درک کردن نوجوونا این روزا آسون نیست و منم توی این فکت مستثنی نیستم. خواستم با نوشتن چیزایی که تجربه می کنم یه دید جدیدی به وجود بیارم چون برای خیلی ها ممکنه جالب باشه یا بتونن ازش کمک بگیرن تا توی برخورد با تینیجر های دور و اطراف یا دوست و فامیلشون چه برخوردی داشته باشن.
من مهر سال ۱۳۸۱، چهار روز بعد از شروع مدارس توی تهران به دنیا اومدم و از بچگی مثل ۹۰٪ هم سن و سالام بچه ی شیطون و کنجکاوی بودم و دوران طفولیت معمول و شادی داشتم. همون بی خیالی و شنگولی که همه بچه ها تجربش می کنن.قبل اینکه برم مدرسه زبان رو توی یه آموزشگاه کوچیک نزدیک خونمون شروع کردم. سال ششم دبستان به پیشنهاد خونواده و اصرارشون امتحان ورودی مدارس نمونه دولتی رو دادم و به صورت ناباورانه ای قبول شدم. سه سال متوسطه ی اول رو مدرسه ی شایستگان عفاف درس خوندم و سال دهم که انتخاب رشته داشتم تحت تأثیر اطرافیان، رشته ی تجربی رو انتخاب کردم. بدون اینکه از سختیاش و رقابتی که بچه های تجربی دارن و همچنین دشوار بودن قبولی دانشگاه، اندک اطلاعی داشته باشم. همه گفتن یه رشته ی ساده ی پیراپزشکی قبول میشی و نونت تو روغنه. هیشکی نگفت چند هزار نفر دارن جون میکنن برای قبولی و اینکه چقدر رقبای ترسناکی دارم. خلاصه که دهم رو با نمره های خوب و همه سختیاش گذروندم ولی دیدم تمایل واقعیم سمت ریاضی و مهندسیه. خداروشکر زود برای تغییر رشته اقدام کردم و شهریور همین سال باید آزمون بدم.
کنار همه ی دنگ و فنگ هایی که برای درس و کنکور دارم، هیچوقت آدم تک بعدی ای نبودم خوشبختانه یا بدبختانه. از بچگی دوست داشتم مستقل باشم و دستم توی جیب خودم باشه. خلاصه در به در دنبال اینکه از طریق استعدادم توی زبان انگلیسی بخوام کسب درآمد کنم، اینترنت رو زیر و رو کردم. خلاصه توی یه سایت عضو شدم که از اونجا میتونستم پروژه ی ترجمه بگیرم. یک ترم دیگه هم که زبانم به حدی میرسه که بعدش انتخاب با خودمه: برای آیلتس بخونم یا دوره ببینم و تدریس کنم، یا حتی هردو. از طرفی عموم بهم پیشنهاد کرد که برای کارآموزی طراحی وبسایت و تولید محتوا برم شرکتش. بعضی روزا که مدرسه نیستم هم با اتوبوس و مترو میرم سمت سعادت آباد و اونجا کار یاد میگیرم. بنظرم اگه بشه درآمدزایی رو از سن کم شروع کرد، بزرگترین پوئن مثبت برای یه تینیجر میتونه باشه. درواقع اولین قدم برای مستقل شدن، چیزی که تقریباً بزرگترین دغدغه و آرزوی هر آدمیه.
جدا از کار و تحصیل، من توی خونواده ای بزرگ شدم که تشویقم کردن آهنگ های خوب که ارزش موسیقیایی دارن رو گوش کنم و کتاب هایی رو بخونم که ارزش ادبی دارن. پدر و مادرم بجز من فرزند دیگه ای نیوردن، ولی میتونن بگن که من شالوده ی همه ی تلاش ها و زحمتای بی قید و شرطشونم که بخاطر این موضوع، خیلی ممنونشونم.
مادرم توی نوشتار قلم خوبی داشت و معتقده من این ویژگی رو به ارث بردم. اکثر نوشته های من به انگلیسی هستن و کتاب های زیادی که خوندم باعث میشن نوشتار فارسیم هم به حد کفایت خوب باشه.
پدرم توی ۶-۷ سالگی بهم اساس نت خوانی و پیانو رو یاد داد، بعد از اون پیش استادش حرفه ای ادامه دادم نوازندگی رو. هرچند الان زیاد جدی پیگیرش نیستم اما به حدی هست که خودم بتونم موسیقی ای که دوست دارم رو از روی نت های مختلف توی اینترنت پیدا کنم و بنوازمش.
همه آدما به نوبه ی خودشون منحصر به فردن و تجربیاتشون متفاوت و جالبه. این هم خلاصه ای از روزمرگی ها و زندگی من توی این ۱۷ سال بود. از این به بعدش توی ویرگول مستندسازی میشه و قسمت های جالب ترش رو به اشتراک میذارم.
بریم که ببینیم چی میشه!