تقریر واژگان ناب واز موهبات عشق و تغزل های سحرانگیز ملکوتی سخن ها به میانه وجودآوردن و برخویشتن خویش و خلق خداخواندن روحی به لطافت اردیبهشت سبز شیراز وطبایع خوش خرام جلال الدین حق و حقیقت بلخ را می طلبد...! به گمانم هرصاحبدلی به اذن ذات باریتعالی ایامی از تقویم عمرکه بر تارک قدرسبز و رخشان چون شمس تابان است را عاشق خواهدشد وطعم ناب و بی بدیل عشق راستین را خواهدچشید...؛لیکن عاشق ماندن و بر مدارمهر،محبت و مودت بی وقفه چرخیدن وگردیدن ودرهمه قال و حال بر تبل و کوس مهرانگیزی کوبیدن و دمیدن دلی و قلبی را می طلبد که سر سهیلای وجوداش را تنها جان جانان حاکم است و بس...!
ایمان