فاطمه
فاطمه
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

چطوری 7 و نیم صبح، روتین شد؟

فکر کنم اوایل شهریور ماه بود که یه شب تا 4 و نیم بیدار بودم و فردا 11 و نیم بیدار شدم

هیچ چیزی نمی تونست حال اون روز منو توصیف کنه؛ پر از کار و پر از دلهره بودم، اما خب یه چیزی به نام قوه قدرتمند وسوسه منو به این وا می داشت که دیرتر بخوابم (فیلم ببینم، چت کنم یا یوتوب گردی کنم)

البته اینو بگم که برنامه ریزی، عضو جدا نشدنی زندگی من بوده همیشه؛ یعنی من برنامه ریزی می کردم برای روزم؛ اما از کی شروع می کردم؟ از ساعت 11 صبح. -_- (چرا اینطوری زندگی می کردم؟)

توی برنامه ریزیم ورزش نبود، مراقبت از پوست نبود، خوب خوابیدن هیچ جایی نداشت و کتاب می خوندم (اما کم و به شدت سطحی)، پادکست رو که دیگه کلا بذار کنار...

خلاصه بگم، کتابی خوندم با عنوان "نظم بیرونی، آرامش درونی" و با خودم گفتم: چقدر این قشنگ حرف میزنه، یعنی میشه منم یه روزی برسم به این سطح از پیوستگی؟

نظم بیرونی، آرامش درونی؛ نوشته گرچن روبین
نظم بیرونی، آرامش درونی؛ نوشته گرچن روبین

تا اینکه فوقع ما وقع، من به خودم اومدم

اولین حرکتی که زدم این بود که رفتم یه سری کتابای انگیزشی رو تهیه کردم و شروع کردم به خوندنشون، یکی از موثر ترین هاشون "اثر مرکب" بود؛ توی این کتاب به شدت به این تاکید کرده بود که چقدر عادتای کوچیک ما روی کارکردمون اثر میذارن و البته اولش یادآوری کرده بود: هر بدبختی و خوشبختی زندگی تو، دست خودته! کتاب بعدی که شدیدا اثر گذاشت روی کارکردم، "باشگاه 5 صبحی ها" بود. البته اینو بگم من هنوز این کتابو تموم نکردم، اما شروع این کتاب، خودش شد یه انقلاب!

اثر مرکب؛ اثر دارن هاردی
اثر مرکب؛ اثر دارن هاردی
باشگاه پنج صبحی ها؛ اثر رابین شارما
باشگاه پنج صبحی ها؛ اثر رابین شارما


خلاصه، شروع کردم به برنامه ریزی!

اولش توی یه سررسید برنامه ریزی رو شروع کردم و انقلاب دوم اینجا اتفاق افتاد! من با زهرا نجاری آشنا شدم!

و در ادامه با بولت ژورنال آشنا شدم!

و خودتون تهشو بخونید...


این روزا، 7 و نیم صبح برای من یه روتین شده؛ روزی که 7 و 30 بیدار نشم، انگار روزم نیست. الان که اینا رو نوشتم، با خودم گفتم واقعا اون دوران چه فکری با خودم می کردم؟ آخه جدا تا 11؟؟؟؟

برنامه این روزام این هست که این مقدارو به 6 و نیم برسونم و واقعا براش برنامه دارم =))))

علاوه بر زمان بیداری، میزان خواب من هم بالاخره به یه کیفیت مناسب رسید؛ 7 ساعت و نیم معمولا میخوابم و خب من که کلا خواب بعدازظهر نداشتم، ولی برای اونایی که بعدازظهر ها می خوابیدن، راه خوبیه که دیگه نخوابن :)))

دیگه اینکه، عادت ها وارد زندگی من شدن *-*

این روزا 3 تا کتاب رو با هم پیش می برم و برای هر کدوم 20 دقیقه وقت میذارم؛ صبح، ظهر و شب :))

و ورزش میکنم *-* (گرچه مامان راضی نیست و میگه تو آخرش به یه اتم تبدیل میشی ^-^)


من با این اوصاف، هیچ وقت به خودم یه آدم موفق نمیگم... چون هنوز خیلی راه دارم؛ اما یه چیزی رو میدونم، بالاخره پا گذاشتم توی اون مسیر و دارم خودمو گرم میکنم و حالا فهمیدم که نشد نداره

و یه آدمی که 4 و نیم می خوابید میتونه 11 و نیم، 12 بخوابه

و اونی که 11 و نیم بیدار میشد، میتونه 7 و نیم بیدار بشه

فقط 21 روز لازمه :))))

برنامه ریزیموفقیتنظمخواب و بیداری
نهنگی که میخواد با قلمش اونور اقیانوس رو خلق کنه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید