خیلی از بزرگتر ها شنیدیم و می شنویم که میگن کاش ما هم سن شما بودیم، کاش برمیگشتیم به اون دوران، کاش کاش کاش...! همونطور که توی اولین پستم اشاره کردم، من دانش آموز سوم دبیرستان قدیم و یازدهم نظام جدید هستم و رشتم ریاضیه. بله، هنوز توی این دوران از زندگیمم و به اذن الهی زیاد نمونده ازش. یک بار یادمه دبیر حسابانم توی آموزشگاه می گفت دانش آموز سال آخری داشته که روی دیوار چوب خط
می کشیده :)) و الان منم دقیقا احساس همون دانش آموز رو دارم.
بذارین از basic ترین یا همون پایه ترین و اساسی ترین بدبختی هاش بگم که برای دوستان یاداوری بشه، و برای هم سن های خودم یه دردودل و حرف مشترک:
1. به عنوان یه نوجوون 17 ساله (دختر) که عقل و شعور داره به اندازه خودش (حتی نمیگم بیشتر یا کمتر) چک کردن ناخن ها، ابرو، رنگ مو و امثالش واقعا اهانت آمیزه. شاید گذشته اینا خیلی ملاک بودن و از روی ظاهر دختر خیلی چیزارو استنباط میکردن. من نمیگم الانم باید انقد آسون بگیرن که همه برن بلوند کنن یا ابروهاشونو نخ کنن! موضوع اینه که خب توی یک سری موارد همه ی چیزایی که گفتم جزء بهداشت شخصی محسوب میشه و صرفاً جنبه ی زیبایی نداره. حداقل اگر هم قصد گیر دادن به این موارد رو دارن طوری با طرف برخورد نکنن که به شعورش بر بخوره چون دیگه بچه نیست، اگر کاملاً بالغ هم نباشه.
2. ایراد گرفتن به لباس های رنگی !! شاید باورتون نشه ولی همین هفته ی پیش به ژاکت قرمز یکی از همکلاسی هام ایراد گرفتن و ما از فرط مسخرگی موضوع فقط می خندیدیم به معاون. حتی وقتی این موضوع رو برای دبیرامون هم تعریف کردیم باورشون نمی شد. البته من توی مدرسه قبلیم دیده بودم به رنگ کفش های بچه ها گیر میدادن؛ ثابت شد چیز مشترکیه بین مدارس دولتی.
3. دبیران عزیز آموزش و پرورش که انگار دانش آموزا ارث پدرهای محترمشون رو خوردن. شاید اینطور میگم خنده دار باشه براتون ولی حقیقت تلخیه که وجود داره. من به مدت یک ماه و خورده ای قصد داشتم توی مدرسه غیرانتفاعی این دو سال -شکنجه ی- باقی مونده رو درس بخونم و خب دبیرای اونجا رو هم دیدم. درسته که پول میگیرن و به اجبار باید خوش اخلاق باشن ولی بنظرم خوش اخلاق بودن آپشنی نیست که با پول بخوایم به خودمون اضافش کنیم! من به چشم دیدم دبیر خوب و خوش خلقی که توی مدرسه دولتی درس میده و واقعاً بازده بیشتری میگیره از دانش آموزاش. بچه ها احساس می کنن این احترامی که برای دبیر قائل میشن یک طرفه نیست و بهشون اعتماد به نفس و حس خوب میده و میخوان که دوچندان احترام بذارن به طرف؛ حتی درس اون دبیر رو هم بهتر میخونن چون انگیزه دارن.
همه اینارو گفتم که بگم ما مدرسه نمیریم که مثل سگ باهامون رفتار شه. ما هم آدمیم و حتی یک عضو یا ارگان هم از شما کمتر نداریم؛ حتی اگه اختلال جسمی یا ذهنی هم داشتیم هیچی از شما کمتر نبودیم و شایسته ی این اهانت ها و تحقیر ها نبودیم.
خلاصه که حرف خیلی زیاده و نمیخوام کشش بدم که داغ دل خودمم تازه بشه. من به شخصه توی این 11 سال تحصیلی که گذروندم تا الان، هیچ استیجی نبوده که دلم بخواد بهش برگردم، حتی کلاس اول! چون همیشه از وقتی 3-4 سالم بود میخواستم بزرگ شم و کار کنم و هنوزم دلم میخواد. به نظرم برای من همین قدری که تحصیل کردم کافی بوده و الان هر روزی که میرم مدرسه واقعا اتلاف وقتمه؛ وقتی که میتونم تدریس زبان کنم یا مترجمی کنم و هزارتا کار دیگه که برای آیندم مفیده.
در انتها اشاره می کنم که نظرات افراد قطع به یقین باهم متفاوته و قراره کامنت های جور واجور داشته باشم. ولی این عقیده ی شخصی منه که توی هیچ استیجی از زندگیم (حتی به جز تحصیل) نخواستم برگردم عقب. فقط جلوم رو نگاه کردم و گذشته برام فقط تجربه ست که به آیندم کمک میکنه، نه بیشتر.