نویسنده: عاطفه شفیعی
دانلود رایگان شماره چهارم نشریه ایماژ
آثار بازنویسی شدهی زیادی در کارنامهی برتولت برشت وجود دارد. در واقع یکی از راههای فهم اندیشهی برشت مقایسهی آثار بازنویسی شدهی او با نسخهی اولیه است. از معروفترین آثار بازنویسی شده توسط برشت میتوان به آثاری چون کوریولانوس بر اساس نوشتهی شکسپیر، آنتیگونه بر اساس نوشتهی سوفوکل، محاکمهی ژاندارک بر اساس نمایش رادیویی آنا زگهرس ، دون ژوان بر اساس نوشتهی مولیر نمایشنامه نویس قرن هفدهم، طبلها و ترومپتها بر اساس نوشتهی جرج فارکوار نویسندهی ایرلندی، معلم سرخانه براساس نوشته ی لنتس درام نویس آلمانی اشاره کرد. در این نوع از اقتباس، برشت به بازتولید و بازآفرینی اثر اصلی میپردازد. بازتولید پذیری خصیصهای است که والتر بنیامین آن را ویژگی آثار هنری میداند: «اثر هنری در اصل همواره بازتولیدپذیر بوده است. هر آنچه آدمی ساخته بود، همواره میتواند به دست آدمیان بازساخته شود.» برشت در بازنویسی اثری چون کوریولانوس که بر اساس نوشته ی شکسپیر زمانی بین سالهای 1951 و 1953 نوشته شد، تغییراتی را اعمال کرد به طوریکه اثر ثانویه تأثیر مائو را بر اندیشهی اجتماعی برشت به ویژه ایدهی «تضادهای اولیه و ثانویه» نشان می دهد. این بازتولید باعث از بین رفتن فاصله ای میشود که قرن ها میان مردم و هنر به مثابه امری تکین و اسطوره ای وجود دارد. حمیدرضا افشار در مقالهای تحت عنوان بازتولیدپذیری آثار کلاسیک در تئاتر مدرن، معتقد است که در تکنیک برشت نمایش از پیوستار تاریخی خود جدا می شود و مختصات روزگار خود را تجلی می کند و نهایتا منجر به «اسطوره زدایی» می شود و سپس تکینهگی و بیهمتایی نسخه ی اولیه از بین میرود.
آنتیگونه ی برشت اقتباسی است از ترجمه ی هولدرلین بر آنتیگونهی سوفوکل. اولین بار در سال 1948 در سوئیس، با همسر دوم برشت، هلن وایگل، در نقش اصلی اجرا شد. ماجرای آنتیگونه از این قرار است که پولینیس و اتئوکلس در جنگ با یکدیگر کشته میشوند. کرئون، پادشاه تب فرمان میدهد تا اتئوکلس را با تشریفات و احترام خاکسپاری کنند ولی جنازهی پولینیس خیانتکار را رها کنند و کسی اجازهی دفن کردن آن را ندارد. آنتیگونه و ایسمنه خواهران دو برادر کشته شده هستند. آنتیگونه نمیتواند این بیحرمتی را بپذیرد و مخفیانه برادرش را خاک میکند. زمانیکه کرئون باخبر میشود، دستور زنده به گور کردن آنتیگونه را میدهد. آنتیگونه در همان غاری که زنده به گور شده است، خودش را به دار میآویزد.
همانطور که انتظار میرود در بازنویسی برشت، سلطهی عناصر سیاسی کاملا ملموس است. برشت پیش از شروع داستان پیشدرآمدی با یک مضمون مشابه اما در زمان و مکان معاصر خود مینویسد که در آن دو خواهر در زمان جنگ جهانی دوم در آلمان 1945 نشان داده می شوند که برادرشان به دلیل فرار از ارتش، از تیر چراغ برق به دار آویخته شده است. درست زمانی که دو خواهر تصمیم میگیرند که جسد را پایین بیاورند و طناب راببرند سرباز نازی ای وارد میشود و موقعیتی مشابه رخ میدهد. در هردوی این روایتها نقش بدن به مثابهی یک ایماژ دیده میشود. بدن در اسطوره اهمیت زیادی دارد و برای اثبات این موضوع مصادیق فراوانی در اساطیر یونانی وجود دارد. آخیلوس(آشیل)، جسد هکتور را به ارابه میبندد که منتهای توهین است و نهایتا مانند کرئون اجازهی برگزاری مراسم تشییع جنازه را نمیدهد و یا سیزیف که محکوم شد تمام عمر سنگی را تا بالای قلهای حمل کند اما همواره همین که به قله میرسد خدایان سنگ را به پایین هل میدهند. برشت نیز در نوشتن روایت پیشدرآمد، همان تصویر جسد تدفین نشده را باقی نگه میدارد.
علاوه بر اهمیت درونمایهی سیاسی در بازنویسی برشت، بارزترین تفاوت این دو اثر در همان سبک روایی یا اپیک بودن تئاتر برشت است که نقد تماشاگر را از شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاکم برجهان میطلبد و او را به چالش با نظام حاکم و تعمق در بارهی چگونگی تغییر آن فرا میخواند.
در داستان آنتیگونه، زمانیکه خبر آورده میشود که کسی بر روی جسد پولینیس خاک پاشانده است، قصیدهای توسط همسرایان(پیران) خوانده میشود: «دنیا پر از هیولاهای شگفت انگیز است اما شگفت انگیزترین این هیولاها انسان است.» برشت در اینجا میافزاید:«... انسان بدون دشمن، دشمن خودش میشود... او که نمیتواند حتی شکم خودش را به تنهایی سیر کند، دور چیزهایی که برای خودش گرد آورده دیوار میکشد. انسانی که دسترنج دیگری را برای خودش برمیدارد، انسان نیست.» برشت بر غیر انسانی بودن کار کرئون تاکید میکند. حال آنکه در حیات اساطیری، «شر» مفهومی مابهازای ظلم نیست. برشت آنتیگونه را به شخصی صلح دوست و حامی دموکراسی و علیه استبداد تبدیل میکند و کرئون را در سمت امپریالیسم قرار میدهد و به تقسیم نابرابر سرمایه اشاره میکند. کرئون خطاب به آنتیگون میگوید: «از نظر تو هیچ مهم نیست که مردم تب، طعمهی قدرت های خارجی شوند؟ آنتیگون: این شما مردان قدرت هستید که همیشه از حربهی تفرقه استفاده میکنید. کرئون: برو دختر سبک مغز و به وطنت، به خانهی مادریات دشنام بده. آنتیگون: نه زمینِ خالی وطن است و نه خانهی مطرودی که در انتظار آتش است. جایی که در آن باید از ترس دم فروبست و در برابر زور، کرنش کرد، نمیتوان وطن نامید.» برشت با استفاده از فن بیگانهسازی، در پی آن است تا با ایجاد فاصله میان تماشاگر، موضوع و شخصیتهای نمایشنامه، از همذات پنداری تماشاگر جلوگیری و این انگیزه را در وی ایجاد کند که با تفکرات منتقدانهی خود در زمینهی تغییرات اجتماعی و سیاسی، اقدامات اساسی به عمل آورد. مهمترین وجه تمایز بین تئاتر ارسطویی و غیر ارسطویی، نوع نگرش و تأثیری است که این دو نوع تئاتر روی تماشاگران میگذارند.
درنسخهی سوفوکل تمرکز و نقطهی کانونی داستان بر پارسایی است نه سیاست. به عقیدهی برشت تاثیر تراژیک بیش از آن که عاطفی باشد عقلانی است و شفقتی صورت نمی گیرد. در حالیکه محور ذهنیت اسطورهای بر احساسات است. فرانک جونز و گُر ویدال در مقالهای تحت عنوان تراژدی و غایت آن(tragedy with a purpose) در این باره معتقدند که در اثر سوفوکل «نوعی احساس نابودی ناگزیر غیر تاریخی دیده می شود اما در اثر برشت به گونهای است که انگار سقوط تب قابل پیشگیری بود اگر انقلابی موفق علیه کرئون صورت میگرفت.» این موضوع باعث احساس آزادی اراده در تاریخ میشود. در جایی از نمایشنامه تریزیاس خطاب به کرئون میگوید: «ستونهای پیروزی باریک و ضعیفاند...جنگ نمیتواند توقف کند و کشت و کشتار ادامه پیدا میکند. غارت به غارتها و خشونت به خشونتهای بیشتر میانجامد.» اما ایدهی مشترک در هردو نمایشنامه نویس، پافشاریشان به ناگزیری از وجود نیروی عدالت است که در نهایت به هر علتی که شده(الوهیت یا بشریت) این نیرو گریبان گیر کرئون میشود. همچنین برشت نوعی مرز بندی سیاسی ایجاد می کند تا تصویری از شکاف درون جامعه ای ارائه دهد.(تداعی کننده ی حکومت هیتلر است)
در جایی از نمایشنامه ایسمنه رو به آنتیگونه میگوید:«یادت باشد که ما کفارهی گناه پس میدهیم. ما نطفهی شریم. نفس گناهیم. میوهی جهنمی همخوابگی پسری هستیم با مادرش.» این روح اساطیری تقدیرگرا همان چیزی است که آنتیگونه به مقابله با آن میپردازد. در اینجا برشت تماشاگر را به ناظری مبدل میسازد که نیروی عمل را در او برمیانگیزد. انسان، هدف نهایی پرس و جو قرار میگیرد. . از دیدگاه برشت، محور موضوعی تئاتر ارسطویی، قضا و قدرگرایی و دغدغههای فردی است. او با طرح تئاتر روایی بر این نوع طرز تفکر که قرنها بر ادبیات نمایشی جهان به خصوص اروپا حاکم بود، خط بطلان کشید.
برشت در حقیقت با بازنویسی جسورانهی این آثار، امکان تازهای برای فهم مخاطبان خلق میکند. به زعم بنیامین، بازتولیدپذیری فرایندی است که طی آن «اصالت اثر هنری» و «هاله ی مقدس اثر هنری» از میان میرود.
آگامبن در این باره معتقد است: «فرد معاصر کسی است که به رغم زیستن در این دوران، اجازه ندهد نور دوران او را کور کند. معاصربودگی رابطه تکین با زمان خویش است، یعنی در همان حالی که به نحوی تنگاتنگ به آن متصل است، فاصله خود را نیز از آن حفظ میکند. به بیان دقیقتر، معاصربودگی نوعی رابطه با زمان است که از طریق ناپیوستگی و زمانپریشی به آن اتصال می یابد.»
دانلود رایگان شماره چهارم نشریه ایماژ