Call of Duty: Vanguard بازگشتی دوباره به دوران جنگ جهانی دوم از مجموعه کال آو دیوتی است؛ بازگشتی که هم ویژگیهای مثبتی دارد و هم ضعفهایی غیرقابلانکار. با بررسی بازی همراه زومجی باشید.
کال آو دیوتی از آن مجموعههایی است که به انتشار سالیانهاش عادت کردهایم؛ البته که بار این انتشار هر سال یک نسخه روی دوش فقط یک استودیو نیست و نسخههای مختلف بازی، توسط سه استودیو مختلف ساخته میشوند و هرکدام فرصت مناسبی برای توسعه در اختیار دارد. امسال قرعه به نام استودیو اسلجهمر افتاده تا با Call of Duty: Vanguard، دوباره ما را به دوران جنگ جهانی دوم ببرد؛ دورهای که برخی از بهترین نسخههای کال آو دیوتی مثل نسخه دوم در آن جریان داشت و البته که اسلجهمر هم با آن غریبه نیست.
داستان Call of Duty: Vanguard، از شبی بارانی و روی یک قطار آغاز میشود؛ درحالیکه در پسزمینه شهر هامبورگ را مشاهده میکنیم که شعلههای آتش بمبها همهجای آن را فرا گرفته، گروهی از سربازها در قالب یک گروه ویژه کنار هم جمع شدهاند تا با رهبری آرتور کینگزلی، اطلاعاتی از پروژه فینیکس بهدست بیاورند. بااینحال همهچیز طبق برنامه پیش نمیرود و پس از رسیدن به یک جعبه قفلشده و تلاش برای خارج کردن آن، گروه موردحمله نازیها قرار میگیرد و بهدست یک افسر بالا رده نازی میافتد. اعضای گروه در ادامه به یک محیط زندانمانند منتقل میشوند و از اینجا به بعد، در جریان مراحل مختلف، شاهد بازجویی از اعضای گروه هستیم که هرکدام ما را در قالب یک فلشبک به خاطرات آن شخص، به جبههای خاص از جنگ جهانی دوم میبرد.
اسلجهمر با متمرکز کردن روایت داستان روی چند شخصیت مختلف، سعی در خلق کاراکترهایی بهیادماندنی دارد اما مخصوصا مدت زمان کم بخش کمپین باعث شده تا این روایتها کیفیت بالایی نداشته باشند و کمی حالت سرسری بودن به خود بگیرند
استودیو اسلجهمر، با اتخاذ چنین رویکردی، سعی کرده تا اولا گوشههای مختلفی از جنگ جهانی دوم را بهتصویر بکشد و علاوهبر آن، با متمرکز کردن داستان روی چند شخصیت مختلف، از آنها کاراکترهایی قهرمانگونه بسازد و از این طریق بین مخاطب و شخصیتها، ارتباط برقرار کند. اما این ایده که از قضا روی کاغذ خیلی هم جذاب بهنظر میرسد، در عمل آنطور که باید جواب نمیدهد و تحت تاثیر دلایل مختلفی، باعث ایجاد مشکل برای داستان کلی بخش کمپین میشود. اول از همه، تجربه داستانی ونگارد کوتاهتر از آن چیزی است که بتوان در آن برای کاراکترهای مختلفی شخصیتپردازی درستی داشت و به همین دلیل هم بهاستثنای کاراکتر پولینا پترووا، در مورد سایر کاراکترها این شخصیتپردازی آنطور که باید صورت نمیگیرد و همهچیز صرفا به روایتی سرسری و سطحی از تجربیات آنها در جنگ جهانی دوم خلاصه و محدود میشود.
چنین اتفاقی حتی در مورد آنتاگونیستهای بازی هم رخ میدهد و با اینکه شاهد میان پردههای سینمایی نسبتا طولانی هستیم که سعی دارند داستانی برایمان تعریف کنند، اما این داستان فاقد آن قدرت لازم برای تبدیل کردن کاراکترهای بازی به شخصیتهایی ماندگار در مجموعه کال آو دیوتی است؛ در نتیجه، چه شخصیتهای مثبت و چه شخصیتهای منفی، به چیزی بیشتر از یک تیپ شخصیتی تکلایه و دستهبندی کلیشهای خوب و بد تبدیل نمیشوند و اکثرشان هم خیلی زود پس از تمام شدن بازی از خاطرتان پاک خواهند شد. این وسط فقط کمی در مورد شخصیت پولینا شاهد پرداخت خوبی هستیم؛ شخصیتی که در چند مرحله با او همراه میشویم و بهتصویر کشیده شدن گذشتهاش و روابطی که با پدر، برادر و حتی اهالی شهر استالینگراد دارد، از او شخصیتی بهمراتب پختهتر و کاملتر نسبت به سایر میسازد.
اتخاد چنین رویکردی برای داستان ونگارد، فقط هم برای شخصیتپردازی کاراکترهای آن مشکل ایجاد نکرده است. درواقع بازی سعی دارد تا ابتدا روایتهای مختلفی از دید این شخصیتها ارائه دهد و بعد هم داستان اصلیاش را با حضور همگی آنها درکنار هم روایت کند. اما خب واقعیت این است که باز هم مدت زمان کوتاه این بخش، باعث شده تا این داستان اصلی و کلی، فاقد انسجام لازم برای خلق دقایقی تأثیرگذار و ارزشمند از دید داستانی باشد و بیشتر در عمل، شاهد تکه روایتهایی هستیم که در پایان کنار هم قرار میگیرند اما اصلا و ابدا، نمیتوان در انتقال یک مفهوم خاص یا رقم زدن پایانبندی مناسب، موفق عمل کنند؛ به بیان دیگر، داستان بازی در این زمینه هم بهنوعی سرسری و با همان کلیشههای آشنای همیشگی به سرانجام میرسد که بارها و بارها چه در همین مجموعه کال آو دیوتی و چه در آثار دیگر، مشابهاش را تجربه کردهایم.
برای خواندن نقد و بررسی Call Of Duty: Vanguard به صورت کامل کلیلک کن!