بطور کلی ذهن من علاقهی زیادی به ارتباط دادن چیزهای مختلف به همدیگر و پیدا کردن روابط جدید است. خصوصاً مواقعی که در مفهوم زندگی و مسائل فراتر تفکر میکنم، از تمام چیزهایی که در گذشته آموختهام که به نظر بیکاربرد بودند، مانند اکثر آنچه که در دبیرستان و دانشگاه خواندهایم، سعی میکنم استفاده کنم تا درک بهتری از دنیا داشته باشم.
بهرحال، تمام این علوم از طبیعت گرفته شدهاند و زندگی مادی و معنوی ما نیز به همین طبیعت گره خورده است. پس اگر منشأ طبیعی علوم را پیدا کنیم، میتوانیم زندگیمان را با استفاده از همین علوم به طبیعت خودش که هدف اعلای آن نیز همین است وصل کنیم. یک معادلهی سادهی ریاضی است مگر نه؟
تاکنون چیزهای زیادی را به این شکل بهم ربط داده و نتیجهگیری کردهام. مثلاً یک بار از روی نمودارهای ریاضی دبیرستان توانستم دنیای فانی و اخروی را مدل کنم. از همان انتگرال که در عامیانه مَثَلِ بیکاربردی علوم مدارس شده است نیز خروجیهای جالبی بدست آوردهام.
امروز میخواهم سراغ مثالی بروم که چند روز پیش به ذهنم رسیده بود. احتمالاً کسانی که در بورس فعالیت داشته باشند با اصطلاح افزایش سرمایه و انواع آن آشنا هستند. بخواهم خلاصه بگویم، یک شرکت میتواند سرمایهی اعلامی و اسمی خود را به شکلهای مختلف افزایش بدهد؛ مثلاً سودهای انباشتهی چندسالهی خود را وارد سرمایهی اصلی شرکت بکند.
یکی از این روشها، از محل تجدید ارزیابی است. بدین شکل که شرکت ارزش داراییهای خود، مانند زمین و ملک، را مجدداً ارزیابی میکند و سرمایه خود را با نرخهای جدید آن ثبت میکند. ممکن است یک شرکتی با این کار حتی از ورشکستگی نیز خارج شود و به این ترتیب این کار میتواند تأثیرات بزرگی روی شرکتها داشته باشد.
چند روز پیش مشغول گشت و گذار در نوتهایم بودم و آنها را مطالعه میکردم. یک الگویی که از خودم پیدا کردم این بود که گاهی اوقات، برای مسائلی که کمی پیچیدگی دارند، سر راست نیستند، فرکانس تکرار پایین و نتیجتاً احتمال فراموشی بالایی دارند، و یا نیاز به فکر کردن دارند تا به نتیجه برسند، سعی میکنم یک دور فرمول آن را کامل بروم و سپس خروجی آنها را در جایی یادداشت کنم و آن را «مرجع اصلی خودم در آن موضوع» قرار دهم.
مثلاً برای محاسبهی خمس، احکام خیلی پیچیدهای وجود دارند. در صورتی که شما به شکلهای مختلف پول خود را تبدیل کرده باشید و ورودی و خروجیهای مختلفی داشته باشید، حسابرسی آنها کار بسیار دشواری خواهد بود. چون فقط سالی یک بار قرار است این کار را انجام دهید، احتمالاً سر سالْ جزئیاتی که پارسال حساب کرده بودید را فراموش کردهاید و نیاز است دوباره تمام آنها را مطالعه کنید و مثل پازل کنار هم قرار دهید و برای اطمینان از صحت محاسبه، برای آن تست طراحی کنید و از روش دیگری محاسبه کنید و به همین عدد برسید تا مطمئن شوید جایی اشتباه نکردهاید.
اگر این فرآیند را بخواهیم هر سری از اول انجام دهیم، احتمالاً حداقل یک هفته کامل درگیر این کار خواهیم بود. بنابراین یک بار تصمیم گرفتم تمام فرآیند را بنویسم و حتی تستهای طراحی شدهی آن را هم مکتوب کنم. اگر مثل من باشید احتمالاً کمی تستهای کنکوری هم کنار آنها طراحی میکنید تا مطمئن شوید اگر سال دیگر اینها را خواندید، آن تست را هم میتوانید درجا حل کنید و مطمئن شوید که مطالب پارسال خود را نیز درست متوجه شدید!
سال بعدی که برگشتم، کارم بسیار راحت شده بود و آنها را مطالعه میکردم و کامل روی قضیه سوار میشدم و سپس محاسبه را انجام میدادم و نهایتاً یک روز با تست و اینها از من وقت میبرد. البته هر سال ممکن است تغییراتی ایجاد شود یا ادبیاتم با ادبیات سال قبلش کمی متفاوت شود که وقت کوتاهی را برای بهبود جزئی آنها بطور سالیانه نیز صرف میکنم.
مواردی مثل خمس خیلی حساس به تغییر نیستند، اما با این حال، هر سال با خودم شک میکنم که نکند همهی این فرمولها را اشتباه حساب کردهام؟ در موارد حساستر به تغییر ولی این قضیه جدیتر میشود. شما روندی را در زندگی برای خود تعریف کردهاید و طبق آن پیش میروید، اما ممکن است کاملاً اشتباه کرده باشید. فرض کنید یک دینی را برگزیدید که مطمئن نیستید درست است یا خیر، یا در جناح سیاسیای فعالیت کردهاید که هر لحظه منوط به تغییر است، یا اصلاً در کار یا زندگی خود تصمیمی گرفتهاید که حساس به زمان است و صرفاً شما متوجه آنها نیستید، اما روی این حساب میکنید که «یک روز آن تصمیم را گرفتم و جوانب آن را بررسی کردهام، پس باید تا آخر آن را ادامه بدهم.»
در چنین جاهایی، چیزی که به نظرم ضرورت دارد، همین تجدید ارزیابی است که میتواند گاهی تأثیرات شگرفی روی زندگی ما و ادامه مسیر داشته باشد. یعنی یک چرخهی بازخوردی برای خود داشته باشیم و دائماً و یا با فرکانس مشخصی آن را دوباره چک کنیم.
تفکراتمان، عقایدمان، تصمیماتمان، هر چه که داریم را یک ارزیابی مجدد روی آن بکنیم و مطمئن شویم که هنوز هم درست است، هنوز هم کار میکند، هنوز هم آن موارد حساس تغییر نکردهاند، و اگر کردهاند، آرایش جدیدی به خود بگیریم و کورکورانه با برنامههای قبلی پیش نرویم.
با این کار انگار توانستهایم سرمایهی زندگی خود را از محل تجدید ارزیابی افزایش دهیم، حتی خود وجودیمان را از ورشکستگی نجات دهیم و تمام آن سهامدارانی که به نحوی با ما ارتباط دارند را نیز به سوددهی برسانیم. سؤال این است، چقدر ما افکارمان را به روز میکنیم و چقدر کورکورانه زندگی کردهایم؟