montazer
montazer
خواندن ۱۱ دقیقه·۵ سال پیش

على (ع) و ايرانيان‏

در اين مقاله از رشته تعلقات و آشنايى هاى ايرانيان با على (ع) همچون، مدارا در اخذ خراج از ايرانيان- چه در زمان پيامبر (ص) كه به يمن گسيل شد و گروهى از ايرانيان در آنجا مقيم بودند و چه در زمان خلافت خويش- خونخواهى آن حضرت از هرمزان ايرانى، اجراى عدالت در تقسيم بيت المال ميان عرب و عجم و از جمله ايرانيان در زمان خلافت، حمايت ايرانيان از على (ع) در جنگ جمل سخن رفته است.

بى ترديد موضوع آشنايى ايرانيان با حضرت على (ع) براى هر شيعه اى از اهميت و جاذبه بسيارى برخوردار است. حوادث تاريخ ايران و اسلام در دهه هاى دوم، سوم و چهارم از سده نخست هجرى، بسترهاى مناسبى را براى آشنايى ايرانيان با آن بزرگ مرد تاريخ بشر فراهم ساخت.

ديدار «الابناء» با على (ع)

به سال دهم هجرى، پيامبر گرامى اسلام (ص) على (ع) را به يمن گسيل داشت تا امور آن منطقه را سامان بخشد و خراج ايشان را جمع آورد. در آن زمان، در يمن طبقه اى وجود داشت كه اعراب به آنها «الابناء» و گاه «بنى الاحرار» مى گفتند. آنان در جامعه يمن از جايگاه خاصى برخوردار بودند و همواره به آزادگى و شرافت اتصاف داشتند. اينان ايرانى نژادهايى بودند كه اجدادشان از جانب خسرو انوشيروان براى يارى مردم يمن و حميريان تحت ستم حبشيان، به آن ديار اعزام شده بودند و آنان پس از در هم شكستن حبشى هاى مهاجم، در همانجا سكنا گزيدند. سال ها بعد بر اثر آميزش آنان با ساكنان بومى عرب، همين نسل، يعنى «بنى الاحرار» به معناى «فرزندان ايرانيان» يا «پسران آزادگان» به وجود آمدند. 1

حضور على (ع) در يمن در سال دهم هجرى، اين امكان را در اختيار الابناء ايرانى نژاد قرار داد تا از نزديك با سيره انسان دوستانه، كريمانه و بزرگوارانه اش آشنا شده، از همان جا دوستى و محبت او را در دل هاى خويش جاى دهند. الابناء پس از آشنايى با على (ع) اسلام آورده، فيروز را از جانب خود به مدينه فرستادند و مراتب ايمان و وفادارى خود را به پيامبر (ص) عرضه داشتند. 2

فتوحات اسلامى پس از رحلت پيامبر (ص)

پس از رحلت رسول گرامى اسلام، دو اتفاق بزرگ رخ داد كه تأثيرات شگرفى در سرنوشت آينده اسلام و مسلمين داشت:
يكى ماجراى سقيفه و ديگر، پديده فتوحات. بزرگ ترين اشتباه و انحرافى كه در سقيفه [صفر سال 11 ق.] انجام گرفت، تغافل، تجاهل و به فراموشى سپردن واقعه غدير بود. غدير به اهليّت و صلاحيّت على (ع) براى جانشينى رسول خدا (ص) اشعار داشت. اما حوادث سقيفه به گونه اى ديگر رقم خورد و با انتخاب ابوبكر به خلافت، به واقع زاويه انحرافى آغاز شد، كه در سال 61 ق. با كشتار فرزندان رسول خدا (ص)، به نقطه اوج خود رسيد. اما حادثه مهم ديگر كه در مبحث ما مى گنجد، آغاز فتوحات در دوران خلافت ابوبكر بود. هدف فتوحات، گسترش اسلام و از ميان بردن سدها و موانع سياسى موجود جهان آن روزگار بود كه نمى گذاشتند پيام اسلام به امت هاى ديگر برسد. انديشه و طرح فتوحات، اساساً سه خاستگاه مهم داشت:
نخست؛ جوهر اسلام كه دينى بود متمم و مكمل اديان ديگر و طبعاً آيينى جهانى؛ كه همه ابناى بشر را مورد خطاب خود قرار مى داد.

دوم؛ سيره عملى پيامبر در جهت معرفى اسلام به خارج از مرزهاى شبه جزيره عربستان كه نمونه بارز آن دعوت خسرو ايران، قيصر روم و مقوقس مصر به پذيرش اين آيين بود.
سوم؛ ارضاى حسّ جاه طلبى و زياده خواهى برخى از اميران و خليفگان، و برطرف كردن مشكلات اقتصادى كه از سرزمين خشك عربستان ناشى شده بود.

اينها عواملى بودند كه ذهن، انديشه و همت عرب را كه تا پيش از اسلام به مناقشات خونين قبيله اى در حوزه هاى محدود، معطوف بود، به تسخير سرزمين هاى دور و نزديك متوجه ساخت. 3

فتح ايران و پيدايش طبقه موالى

با شروع فتوحات در زمان خلافت ابوبكر، كرانه هاى جغرافياى اسلام، به سمت شرق و شمال و غرب گسترش يافت. در مدتى اندك ايران، شام و مصر فتح شدند. فتح ايران تقريباً در خلال دهه 12 تا 22 ق. تكميل شد.

نخستين پيروزى قاطع در برابر ايرانيان در اوايل خلافت عمر در سال 16 ق. در قادسيه صورت پذيرفت. 4 على (ع) نيز، از آغاز طراحى اين عمليات بزرگ در مدينه، در جريان قرار گرفته بود. به گفته طبرى و بر اساس خطبه 145 نهج البلاغه، آن حضرت پيشنهادهاى سودمندى را نيز در اين باره به خليفه دوم عرضه كرد. با فتح ايران بسيارى از خاندان هاى ايرانى در جوار اعراب و يا حتى در درون بافت و ساختار جامعه اعراب، تحت عنوان «موالى» جاى گرفتند. اينان از آن پس به عنوان طبقه اى نوظهور در جامعه اسلامى جايگاه خاصى را به خود اختصاص دادند. رابطه موالى با اعراب فاتح، الزاماً رابطه ارباب و رعيت و خواجه و برده نبود؛ بلكه در بيشتر موارد خاندان هاى ايرانى با خاندان هاى عرب پيمان ولاء و دوستى (موالى موالاة) داشتند تا آنكه اين امر مكانيسم روابط اجتماعى خود را در قالبى استوار و مناسب انتظام بخشيد. 5

با وجود اين، خاندان هاى ايرانى از روح تعرّب و عصبيت عربى، كه هنوز از جامعه اسلامى رخت بر نبسته بود، رنج مى بردند. اين روحيه كه حتى دستگاه خلافت نيز از آن بى بهره نبود، گاه عرصه را بر موالى ايرانى تنگ و دشوار مى ساخت. شايد بتوان ترور خليفه دوم توسط ابولؤلؤ (فيروز ايرانى) 6 را به سال 23 ق. واكنش در برابر اين فشارها تلقى كرد.

على (ع) خونخواه هرمزان ايرانى

در پى درگذشت خليفه دوم، عبيدالله پسر او، نه تنها ابولؤلؤ و همسر و دخترش را به قتل رساند، بلكه هرمز را نيز با وجود هيچ مستمسك قابل قبول شرعى و عرفى كشت. عثمان خليفه سوم وظيفه داشت عبيدالله را به سبب قتل بى دليل يك ايرانى مسلمان، قصاص كند؛ زيرا از بى گناهى او آگاه بود. ليكن خليفه جرأت نداشت تا در اين مورد، به وظيفه اسلامى خود عمل كند. على (ع) خيلفه سوم، عثمان را در اين مورد سخت نكوهش كرد و به عبيدالله بن عمر چنين فرمود:

اى فاسق اگر روزى بر تو دست يابم، تو را به خونخواهى هرمزان خواهم كشت.

عبيدالله تا پايان عمر از على (ع) برحذر بود. او در جنگ هاى جمل و صفين در مقابل آن حضرت قرار گرفت و سرانجام در يكى از نبردهاى جنگ صفين كشته شد.

دفاع على (ع) از حمراء

اعراب، ايرانيان ساكن كوفه و بصره را به نام هاى چندى از جمله «موالى»، «بنى عم»، «زط»، «سيابجه»، «اسواران» و «حمرا» مى خواندند. آنان را موالى مى گفتند، از آن رو كه با قبائل عرب پيوند «ولا» داشتند و بنى عم مى ناميدند، از آن جهت كه با طوايف عرب چنان موالاة و هم پيمانى داشتند كه گويى پسرعموهاى ايشانند. زط، همان شكل تعريب شده جت است كه در اصل قومى از هندوان بودند كه كار ايشان نگهبانى در راه ها و مسالك و بعدها به اسواران ايرانى نيز كه شغل نگهبانى داشتند، اطلاق گرديد. سيابجه جمع «سيجى» معرّب سپاهى است كه مانند زط غالباً به طبقه كارآزموده نظامى ايرانيان، اطلاق مى شود.

حمراء، به معنى سرخ رويان يا سپيدرويان نامى بود كه به اعتبار رنگ روشن پوست ايرانيان به آنان مى دادند.
در نظام مالى كه عمر و سپس عثمان اعمال مى كردند، معمولًا حقوق و عطاياى موالى ايرانى پايين تر از اعراب بود. از اين رو وقتى كه ايرانيان در دوران خلافت على (ع) از حقوق و عطايايى برخوردار شدند، جمعى از سران و اشراف كوفه از جمله اشعث بن قيس كندى، در برابر آن حضرت زبان به اعتراض گشودند كه از چه روى ما را مغلوب اين سرخ رويان ساخته اى؟ 8

عدالت على (ع) سخت مورد توجه ايرانيان قرار گرفت؛ زيرا پيش از اين، شاهد بودند كه چگونه خليفگان و خاصه عاملان و كارگزاران ايشان در بصره و كوفه، پاى از جاده عدل و داد بيرون نهاده، حقوق آنان را تضييع مى نمايند. موالى كه از حدود سال هاى شانزده ق. به بعد، رفته رفته در بصره و كوفه سكنا گزيدند، از نزديك با اعمال ننگين اميران فاسق و ظالمى چون سعيد بن عاص، مغيرة بن شعبه، وليد بن عقبه و عبدالله بن عامر آشنا بودند و هر گاه از ظلم و جور ايشان به خليفه دوم و سوم شكايت مى كردند، راه به جايى نمى بردند. اما در همان حال به چشم خود شاهد بودند كه على (ع) با آنكه هنوز به خلافت نرسيده بود، با جرأت و جسارت تمام، فرزندش حسن  را به اجراى حدّ شرعى در مورد وليد بن عقبه شراب خوار فرمان مى دهد و عبيدالله بن عمر را به قصاص خون به ناحق ريخته هرمزان تهديد مى كند و در ميان موج مخالفت اشراف و بزرگان سركش قريش كه خود را تافته جدا بافته مى دانستند، حقوق موالى ايرانى را استيفا مى نمايد.

اين مشاهدات كافى بود تا قلب هر انسانى را به شوق و جذبه و كشش وادارد. ايرانيان در وجود على (ع) روح بزرگى را يافتند كه فراتر از علايق نژادى و زبانى و قومى، به موضوع انسانيت و عدالت مى انديشيد. از همين رو در جريان جنگ هاى جمل و صفين از آن حضرت دفاع كرده، در ركابش به جنگ با ناكثين و قاسطين پرداختند.

جنگ جمل و حمايت ايرانيان از على (ع)

چنان كه گفته شد، در دهه سوم و چهارم هجرى، (سال هاى 20 تا 40) بسيارى از ايرانيان در بصره و كوفه سكنا گزيده بودند. آنان تعدادى مهاجر و عده اى ديگر، از ساكنان اصيل و قديمى همين منطقه بودند. بصره و كوفه تا پيش از فتوحات، بخش غربى ايران محسوب مى شد. از جمله اين ساكنان قديمى اين دو شهر، طوايفى موسوم به زط و سيابجه بودند كه همواره به عنوان بخش مهم از اسواران يعنى نيروهاى آزموده و مجرب دوران ساسانيان به حساب مى آمدند. اين زطها و سيابجه در سال 36 ق. در جريان جنگ جمل در اطراف بصره با سپاهيان اصحاب جمل مقابله كردند و كار را بر عايشه، طلحه و زبير سخت نمودند. 9

با تسخير بصره توسط جمليات، زطها و سيابجه در كوفه به سپاه على (ع) پيوستند و تا پيروزى كامل در برابر ناكثين، در ركاب حضرتش نبرد كردند. آن حضرت كه نظاره گر فداكارى هاى بى شائبه و خالصانه ايرانيان حاضر در سپاهش بود، همواره در چهره آنان مردمانى نجيب و آزاده را مشاهده مى كرد كه مى تواند از يارى جدّى ايشان در راه بسط عدالت و دفع بيداد و ريشه كن كردن فتنه ريشه دار منافقان و بنى اميه، بهره مند گردد. از اين رو، با ارسال نامه هايى به عاملان خود در همدان و آذربايجان، نيروهاى ايرانى را براى مقابله با معاويه در جنگ صفين، به يارى خود طلبيد. 10

هداياى ايرانيان به على (ع)

در زمانى كه على (ع) در كوفه بودند، به رسم سابق شمارى از ايرانيان  11 نزد آن حضرت آمدند تا هدايايى تقديم دارند. پيشتر كارگزاران عثمان همچون وليد بن عقبه و سعيد بن عاص، افزون بر خراجى كه از ايرانيان مسلمان مى گرفتند، ايشان را به اعطاى هداياى نوروزگان و مهرگان نيز مكلف ساخته و از اين راه ميليون ها دينار به چنگ آوردند. از اين رو، هداياى نوروزى به صورت سنتى رايج درآمده بود.

وقتى ايرانيان هداياى خود را نزد حضرت آوردند، براى آنكه خاطر آنان مكدر نشود، هدايا را پذيرفتند اما دستور دادند، مقابل قيمت آن هدايا، از ميزان خراج آنان كسر گردد. همچنين، هنگامى كه آن حضرت به عزم صفين از شهر انبار مى گذشتند، دهقانان (معرب دهبان به معناى بزرگ ده است كه معمولًا از طبقات مرفّه و طراز اوّل جامعه محسوب مى شدند)، به همراه ديگر مردم به دنبال على (ع) راه افتاده دوان دوان ايشان را مشايعت مى كردند. على (ع) آنان را از اين كار منع فرمودند. آنگاه دهقانان پيش كشى هاى خود را اهدا كردند. آن حضرت هدايا را تنها بدان شرط قبول نمودند كه قيمت آنها را حساب كرده، به ايشان بپردازند. 12

در همين زمان ابوزيد انصارى را به نحوه اخذ خراج و جزيه از ايرانيان رهنمون ساختند. 13 دستورهاى صريح و آشكار آن حضرت در اين باره را بايد به واقع پايه گذارى نظامى نوين، عادلانه و كارآمد در نظام اخذ ماليات بر افراد (خراج، براى مسلمانان و اهل جزيه و جزيه ويژه غير مسلمانان) به حساب آورد.

اين نظام عادلانه كه از جانب على (ع) اعمال گرديد، توجه عميق تر ايرانيان را به شخصيت عدالت جوى انسانى اش بيش از پيش جلب نمود و طبعاً به دنبال آن عشق و محبتى را كه در اعماق روح و جان ايرانى ريشه داشت، شعله ور كرد. عشقى كه در طول قرون متمادى، هرگز خاموش نگشت و ولاى اهل بيت را در اين سرزمين به صورت بخشى اساسى و تفكيك ناپذير از فرهنگ ايرانيان، درآورد.

آرى اينها نمونه هايى بود از نخستين آشنايى هاى مردم ايران با على (ع) كه بى ترديد بايد در موضوع گرايش و محبت ايرانيان نسبت به على (ع) و خاندان پاكش و در پس تسرى و رواج تشيع در ايران، بدان ها توجه كافى و وافى مبذول داشت.

پى نوشت ها:
محسن حيدرنيا
برگرفته از: پايگاه اينترنتى «باشگاه انديشه».
______________________________
(1). يعقوبى، ابن واضح، تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 200. فياض، على اكبر، تاريخ اسلام، انتشارات دانشگاه تهران، 1367 ش، ص 27.
(2). فياض، همان، ص 123.
(3). درباره فتوحات ر. ك: فتوح البلدان بلاذرى، الفتوح ابن اعثم كوفى، الاخبار الطول دينورى و تاريخ طبرى.
(4). بلاذرى، احمد بن يحيى. فتوح البلدان، ترجمه دكتر محمد توكل، تهران، انتشارات نقره، چاپ نخست، 1367 ش، ص 365.
(5). راجع به موالى و انواع ولاء و رفتار هر يك از خلفا با موالى، ر. ك: الموالى و نظام الولاء، دكتر محمود مقدم، ترجمه و تحقيق محسن حيدرنيا، پايان نامه كارشناسى ارشد دانشكده الهيات دانشگاه تهران، 1372 ش.
(6). يعقوبى، ابن واضح، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، انتشارات علمى و فرهنگى، چ 6، 1371 ش، ج 2، ص 51.
(7). محمدى ملايرى، دكتر محمد، تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقال از عصر ساسانى به عصر اسلامى، ج 3، دل ايرانشهر، بخش دوم، تهران، انتشارات توس، چ 1، 1379 ش، ص 242.
(8). درباره اسواران، زط، سيابجه، و موالى ر. ك: دكتر ملايرى، ج 3،
ص 211 به بعد و ج 2، ص 422 و نيز، لسان العرب، ابن منظور، ذيل واژه ى حمراء و الموالى و نظام الولاء، دكتر مقداد.
(9). دكتر محمدى، ج 3، ص 211 و 212، به نقل از تاريخ طبرى.
(10). ابن اعثم كوفى، محمد بن على، الفتوح، ترجمه كهن فارسى، محمد بن احمد مستوفى هرورى، تصحيح غلامرضا طباطبايى مجد، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، چ 1، 1372، صص 454- 456.
(11). درباره ايرانيان ساكن كوفه و بصره، ر. ك: فتوح البلدان، بلاذرى، ترجمه دكتر توكل، صفحات 65، 1366 ش، ص 198- 199.
(13). دكتر محمدى، ج 3، ص 274، به نقل از فتوح البلدان بلاذرى.

امام علی
من میدانم که خود مانع ظهورم آقا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید