نشریه ایماژ
نشریه ایماژ
خواندن ۷ دقیقه·۱ سال پیش

بازنویسی آثار کلاسیک توسط برشت: نگاهی بر «آنتیگونه»

نویسنده: عاطفه شفیعی

دانلود رایگان شماره چهارم نشریه ایماژ

آثار بازنویسی شده­ی زیادی در کارنامه­ی برتولت برشت وجود دارد. در واقع یکی از راه­های فهم اندیشه­ی برشت مقایسه­ی آثار بازنویسی شده­ی او با نسخه­ی اولیه است. از معروف­ترین آثار بازنویسی شده توسط برشت می­توان به آثاری چون کوریولانوس بر اساس نوشته­ی شکسپیر، آنتیگونه بر اساس نوشته­ی سوفوکل، محاکمه­ی ژاندارک بر اساس نمایش رادیویی آنا زگهرس ، دون ژوان بر اساس نوشته­ی مولیر نمایشنامه نویس قرن هفدهم، طبل­ها و ترومپت­ها بر اساس نوشته­ی جرج فارکوار نویسنده­ی ایرلندی، معلم سرخانه براساس نوشته ی لنتس درام نویس آلمانی اشاره کرد. در این نوع از اقتباس، برشت به بازتولید و بازآفرینی اثر اصلی می­پردازد. بازتولید پذیری خصیصه‌ای است که والتر بنیامین آن را ویژگی آثار هنری می‌داند: «اثر هنری در اصل همواره بازتولیدپذیر بوده است. هر آنچه آدمی ساخته بود، همواره می­تواند به دست آدمیان بازساخته شود.» برشت در بازنویسی اثری چون کوریولانوس که بر اساس نوشته ی شکسپیر زمانی بین سال­های 1951 و 1953 نوشته شد، تغییراتی را اعمال کرد به طوری­که اثر ثانویه تأثیر مائو را بر اندیشه­ی اجتماعی برشت به ویژه ایده­ی «تضادهای اولیه و ثانویه» نشان می دهد. این بازتولید باعث از بین رفتن فاصله ای می­شود که قرن ها میان مردم و هنر به مثابه امری تکین و اسطوره ای وجود دارد. حمیدرضا افشار در مقاله­ای تحت عنوان بازتولیدپذیری آثار کلاسیک در تئاتر مدرن، معتقد است که در تکنیک برشت نمایش از پیوستار تاریخی خود جدا می شود و مختصات روزگار خود را تجلی می کند و نهایتا منجر به «اسطوره زدایی» می شود و سپس تکینه‌گی و بی‌همتایی نسخه ی اولیه از بین می‌رود.

آنتیگونه ی برشت اقتباسی است از ترجمه ی هولدرلین بر آنتیگونه­ی سوفوکل. اولین بار در سال 1948 در سوئیس، با همسر دوم برشت، هلن وایگل، در نقش اصلی اجرا شد. ماجرای آنتیگونه از این قرار است که پولینیس و اتئوکلس در جنگ با یکدیگر کشته می­­­شوند. کرئون، پادشاه تب فرمان می­دهد تا اتئوکلس را با تشریفات و احترام خاکسپاری کنند ولی جنازه­ی پولینیس خیانتکار را رها کنند و کسی اجازه­ی دفن کردن آن را ندارد. آنتیگونه و ایسمنه خواهران دو برادر کشته شده هستند. آنتیگونه نمی­تواند این بی­حرمتی را بپذیرد و مخفیانه برادرش را خاک می­کند. زمانی­که کرئون باخبر می­شود، دستور زنده به گور کردن آنتیگونه را می­دهد. آنتیگونه در همان غاری که زنده به گور شده است، خودش را به دار می­آویزد.

همان­طور که انتظار می­رود در بازنویسی برشت، سلطه­ی عناصر سیاسی کاملا ملموس است. برشت پیش از شروع داستان پیش­درآمدی با یک مضمون مشابه اما در زمان و مکان معاصر خود می­نویسد که در آن دو خواهر در زمان جنگ جهانی دوم در آلمان 1945 نشان داده می شوند که برادرشان به دلیل فرار از ارتش، از تیر چراغ برق به دار آویخته شده است. درست زمانی که دو خواهر تصمیم می­گیرند که جسد را پایین بیاورند و طناب راببرند سرباز نازی ای وارد می­شود و موقعیتی مشابه رخ می­دهد. در هردوی این روایت­ها نقش بدن به مثابه­ی یک ایماژ دیده می­شود. بدن در اسطوره اهمیت زیادی دارد و برای اثبات این موضوع مصادیق فراوانی در اساطیر یونانی وجود دارد. آخیلوس(آشیل)، جسد هکتور را به ارابه می­بندد که منتهای توهین است و نهایتا مانند کرئون اجازه­ی برگزاری مراسم تشییع جنازه را نمی­دهد و یا سیزیف که محکوم شد تمام عمر سنگی را تا بالای قله­ای حمل کند اما همواره همین که به قله می­رسد خدایان سنگ را به پایین هل می­دهند. برشت نیز در نوشتن روایت پیش­درآمد، همان تصویر جسد تدفین نشده را باقی نگه می­دارد.

علاوه بر اهمیت درون­مایه­ی سیاسی در بازنویسی برشت، بارزترین تفاوت این دو اثر در همان سبک روایی یا اپیک بودن تئاتر برشت است که نقد تماشاگر را از شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاکم برجهان می‌طلبد و او را به چالش با نظام حاکم و تعمق در باره‌ی چگونگی تغییر آن فرا می‌خواند.

در داستان آنتیگونه، زمانی­که خبر آورده می­شود که کسی بر روی جسد پولی­نیس خاک پاشانده است، قصیده­ای توسط همسرایان(پیران) خوانده می­شود: «دنیا پر از هیولاهای شگفت انگیز است اما شگفت انگیزترین این هیولاها انسان است.» برشت در اینجا می­افزاید:«... انسان بدون دشمن، دشمن خودش می­شود... او که نمی­تواند حتی شکم خودش را به تنهایی سیر کند، دور چیزهایی که برای خودش گرد آورده دیوار می­کشد. انسانی که دسترنج دیگری را برای خودش برمی­دارد، انسان نیست.» برشت بر غیر انسانی بودن کار کرئون تاکید می­کند. حال آن­که در حیات اساطیری، «شر» مفهومی مابه­ازای ظلم نیست. برشت آنتیگونه را به شخصی صلح دوست و حامی دموکراسی و علیه استبداد تبدیل می‌کند و کرئون را در سمت امپریالیسم قرار می­دهد و به تقسیم نابرابر سرمایه اشاره می­کند. کرئون خطاب به آنتیگون می­گوید: «از نظر تو هیچ مهم نیست که مردم تب، طعمه­ی قدرت های خارجی شوند؟ آنتیگون: این شما مردان قدرت هستید که همیشه از حربه­ی تفرقه استفاده می­کنید. کرئون: برو دختر سبک مغز و به وطنت، به خانه­ی مادری­ات دشنام بده. آنتیگون: نه زمینِ خالی وطن است و نه خانه­ی مطرودی که در انتظار آتش است. جایی که در آن باید از ترس دم فروبست و در برابر زور، کرنش کرد، نمی­توان وطن نامید.» برشت با استفاده از فن بیگانه‌سازی، در پی آن است تا با ایجاد فاصله میان تماشاگر، موضوع و شخصیت‌های نمایشنامه، از همذات پنداری تماشاگر جلوگیری و این انگیزه را در وی ایجاد کند که با تفکرات منتقدانه‌ی خود در زمینه‌ی تغییرات اجتماعی و سیاسی، اقدامات اساسی به عمل آورد. مهم‏ترین وجه تمایز بین تئاتر ارسطویی و غیر ‏ارسطویی، نوع نگرش و تأثیری است که این دو نوع تئاتر روی تماشاگران می‏گذارند.

درنسخه­ی سوفوکل تمرکز و نقطه­ی کانونی داستان بر پارسایی است نه سیاست. به عقیده­ی برشت تاثیر تراژیک بیش از آن که عاطفی باشد عقلانی است و شفقتی صورت نمی گیرد. در حالی­که محور ذهنیت اسطوره­ای بر احساسات است. فرانک جونز و گُر ویدال در مقاله­ای تحت عنوان تراژدی و غایت آن(tragedy with a purpose) در این باره معتقدند که در اثر سوفوکل «نوعی احساس نابودی ناگزیر غیر تاریخی دیده می شود اما در اثر برشت به گونه­ای است که انگار سقوط تب قابل پیشگیری بود اگر انقلابی موفق علیه کرئون صورت می­گرفت.» این موضوع باعث احساس آزادی اراده در تاریخ می­شود. در جایی از نمایشنامه تریزیاس خطاب به کرئون می­گوید: «ستون­های پیروزی باریک و ضعیف­اند...جنگ نمی­تواند توقف کند و کشت و کشتار ادامه پیدا می­کند. غارت به غارت­ها و خشونت به خشونت­های بیشتر می­انجامد.» اما ایده­ی مشترک در هردو نمایشنامه نویس، پافشاری‌شان به ناگزیری از وجود نیروی عدالت است که در نهایت به هر علتی که شده(الوهیت یا بشریت) این نیرو گریبان گیر کرئون می­شود. همچنین برشت نوعی مرز بندی سیاسی ایجاد می کند تا تصویری از شکاف درون جامعه ای ارائه دهد.(تداعی کننده ی حکومت هیتلر است)

در جایی از نمایشنامه ایسمنه رو به آنتیگونه می­گوید:«یادت باشد که ما کفاره­ی گناه پس می­دهیم. ما نطفه­ی شریم. نفس گناهیم. میوه­ی جهنمی همخوابگی پسری هستیم با مادرش.» این روح اساطیری تقدیرگرا همان چیزی است که آنتیگونه به مقابله با آن می­پردازد. در اینجا برشت تماشاگر را به ناظری مبدل می‌سازد که نیروی عمل را در او برمی‌انگیزد. انسان، هدف نهایی پرس و جو قرار می­گیرد. . از دیدگاه برشت، محور موضوعی تئاتر ارسطویی، قضا و قدر‏گرایی و دغدغه‏های فردی است. او با طرح تئاتر روایی بر این نوع طرز تفکر که قرن‏ها بر ادبیات نمایشی جهان به خصوص اروپا حاکم بود، خط بطلان کشید.

برشت در حقیقت با بازنویسی جسورانه­ی این آثار، امکان تازه­ای برای فهم مخاطبان خلق می­کند. به زعم بنیامین، بازتولیدپذیری فرایندی است که طی آن «اصالت اثر هنری» و «هاله ی مقدس اثر هنری» از میان می‌رود.

آگامبن در این باره معتقد است: «فرد معاصر کسی است که به رغم زیستن در این دوران، اجازه ندهد نور دوران او را کور کند. معاصربودگی رابطه تکین با زمان خویش است، یعنی در همان حالی که به نحوی تنگاتنگ به آن متصل است، فاصله خود را نیز از آن حفظ میکند. به بیان دقیق­تر، معاصربودگی نوعی رابطه با زمان است که از طریق ناپیوستگی و زمانپریشی به آن اتصال می یابد.»

دانلود رایگان شماره چهارم نشریه ایماژ
برشتآثار هنریادبیات نمایشیجنگ جهانیآنتیگونه
نشریه فرهنگی، هنری و ادبی ایماژ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید