Iman Sahebi
Iman Sahebi
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

اشتباه نکنید، اشتباه کرده‌اید

یک سال پیش همین روزها بود که یکهو تصمیم گرفتیم به مسافرت برویم. منی که اخلاقی داشتم که همیشه یک گوشه بنشینم و پای لپ تاپم باشم و کار خودم را بکنم، مدت‌ها بود متوجه شده بودم که این روش دیگر جواب نمی‌دهد، باید خرق عادت کنم. بنابراین سعی می‌کردم از فرصت‌های مختلف در راستای این هدف جدید زندگی استفاده کنم.

مثالش همین شیراز بود. منی که همیشه باید از قبل برنامه‌ریزی می‌کردم که کجا می‌خواهم بروم و کی باید بروم و بیایم و مدت‌ها قبل باید این را می‌دانستم تا بتوانم کارهایم را فتق و رتق کنم، ناگهان در لپ تاپ را بستم، گوشی را دستم گرفتم و برای کرایه ماشین اقدام کردم. گفتند از همین فردا می‌توانی بگیری. من هم آن را به مدت ۱۰ روز کرایه کردم و همان موقع به شرکت اطلاع دادم که ده روز مرخصی خواهم رفت. طبیعتاً این روش درستی نیست و باید از قبل کارها را منتقل و هماهنگ می‌کردم، اما همه چیز را رها کردم و پشت سرم را هم نگاه نکردم.

اصلاً خود همین کرایه ماشین چیز عجیبی بود. وقتی به پدر و مادرم گفتم تعجب کردند: «کرایه ماشین؟ کرایه ماشین دیگر چیست؟ قیمتش چطور است؟ یعنی می‌خواهی به جاده بروی؟ خطرناک نیست؟ اگر چپ کنی چه می‌شود؟» و تمام جملاتی که نیم‌کره‌ی‌چپ‌تقویت‌کن هستند و خلاقیت‌کُش! آن روز اما روی این مود نبودم که این حرف‌ها برایم اهمیتی داشته باشد. تصمیمم را گرفته بودم: تمام قوانین حاکم بر زندگی فعلی‌ام را به چالش بکشم.

نمی‌خواهم اکنون به اتفاقات جالب داخل مسافرت بپردازم. پارسال علی‌بابا یک مسابقه سفرنامه نویسی گذاشته بود و به آن بهانه من در ۱۱ فصل در قالب یک فایل ۸۰ صفحه‌ای ریز به ریز جزئیات آن سفر را نوشتم و برای علی‌بابا ارسال کردم تا در آن مسابقه شرکت کنم. کاری با این ندارم که اصلاً از همان ابتدا آن را بطور سیستمی تأیید هم نکردند و ایمیل‌های بعدی‌ام را هم جواب ندادند.

نکته‌ی جالب اما این بود که امروز رفتم آن را باز کردم و بخش‌هایی‌اش را خواندم. در طول سفر و خصوصاً در اواخر آن یک سری اشتباهات بزرگی انجام داده بودم، و در آخر سفرنامه چشمم به این پاراگراف خورد:

این اشتباهم تقریبا به قیمت نصف خرج سفر در آمده بود، اما کنار همه تجربیاتی که در طول این سفر کرده بودم و تمام چیزهایی که یاد گرفته بودم، با خود فکر کردم: «بالاخره آدم باید تجربه‌ی هرکاری را کسب کند، و شاید این تجربه بتواند در آینده در جاهای حیاتی‌تر در زندگی‌ام جبران مافات کند.» و دیگر به اندوه آن فکر نکردم.

آن روز شاید با گفتن این جمله سعی می‌کردم به خودم امید بدهم، اما الان که بعد از یک سال به آن نگاه می‌کنم، می‌بینم بخاطر همان اشتباهاتی که انجام دادم، الان صد قدم از آن جلوتر هستم و اگر آن کار را نمی‌کردم، اگر آن تصمیمات ناگهانی و آن اشتباهات فاحش را انجام نمی‌دادم، فکرم باز نمی‌شد و افق‌های جدیدتر را نمی‌دیدم و نمی‌توانستم تصمیمات بهتر فعلی را بگیرم.

من در راه برگشت که سری به گلاب‌گیری کاشان زده بودیم
من در راه برگشت که سری به گلاب‌گیری کاشان زده بودیم

با اینکه هنوز آن شخصیت ماجراجوی ریسک‌پذیر کنجکاو بی‌قاعده هنوز درونم کامل شکل نگرفته است، اما تا به حال هیچوقت از این تصمیمات یهویی، هیجانی، و تابوشکنانه پشیمان نشده‌ام. طبیعتاً بحثم با بی‌گدار به آب زدن یا کار غیرعقلانی عجیب کردن متفاوت است. بحث، خارج شدن از آن ساختار تصنعی است که دور خودمان می‌پیچیم و فکر می‌کنیم دنیا و همه چیز همان است. در حالی که در واقعیت، فقط خود را محدود کرده‌ایم و آن منطقه امن خود را کوچک نگه داشته‌ایم.

نکته جالب این است که برخلاف چیزی که ممکن است در خانواده‌ها و خصوصاً خانواده‌های مذهبی سنتی جریان داشته باشد که انسان را از تجربه کردن نهی می‌کنند و بچه را تشویق به ماندن در دایره‌ی امن یا کار بدون رشد می‌کنند تا مبادا آن بچه به خطر بیفتد، در قرآن داریم که سفر کنید و منظور آن فقط نفس سفر کردن نیست، بلکه همین کسب تجربیات جدید و خارج شدن از ساختار بی‌پایه‌ی ذهنی است، زیرا انسان باید رشد کند و رشد در گرو تجربه و اشتباه است.

آن تجربیاتی که آدم به این شکل بدست می‌آورد، زمین تا آسمان با همه‌ی تجربیات دیگر متفاوت است. آن اشتباهاتی که آدم به این شکل انجام می‌دهد، در واقع پله‌های صعود هستند که ما داریم طی می‌کنیم تا ظرفیت پیدا کنیم، روحیه‌مان را شکل دهیم، و برای رسیدن به آن هدف مطلوب‌مان آماده‌تر باشیم. بنابراین اگر بخواهیم درستش را بگوییم، باید گفت: اگر اشتباه نکنید، اشتباه کرده‌اید!

اشتباه کردنتابوشکنیعلی باباسفرنامه
می‌نویسم می‌نویسم، چون که برنامه‌نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید