نویسنده: امیر شایان قندی
دانلود رایگان شماره چهارم نشریه ایماژ
صحبت از برشت و تاثیری که از شرق گرفته سخت و پیچیده است، نه به این منظور که تشریخ موقعیت نمایشی برشت با توجه به فرم نمایشهای شرقی غیرقابل بیان باشد بلکه از این رو که حرف جدیدی سخت پیدا میشود تا بیان کرد. برشت از آن دست افرادی است که در بزنگاه تاریخ خوب ارادهای از خود نشان داده و تلنگر جانانهای به خط تاریخی نمایشی زده است. با پدید آوردن سبکی جدید توانست ترجمان خوبی یا بهتر بگوییم چهارچوب نمونهای برای ترجمان فضای جاری در آن برهه را ارائه دهد. کسی مثل برشت بود که بعدتر باعث تاثیرگذاری بر جوانان نابغهای چون پیتر وایس، هانتکه ، هینر مولر و ... شد.
اینکه برشت زاده کجا و کدام تاریخ است زحمت زیادی ندارد و با یک جست و جو از آن مطلع میشوید. از این شروع کنیم که برشت درست بعد از جریانهای فکری و ادبی رئالیسم و « هنر برای هنر» پا به عرصه گذاشت. کافی است به طنزی که تاریخ آن را نمایش داده دقت کنیم. در روزگاری که مکاتبی چون پارناس دم از هنر و نداشتن هیچ تعهدی نسبت به اجتماع میزدند، کسی مثل برشت و یا پیشتر از او پیسکاتور دم از اجراهای کاملا متعهد میزنند لحظات خندهآوری است که تنها تاریخ و بازیگران آن میتوانند از پسش بربیایند.
وقتی برشت هفت سال داشت فردی به اسم ماکس راینهارت دست به شلوغ کردن صحنه با هر ابزار مدرنی که به وجود میآمد کرد. شاگرد و مریدی داشت به اسم پیسکاتور. پیسکاتور درام مستند را روی صحنه برد. یعنی از هر ابزاری استفاده میکرد تا برای مخاطب نقل واقعه کند و گزارش تصویری برای او ارائه بدهد با تاثیرپذیری از استادش راینهارت. اما جالب اینجاست که برشت با اینکه از هر دوی اینها جوانتر بود توانست در رقابت از هر دوی اینها از لحاظ شهرت پیشی بگیرد. یکی از دلایل ممتاز آن هم این بود که متنهای نمایشی خود را بر خلاف راینهارت خودش مینوشت. از جوانی با نوشتن نمایشنامه با خطا و آزمایش به نقطهای رسید که در آموزشگاه و آکادمیهای نمایشی تحت مکتب برشت آن را مطالعه میکنیم. برشت کسی بود که گفت زمانه جدیدی است که در آن زندگی میکنیم و با حوادث بزرگی که اتفاق میافتد تاثیر آن بیش از حد در زندگی ما رخنه کرده است، پس فرم جدیدی باید ابداع شود. او به مطالعه تمام مکاتب نمایشی تاریخ نشست و در طول زندگیاش و به خصوص دوره تبعید توانست با دیدن نمایشهای دیگر ،تصور خودش از گونههای نمایشی را گستره بزرگتری ببخشد. در همین مطالعات بود که « دشمن سرسخت خودش » را مکاتبی مثل نئوکلاسیسم، رمانتیسیسم و ... دانست. به هر روی در همین مطالعات و سفرهایش بود که برشت احتمالا از دلارته و نمایشهای میستری خواند و همینطور گذارش به نمایشهای شرقی خورد و جرقههایی در پستوی ذهنش زده شد.
آموزندگی و اصلاح، پرمصرفترین واژههایی است که به برشت در ابتدای هر بحثی از او نسبت داده میشود. اذعان مستقیم خودش بر این موضوع و تاکیدش بر فرم نمایشی به عنوان بهترین فرم برای آموزش موکد این موضوع است. متاسفانه در کشور ما و در این برهه خیلی سخت میشود از مکاتب فکری و جریانهای تئاتری تصور دقیق و آبدیدهای داشته باشیم، چرا که از برشت، گروتوفسکی، بروک و ... تنها شنیدیم، خواندیم و برای ما دیکته شده است. کمتر نمایشی اجرا شده که بعد از آن منتقدین و اساتید دانشگاه با تکیه بر آن اجرا اصول هر کدام از این مبدعان تئاتر را تدریس کنند. برشت، فاصلهگذاری، آموزش، شرق، هنرمند متعهد و ... به کرات استفاده شده است. سعی میکنم تصویر بهتری ترسیم کنم هر چند این کار من هم به مثابه بازمصرف اطلاعات زیادی است که برای برشت نگاشته شده.
بیشترین تاثیری که شرق بر برشت گذاشته، آبشخورش چین و ژاپن است. یک مرور کلی روی آثار پررنگی که از برشت خواندهایم بکنید. برای مثال آدم آدم است. از ابتدا تصویری ساخته میشود از یک کارگر ایرلندی به نام گالی گی. با یک سری کنش و واکنشهایی در هر صحنه امور آینده گالی گی برای ما قابل پیشبینی میشود. شاید حتی در بعضی صحنهها دیگر شخصیتهای نمایشی به مخاطب این خبر را بدهند که قرار است چه بلایی سر شخصیت بیاید اما مخاطب یک لحظه تردید نمیکند که این اتفاق نیافتد. او مطمئن است که سر گالی گی فلان اتفاق میافتد. وقتی ننه دلاور را میخوانیم در همان ابتدا ننه دلاور این هشدار را میدهد که هر دو پسرش را در جنگ از دست میدهد. این آگاهی مخاطب ار سرانجام، چیزی است که در نمایشهای شرقی دیده میشود. در نمایش نو و یا نمایش پکن بازیگری همان ابتدا روی صحنه میآید و شناسنامهای از خودش و مکانی که در آن است برای مخاطب شرح میدهد. این نوع نمایشها عین چیزی است که مخالفش در غرب پیش از برشت رایج بوده و تا دوره یونان باستان قدمت داشته. یعنی امر تراژیک. شخصیت نمیداند قرار است چه بلایی سرش بیاید، با تقدیری که تعیین شده به مبارزه برمیخیزد تا آن را تغییر بدهد. نقطه پایان جایی است که مخاطب از درون با غلیان احساسات مواجه میشود. اما در شرق این امر کمتر یافت شده است. تجربه عاطفی شرقیها در نمایش بسیار متفاوت با غربیهاست. و جالبتر این است که کسی در غرب تعمدا این مولفه شرقی را نیازمند زمانه خودش میبیند و آن را پیاده سازی میکند. در این مسیر از مولفههای دیگری کمک میگیرد که در شرق رایج بوده. ترکیب نثر و نظم در نمایش. برای بر هم شکستن هاله همذاتپنداری مخاطب و اجراگر. بیشتر از همه تاکید بر اجرا. بازیگر باید بتواند با خلاقیت خودش به مخاطب برساند که هر گز در بند این نیست با درد و مشقت شخصیت یکی شود و برعکس یادش بماند که از شخصیت فاصله دارد. برای همین است برشت در تمریناتش برای اجرا به بازیگرانش میگفت قبل از ادای هر دیالوگ بگوید « آن زن گفت و یا آن مرد گفت». پررنگترین مولفههای تئاتر برشت در کتاب نمایشنامههای آموزشی است. برای فهمیدن برشت لازم نیست این مقاله و آن مقاله خوانده شود، کافی است نگاهی به نمایشنامههای آموزشی و سپس چند نمایشنامه دیگر بیاندازید. با خواندن همین نمایشنامههای آموزشی بود که هاینر مولر فیلوکتت را نگاشت. هاینر مولری که حد کمال برشت در آن سبک بود.
یکی دیگر از مولفههای اساسی نمایش شرق که در نمایشهای برشت یافت میشود، تیپیک بود بازیگرهاست. یعنی ما از اعمال آینده بازیگر حدس درستی میتوانیم بزنیم. یا توجه به چهارچوب دقیقی که با کنش برای شخصیت تعریف میشود. ننه دلاور یکی از همان تیپهایی است که برشت با دقت ساخته است. هر چند این مولفه در دلارته و نمایشهای میستری دیده میشود اما به هر روی قطعا برشت در مطالعاتش از شرق به آن برخورده است. این تیپیک شدن شخصیت تا به این حد در برشت تاثیر گذاشته که در نمایشهای گوناگون شخصیت «قاضی عسگر» را میبینیم. در ننه دلاور، در آدم آدم است، در شوایک. قاضی عسگر کسی است که سریع رفتار آینده و حتی دیالوگی که میخواهد ادا کند را میشود پیشبینی کرد. شاید برای انطباق این مولفه در آثار برشت و آثار شرقی بهتر است همان دایره گچی معروف را بخوانیم که برشت از روی آن دایره گچی قفقازی را نوشته است. در واقع برشت این مولفهها را دید و آنها را نیک با نیت خودش همخوان و در یک راستا دید تا بتواند فرمی را به وجود بیاورد که آن روحیه موعظهگر و اصلاحگرش را ارضا کند. از مخاطب میخواست با دیدن همین کنش و واکنشی که حدسش سخت نبوده به قضاوت بنشیند، به اتفاقات پیرامونش مراجعه کند و تصمیم بگیرد. در واقع برشت از انفعالی که در وجود همه رخنه کرده بود و همینطور ناآگاهی نسبت به اتفاقات در قیاس با اتفاقات تاریخ، روی صحنه رفت و سعی در تکان مخاطب داشت. هر چند موفق هم نبود. در دهه سی وقتی نمایشهایش را روی صحنه برد به جای اینکه از آن قشر بورژوا تنفر بخرد، دید که به شکل عجیبی ترانههای نمایشش سرزبان همان قشر است. برشتِ مارکسیستی که دوست داشت مخاطبینش از کارگرها باشد نتوانست آنطور که باید پای آنها را به نمایش باز کند و جذب خود نگه دارد.
به هر حال برشت و نامش همیشه سرفصل درسهای آموزشی تئاتر هست و خواهد بود. برای متوجه شدن بهتر فرم نمایشی برشت باید به نمایشهای هینر مولر مراجعه کرد که با نهایت هوشمندی و دراماتورژی خلاق توانست تماشاگران زیادی جذب کند. وقتی پیتر وایس نمایشی روی صحنه میبرد و یا حتی نمایشنامهای از او بخوانیم متوجه رگههای برشتی نمایش میشویم. وقتی هانتکه به جان تماشاگر میافتد قطعا مخاطبین آن نمایش به ویژه بزرگسالانشان، به یاد برشت میافتند که بازیگرانش گاه از صحنه بیرون میپریدند. و در آخر باز تاریخ لحظه خندهآوری ترسیم کرده و آن این است که اصول نمایشی شرق برای تدریس و تشریح بعد از برشت بهتر قابل بیان بود. در واقع نمایش شرقی با توجه به مولفههای غربی توصیف میشود. وقتی در جایی بخواینم که تعزیه دارای فاصلهگذاری است این یعنی هنوز در توضیح جایگاه خودمان لنگ میزنیم و دیگری باید برای دیکته دستی بجنباند. به هر جهت برشت و خواندن برشت تجربه جالبی است. موقع خواندن قرابت عجیبی حس میشود و ان هم به دلیل سنتهای نمایشی شرقی است که با آن آشنا هستیم. و حتی وجه موعظهگرش شاید برای مردم سیاستزده خودمان جالبتر است که تا این حد از او ترجمه شده و از مریدهای بعد از او ترجمه کمتر در دسترس است.
دانلود رایگان شماره چهارم نشریه ایماژ