترین راه برای شکست مانتیس وصل کردن دسته خود به پورت دیگر دستگاه است تا مانتیس دهن شما را نخواند ، اما راه دیگری هم وجود دارد که اگر به هر دلیلی شما نتوانید دسته خود را متصل کنید و شکست بخورید آن راه به شما پیشنهاد می شود . این بازی برای شکست بیشتر باس فایت ها دست شما را باز می گذارد ، برای مثال در دومین باس فایت با اسنایپر ولف شما می توانید از تفنگ تک تیر انداز استفاده کنید یا با موشک کنترل از راه دور سریع هدف خود را شکار کنید .
《 هشدار ، در این بخش از مطلب داستان بازی لو می رود 》
برسیم به داستان بازی ، داستان این بازی بزرگترین نقطه قوت آن محسوب می شود . داستان روایت به ظاهر سرراست دارد : وارد جزیره شو ، افراد کلیدی رو نجات بده و ماموریت را تمام کن . اما با پیشروی در داستان ، قضیه پیچیده و پیچیده تر می شود و پرده هایی کنار می رود که اسنیک و مخاطب را شوکه می کند . همانطور که گفتم بیشتر بار داستانی بازی در بخش دوم گیم پلی قرار می گیرد . جایی که همراه پشت بی سیم مان ، نائومی خائن از آب در میاد ، می فهمیم استاد میلر کشته شده و آن کسی که تمام مدت با او حرف می زدیم لیکویید بوده و مشخص می شود کلنل چیز هایی را از ما مخفی می کرده . در بخشی از بازی ما توسط نیروهای لیکویید دستگیر می شویم و زیر شکنجه قرار می گیریم . بازی اینجا دو انتخاب به ما می دهد : تسلیم شوید یا ادامه دهید !
اگر تسلیم شوید بازی به پایانی می رسد که همرا شما
، مریل می میرد و در این پایان اسنیک احساس سرخوردگی و درد بیشتری دارد .
《 پایان اسپویل 》
در این بازی هیچ شخصیت پردازی بدی وجود ندارد و تمامی شخصیت ها شخصیت پردازی درست و خوبی دارند . در این بازی نام آنتاگونیست بازی های قبلی ، بیگ باس بسیار شنیده می شود و طوری از او گفته می شود که انگار او یک قهرمان بوده است ! انگار که خود کوجیما هم نمی دانسته بیگ باس شخصیتی شرور باشد یا قهرمان . این رو در بازی های بعد می فهمیم .
بازی در بخش صدا گذاری و گرافیک هم با احتساب المان های دوره خودش مطلوب و خوب در نظر گرفته می شود تجربه خوبی از نظر گرافیکی و صدا گذاری ارائه می دهد
بازی در اوج لحظات اکشن خودش تمام می شود و پایانی باشکوه را رقم می زند . در ادامه کاتسین هایی با مضامینی انگیزشی که توسط شخصیت ها گفته می شود پخش می شود و سپس بازی با ترانه ای زیبا به پایان می رسد اما این پایان کار نیست ! پس از اتمام تیتراژ صحبت های آسلات با فردی ناشناس را می شنویم که به ما انگیزه ای خوب برای تجربه بازی بعدی می دهد .
پیشنهاد می شه : اگر به هیدئو کوجیما و سبک کار هاش علاقه دارید و یا بازی هایی با داستان قوی و گیم پلی با المان های خلاقانه را دوست دارید این بازی را تجربه کنید .
پیشنهاد نمیشه : اگر انگلیسی را خوب متوجه نمی شوید ، به کاتسین های طولانی عالقه ای ندارید و از بازی هایی با گرافیک قدیمی را تجربه نمی کنید این بازی را تجربه نکنید !
نمره : ۹۹/۱۰۰