خب حالا بریم سراغ ادامه اون مقاله:
از این به بعد دیگه در مورد هدف گذاری موثر و درست صحبت میشه
این مقاله 3 عنصر اصلی برای هدف های قوی و خوب در نظر گرفته:
زندگی یه طوری تنظیم شده که بلند مدت نگاه می کنیم، اما کوتاه مدت زندگی می کنیم. برای آینده رویاپردازی می کنیم و توی حال زندگی می کنیم؛ اما هر چقدر هدف های ما الهام بخش تر و باورپذیر تر باشن، توانمون برای تحقق بخشیدن بهشون بیشتر میشه.
اینجا دیگه 4 نکته برای هدف گذاری موثر بیان میشه:
خب، از این جا به بعد، مقاله این چهار تا هدف رو میاد توضیحات تکمیلی براشون ارائه میده؛ که خب برای این که حوصلتون سر نره، خلاصه تر می نویسم:
اول این که یه مکان ساکت پیدا کنید که چیزی تفکراتتون رو به هم نریزه و بعدش این ارزیابی رو شروع کنید؛ قدم بعدی اینه که بازه های مشخص و منظمی براش مشخص کنید؛ یعنی مثلا هر هفته پنجشنبه ها؛ قدم بعدی این هست که به گذشته نگاه کنید، ببینید که کجا بودید و چه کردید، البته با خودتون صادق باشید.
قدم بعدی این هست که همه چیزو بنویسید. و در نهایت، با توجه به اون پیشینه، یه راهنمای آینده برای خودتون ترسیم کنید.
نویسنده اولین راهی که پیشنهاد داده این هست: به ندای درون خودت گوش کن. به بقیه نه، بلکه به خودِ خودت گوش کن. اگه به بقیه گوش بدی، به ماشین برآورده کنندۀ رویاهای اونها تبدیل میشی. تنها کاری که باید بکنی این هست که به اندازه کافی ساکت باشی تا بتونی صدای درونت رو بشنوی. و این قدم بعدی هست؛ توی این دنیا ما کلی سرمون شلوغه و هر روز کلی نویز و صداهای مختلف اطرافمون رو دربرگرفتن.
اما سوالی که باید از خودمون بپرسیم اینه: سرمون با چه کاری شلوغه؟ خیلی وقتا کلللی کار انجام میدیم، اما هیچ وقت از این سرشلوغی احساس رضایت نداریم. نویسنده میگه که وقتی سکوت تو رو دربرمیگیره، به این فکر کن که چی باعث میشه قلبت به تپش بیفته، چی خون رو توی رگ هات به جریان میندازه. وقتی این جملات رو بخونی، وارد محدوه ای میشی به نام "محدودۀ رویاها". اینجا هست که میتونی رویاهای واقعیتو پیدا کنی.
با گذشتن از این مرحله و وقتی که ندای درونت رو شنیدی، بدون فکر اضافی یه قلم و کاغذ بردار و بذار قلمت همه چیو بنویسه. بعدش یه نگاهی بهشون بنداز و اولویت بندی کن. این رویاها، رویاهای منحصر به فردی هستن که فقط برای توئن و فقط تویی که میتونی بهشون تحقق ببخشی!
البته برای انتخاب پارتنر در این زمینه چند تا نکته هست: اول که کسیو انتخاب کنید که بهتون اهمیت میده، اما به همون اندازه هم بهتون سخت می گیره؛ اهدافتونو بهش بگین، حتما حتما باهاش روراست باشین و بهش اجازه بدین که بهتون فیدبک بده. یه بازه زمانی برای خودتون مشخص کنید که اون زمان خودتون رو ارزیابی کنید و در نهایت، به این ارزیابی ها، توجه کافی رو نشون بدین.
در نهایت، برای اهداف SMART چیزی نمی نویسم؛ علی رغم اینکه توی مقاله یه توضیح بلندبالا داده. چون به نظرم تعاریف کوتاهی که برای هر کدوم آورده کاملا گویا هستن.
خب، این مقاله با کلی حذف و تلخیص تموم شد
در وهله اول، اینو برای خودم نوشتم و بعدش، برای هر کسی که مثل خودم درگیری های ذهنی و overthinking مثل خوره افتاده به جونش...
ممنون که خوندین :)