ویرگول
ورودثبت نام
نشریه ایماژ
نشریه ایماژ
خواندن ۱۴ دقیقه·۱۰ ماه پیش

برشت و مارکسیسم

نویسنده: شیلان مردانی

دانلود رایگان شماره چهارم نشریه ایماژ

مقدمه:

در اواسط د هه 1920، برشت که هنوز در بیست و چندسالگی خود بود، با نمایشنامه هایی مانند آوای طبل درشب، بعل و در جنگل شهر خود را به عنوان یک چهره مهم درتئاتر آلمان تثبیت کرد. این آثار نارضایتی عمومی را از واقعیت های اجتماعی-اقتصاد ی آن روز بیان میکردند و حتی درگیری های طبقاتی را مورد بررسی قرار میدادند. به این ترتیب، نوشته های اولیه برشت با گرایش های پروتو مارکسیستی مشخص می‌شود، که متعاقبا ً با کشف لنین و مارکس درسال 1926به شکل احساسات مارکسیستی بروز پیدا کرد. برشت بعدا ًتأمل کرد که «تنها زمانی که "دولت و انقلاب" لنین وسپس سرمایه مارکس را خواندم، از نظر فلسفی فهمیدم که در کجا ایستاده ام.» انگار «مارکس تنها تماشاگر نمایشنامه های من بود که تا به حال با آن بخورد کردم.»

از آنجا که برشت یک مارکسیست برجسته بود، درسال 1933مجبور به فرار از آلمان نازی شد. او تا سال 1948 در تبعید ماند و به برلین شرقی، جایی که قرار بود به جمهوری دموکراتیک آلمان سوسیالیستی (GDR) تبدیل شود، بازگشت. این دوره تبعید برای برشت از نظر مالی و عاطفی سخت بود. با این وجود، او هرگز ایمان وتعهد خود را به مارکسیسم از دست نداد.

مارکسیسم دو چیز در اختیار برشت قرار داد: چارچوبی تحلیلی برای درک جهان اجتماعی و هدفی برای بیان هنری او. چارچوب تحلیلی ماتریالیسم دیالکتیکی بود: تئوری تاریخ مارکس بر این باور است که تاریخ به طور قابل پیشبینی حرکت می کند، همانطور که توالی تضادها (که به صورت تضادهای اجتماعی مبتنی برطبقات تجلی می‌یابند) خود را تعبیه می‌کنند. به گفته برشت، دیالکتیک یک ویژگی طبیعت است (و همیشه بوده ‌است) که تنها توسط هگل و مارکس کشف شده است. قبل از این کشف، جهان قابل توضیح نبود.

دیالکتیک به عنوان مبنای تفسیری از واقعیت اجتماعی برای برشت عمل کرد و رویکرد او به نوشتن را هدایت کرد. او استدلال کرد که نمایشنامه‌ها به ویژه آنهایی که محتوای تاریخی دارند را نمی‌توان به طور هوشمندانه در هیچ چارچوب دیگری نوشت. برشت به ویژه از اهمیت دیالکتیک هگل در اندیشه مارکس و لنین آگاه بود و استدلال می‌کرد که هگل، متدی فلسفی با ارزش غیرقابل برآورد به آنها ارائه می‌کند. در واقع، برشت معتقد بود که هر هنرمندی که علاقه‌مند به تولید هنر رئالیستی است، باید (همانطور که مارکسیست‌های کلاسیک این کار را انجام دادند) این جمله هگل را درک کند که «حقیقت عینی و ملموس است.»

مارکسیسم همچنین به برشت هدف روشنی از هنرش ارائه کرد. برشت این دیدگاه مارکس را پذیرفت که تاریخ به سوی کمونیسم در حال حرکت است. با این حال، قبل از اینکه این اتفاق بیفتد، شرایط خاصی باید رعایت میشد. به طور خاص، طبقه پرولتاریا باید «متعصب به گروه طبقاتی خود» میشد و موقعیت استثمارشده اقتصادی خود را در جامعه به رسمیت می‌شناخت. برشت معتقد بود که میتواند از طریق هنرش به تحقق آن کمک کند، به ویژه از طریق یکی از ویژگی های تعیین کننده تئاتر حماسی اش، یعنی جلوه های دوری یا بیگانگی که قراربود جدایی انتقادی بین تماشاگر و وقایع به تصویر کشیده شده ایجاد کند، طوری که تماشاگر نمیتوانست بر روش های متداول تفسیر جهان تکیه کند. در مجموع، هدف تئاتر حماسی برشت این بود که به عنوان یک زیبایی شناسی مارکسیستی انقلابی عمل کند که شامل مجموعه ای از آزمایش ها دربر هم زدن و ریشه کن کردن آگا هی قدیم می‌شود، به گونه ای که آگاهی جدیدی ظهور کند تا به ظهور کمونیسم کمک کند.

مارکسیسم به وضوح یک عنصر اصلی در آثار ادبی و نظری برشت است با این حال، حضور او در مطالعات مارکسیستی چیزی شبیه به تناقض باقی مانده است. نام او اغلب به میان می‌آید، اما در عین حال اوبه طور آشکاری غایب است و بیشتر در نگاه ها ی گذرا که در پشت شانه های آشناتر پنهان شده اند، دیده میشود. بنابراین، این نوشته، را بطه برشت با مارکسیسم را درسه بعد ترسیم میکند: تأثیرات مارکسیستی برشت، واکنش های مارکسیستی به برشت، وتأثیرا ت برشت بر مارکسیسم. این نشان می دهد که نه تنها کار او به شدت تحت تأثیر جنبش قرار گرفته است، بلکه افکار او همچنین موقعیت مرکزی اغلب ناشناخته ای را در آن اشغال می کنند.

تاثیرات مارکسیستی برشت:

مارکس و لنین در اندیشه برشت مؤثر بودند. ماتریالیسم دیالکتیکی مبنایی برای درک برشت از جهان اجتماعی و تاریخ بود. علاوه بر این، برشت معتقد بود که ماتریالیسم دیالکتیکی میتواند به عنوان مبنایی برای نقد فر هنگی متکی بر علم باشد. برشت خسته از نقد اجتماعی غیرعینی که به سمت کالا شدن گرایش داشت و هنر را محصولی می دانست که صرفا برای لذت مخاطبان مصرف میشود، به ماتریالیسم دیالکتیکی می‌نگریست تا به عنوان پایه روش شناختی «نقد از نقد» عمل کند و بعدتجربی‌‌ای را به آن افزود که از مسائل سلیقه ای و فردگرایی دوربود. علاوه بر این، کتاب "سرمایه"مارکس به عنوان مبنایی برای درک برشت از کارکردها و پیامدهای سرمایه داری عمل کرد، چیز ی که او تلاش کرد تا در بسیاری از آثارش، از جمله "اپرای سه پولی"، "سنت جوآن از استوکیارد" و "ننه دلاور و فرزندانش"، به سادگی و با دقت به تصویر بکشد.

تأثیر لنین بر برشت را شاید بتوان به بهترین وجه در”Me-Ti” برشت، مجموعه ای از تمثیل‌ها و قصارها آشکار کرد. در آن، لنین به عنوان یک ستون عملی فلسفی، یکی از موضوعات اصلی متون ارائه شده است. برا ی مثال،با استفاده از نام مستعار لنین، برشت میگوید: «عمل Mi-en-lehثابت کرد که او فیلسوف بزرگی است. فلسفه Mi-en-leh عملی وتمرین او فلسفی بود.» در این اثر، برشت همچنین تمثیل لنین "درباره صعود به کوه بلند" رابرای بیان یک نکته فلسفی اقتباس می کند. به طور خلاصه، ایده این است که یک کو هنورد در مورد بهترین راه برای حرکت به سمت بالا نظریه پردازی می کند، اما در حین صعود ممکن است مجبورشود رویکرد خود را با توجه به واقعیت های مادی که با آن مواجه است تغییر دهد. علاوه بر این، برشت ازتوانایی لنین برای «جست وجوی تضاد در ظواهر یکپارچه» که به گفته برشت میتواند به راه حل های خوبی منجرشود تحسین میکند.

درحالی که برشت تحت تأثیر متفکران مارکسیست مانند مائو قرار گرفته بود، که از "درباره تضاد" او به عنوان کمک آموزشی برای اقتباس از "کوریولانوس"استفاده کرد، برشت، کارل کورش فیلسوف و فریتز استرنبرگ جامعه شناس را معلمان اصلی خود می دانست. برشت در بحث‌های گروهی مارکسیستی و سخنرانی هایی به رهبری این مردان که در آن زمان نویسندگان و روشنفکران عمومی تأثیرگذاری بودند، شرکت می‌کرد. چنین گردهمایی هایی در برلین در دوران جمهوری وایمار برگزار میشد و تأثیر قابل توجهی بر رشد فکری برشت داشتند. در آنها، برشت با مفاهیم مارکسیستی آشنا شد، شروع به تعامل انتقادی با آنها کرد وتوانست با افراد همفکر خود معاشرت کند.

در رابطه با استرنبرگ، برشت با این ایده موافق بود که نقش اصلی هنرمند در انقلاب سوسیالیستی این است که «اداکننده تعصب طبقاتی پرولتاریا» و «ضرورت تاریخی» حذف فرم های هنری متعارف باشد تا «واقعیت از قبل موجود روابط اجتماعی» را بیدار کند. برای برشت همچنین پیش آمد که با استرنبرگ در آپارتمان استرنبرگ در برلین در 1مه 1929، روبروی کارل لیبکنشت هاوس، مقر اصلی حزب کمونیست آلمان بود. این دو نفر از پنجره استرنبرگ شاهد قتل عام کمونیست های معترض توسط پلیس در خیابان پایین بودند. استرنبرگ بعد ها بیان کرد که مشا هده این رویداد، برشت رابه کمونیسم نزدیکتر کرد.

برشت همچنین ایده های کورش را قانع کننده می دانست. هر دو در فوریه 1933 از آلمان فرار کردند و ازسرکوب کمونیست‌ها توسط نازی ها پس از آتش سوزی رایشتاگ (محل پارلمان آلمان تا به قدرت رسیدن هیتلر) اجتناب کردند. کورش وبرشت در طول جنگ روابط نزدیکی داشتند و کورش حتی برا ی دیدار با خانواده برشت تبعیدی به دانمارک آمد. برشت با استالین ستیزی کورش، موضعی که در “Me-Ti”منعکس شده است، شریک بود. اگرچه برشت از سوی برخی از جمله هانا آرنت به دلیل عدم مخالفت با استالین بیشتر مورد انتقاد قرار گرفته است.

واکنش‌های مارکسیستی به برشت:

همانطور که در این نوشته توضیح داده می‌شود، برشت توسط بسیاری از نظریه پردازان مارکسیست پذیرفته شده است. با این حال، رابطه او با برخی از معاصران مارکسیست پیچیده‌تر بود. او اغلب به عنوان یک متحد مفید تلقی می‌شد، اما با شک وتردید به او نگاه می‌شد، تا حدی میتوان گفت به این دلیل بود که او هرگز به حزب کمونیست نپیوست، واقعیتی که او به طور صادقانه به هنگام بازجویی توسط کمیته فعالیت های غیرآمریکایی مجلس نمایندگان (HUAC) درسال 1947 به آن شهادت داد و تا حدی هم به این دلیل که نظریه های زیبایی‌شناسی او با ارتدوکس تثبیت شده حزب در تضاد بود. برای مثال، گئورگ لوکاچ به این ایده برشت که زیبایی شناسی انقلابی خواستار نابودی فرم‌های هنری موجود است، انتقاد داشت. زیرا آنها صرفا ًتمایلات ایدئولوژیک طبقه حاکم را منعکس میکنند. در مقابل، و مطابق با موضع حزب کمونیست شوروی، لوکاچ معتقد بود که فرم های هنری تثبیت شده تاریخ تضاد های اجتماعی تلفیق شده گذشته را نشان میدهند و بنابراین به عنوان فرم ادبی مناسب برا ی پیشرفت انقلابی عمل میکنند.

با این حال، همه انتقادات از برشت ریشه در پاسخ رد او به ارتدوکسی حزبی نداشت. تئودور آدورنو، نظریه پرداز انتقادی از این بابت که برشت بر کار دوستش والتر بنیامین تأثیر منفی میگذارد ابراز نگرانی میکند. او فکر میکرد که درک برشت از ماتریالیسم دیالکتیکی بسیار ساده است و درکی از بازی متقابل پیچیده بین سیاست و فرهنگ ندارد. آدورنو استدلال می‌کرد که آثار برشت و در واقع تمام "هنرهای متعهد سیاسی"، یعنی هنری که تلاش می‌کند نگرش های بنیادی را تغییر دهد، در تلاش برای مترقی بودن شکست می‌خورند. چرا که انتخاب آزادانه تماشاگران را بیدار نمیکند. آدورنو همچنین برشت را به دلیل "گرایش به انتزاع" که مشکلات واقعی اجتماعی را برای اثبات یک تز تحریف میکند، مورد انتقاد قرار می‌دهد ». در این رابطه، آدورنو به ویژه ازتصورهای برشت از سرمایه داری انتقاد داشت.

با این حال، موضع آدورنو مورد موافقت دوست و همکار او در مدرسه فرانکفورت و نظریه پرداز فر هنگی، والتر بنیامین، قرار نگرفت و برشت نیز به نوبه خود، چهره هایی مانند آدورنو و دیگران در مکتب فرانکفورت را نادیده انگاشت. او معتقدبود که تفکر آنها معطوف به کنش عملی نیست و بنابراین فاقد فایده و هدف است. برشت از چنین متفکرانی به عنوان "Tuis"یاد می کند. (مخفف وارونه وتحقیرآمیز برا ی روشنفکران)

تاثیرات برشت بر مارکسیسم:

کمک‌ها ی برشت به مارکسیسم قرن بیستم متعدد و قابل توجه است. شاید بیشترین تأثیر او بر بنیامین، یکی از دوستان صمیمی برشت بود که از نزدیک با افکار او درگیر بود و در مجموعه‌ای از مقاله ها درباره این افکار اظهار نظر کرد. بنیامین همچنین در زمانی که برشت در تبعید در دانمارک بود از برشت دیدن کرد. در آنجا، این دو اغلب در مورد مسائل سیاسی و فرهنگی به هنگام بازی شطرنج و سیگار کشیدن بحث می‌کردند. بنیامین از طریق معاشرت با برشت، توانست اندیشه خود را با آلترناتیو رادیکالی که برشت نمایندگی میکرد، در کنار هم قرار دهد و او را قادر ساخت تا ایده ها و مواضع بدیلی را کشف کند که تفکر او را تیزتر کرد. علاوه بر این، به گفته آدورنو، طرفداری برشت از ماتریالیسم دیالکتیکی به بنیامین هم القا شده است. و در آخر، بنیامین، زیبایی شناسی برشت را دارای پتانسیل برای تشکیل مبنای نقد فرهنگی رهایی بخش میدانست، زیرا شکل آن توجه به بازنمایی‌های خاصی از جهان اجتماعی را جلب میکند و تماشاگر را وادار میکند تا نظام فرهنگی را که این بازنمایی ها بخشی از آن هستند زیر سوال ببرد. به قول بنیامین، تئاتر حماسی برشت «آگاهی زنده و مولد» را پرورش می دهد. این آگاهی او را قادر می‌سازد تا با عناصر واقعیت به گونه ای رفتار کند که گویی آزمایشی را با شرایط در پایان آزمایش تنظیم میکند، نه در آغاز آن.

به همین ترتیب، دیگر فیلسوفان مهم مارکسیست و منتقدان فرهنگی، زیبایی شناسی برشت را مثبت ارزیابی کرده‌اند و در آنها راهی دیده اند که به نحوی از مشکلات جدی بازنمایی فرهنگی عبور کرده‌است. این امر به ویژه در مارکسیسم فرانسوی صادق است. برای مثال، لویی آلتوسر، مانند بنیامین، به تأثیراتی که زیبایی شناسی برشت بر آگاهی می‌گذارد علاقه مند بود و معتقد بود که ساختار پلات از هم گسیخته تئاتر حماسی برشت، «پایه‌ا ی برای نقد واقعی توهمات آگاهی است. به گفته آلتوسر، برشت با ادامه دادن و حفظ "آگاهی از خود" در آثارش که جلوی هرگونه تظاهر برای خود-ریکاوری و خود نمایی را ‌می‌گرفت، تئاتر کلاسیک مشکل‌دار را سرنگون کرد. از این نظر، به گفته آلتوسر، نمایشنامه های برشت در برابر آگاهی ایدئولوژیک بورژوایی مقاومت کردند و فرصتی را برای «کشف رادیکال چیزی غیر از خود» ارائه کردند.

رولان بارت نیز به دلیل تأثیراتی که زیبایی‌شناسی او برای نشانه شناسی به همراه داشت به برشت علاقه‌مند بود. او میگوید: «برشت تنوع و نسبیت نظام های معنایی را پیشبینی کرد و توانست جهان را به عنوان ابژه‌ای که باید رمزگشایی شود نشان دهد». هدف نشانه شناسی برای بارت این است که بفهمد چگونه کنش انسانی، واقعیت را شکل میدهد و اینکه واقعیت ما مستقل از خودمان نیست، بلکه محصول بازنمایی های ذهنی تعیین شده تاریخی ما از جهان است. بارت معتقد بود ادبیات سنتی گرفتار «پذیرش داوطلبانه اسطوره» است، اما در این مورد، درباره برشت اینگونه فکر نمی‌کرد. او اظهار داشت: «شاید برشت به ضرورت هنرسوسیالیستی توجه داشته باشد و به آن نگاهی گذرا بندازد تا همیشه انسان را در آستانه انقلاب، که هنوز تنها و نابیناست، با افزایش بدبختی‌اش به جایی ببرد که چشمانش به نور انقلابی بازشده است.

درک بارت از برشت با درک ژان پل سارتر فاصله چندانی ندارد. به گفته سارتر، «هدف برشت» این است که انسان مدرن را. از طریق حرکات ایما و اشاره به ما نشان دهد و باعث میشود ما خودمان رابه عنوان دیگران کشف کنیم و به عینیتی (ابجکتیویتی) دست یابیم که نمیتوانیم از انعکاس خود به دست بیاوریم. از نظر سارتر، برشت ما را وادار می‌کند که انسان شناسان خود انعکاس (سلف-رفلکتیو) شویم، و بنابراین مخاطب خود را می شناسد، اما در ظاهری عجیب که گویی شخص دیگری است. خود رابه عنوان یک ابژه‌ای در برابر چشمان خودبه وجود می آورد، و خود را میبیند، هرچند بدون اینکه نقشی ایفا کند، و در نهایت خود را درک می کند.

اگرچه ژاک رانسیر متقاعد نشده است که زیبایی شناسی برشت به وعده رهایی بخشی که هموطنانش در یک نسل پیش از آن در خود دیده بودند، عمل کرده است، اما سؤالاتی که برشت مطرح میکند، نقطه جهشی برای بحث او از زیبایی شناسی رهایی بخش است. مترجمان ادبی به دلیل تمرکز برشت بر زیبایی شناسی رهایی بخش، جذب او شده اند. برا ی مثال، فردریک جیمسون، تحلیلی از رابطه بین فرم برشت وسیاست او ارائه می کند، ایده ها ی برشت را در اصطلاحا ت مارکسیستی ترکیب میکند وبه این نتیجه میرسد که صحنه های مستقل و اپیزودیک برشت را میتوان به عنوان چارچوبی انتقادی برای تفسیر ادبی و فرهنگی استفاده کرد، زیرا آنها شیوه جدیدی از دیدن را در تماشاگر پرورش می‌دهند.. علاوه بر این ، دارکو سووین کار برشت رابه عنوان یک پروژه ادبی مارکسیستی و رهایی بخش میداند که بر جهان به عنوان رابطه‌ای مادی که شرایطی را که تحت آن زندگی میکنیم را تعیین میکند تأکید می کند اما ما میتوانیم در این شرایط مداخله کنیم و تغییر ایجاد کنیم. دقیقا این جنبه از مداخله است که ولفگانگ فریتز هاگ، در هجوم ابتدایی خود به فلسفه برشت ، به عنوان سنگ بنای اندیشه برشت در نظر می گیرد. در آن، برشت به عنوان یک شخصیت مرکزی درسنت مارکسیستی فلسفه پراکسیس قرار می‌گیرد و استدلال می‌کند که کنش های مردم میتوانند تاریخ را به جلو ببرند و در نتیجه واقعیت های مادی ما را تغییردهند. هاگ با تکیه بر بینش های برشت و پیوند آن‌ها با دیدگاه‌ های آنتونیو گرامشی، فلسفه خود از انعکاس و کنش انتقادی را توسعه داد.

در نهایت نباید از تأثیر عظیم برشت بر دست اندر کاران بعدی تئاتر مارکسیست مانند کارگردانانی چون بنو بسون، مانفرد وکورث، کارل وبر و آگوستو بوآل غافل شویم که مانند او درپی تغییر جهان بودند.

همانطور که از این بررسی اجمالی لزوما مختصر میبینیم، مارکسیسم جزء اساسی اندیشه و آثار نمایشی برشت است. در حالی که همه مارکسیست ها از ایده های برشت استقبال نمی کردند، ایده های برشت، بسیاری راتحت تأثیر قرار داد و خواستار مشارکت انتقادی منتقدان او بودند. این واقعیت که بسیاری از متفکران مهم مارکسیست با اندیشه برشت دست و پنجه نرم کردند و همچنان به آن دست وپنجه نرم می کنند، گواه بر مرکزیت و اهمیت آن است. برشت همچنان حائز اهمیت است زیرا در درجه ای که زیبایی شناسی آگاهانه نظری را حول هدف انقلاب سوسیالیستی توسعه داده و اندیشه مارکسیستی وتفکر دیالکتیکی را درتولیدات هنری خود ادغام کرده است، منحصر به فرد است. اگرچه او اغلب نقطه کانونی مطالعات مارکسیسم قرن بیستم نبوده است، با این وجود نقش کلیدی درتوسعه آن ایفا کرد و به ویژه در چارچوب بحث های زیبایی شناختی آن تأثیرگذار بود.


دانلود رایگان شماره چهارم نشریه ایماژ


برشت مارکسیسمآلمان نازیمارکسیسمبرشتبرتولت برشت
نشریه فرهنگی، هنری و ادبی ایماژ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید