روز بلوا مجموعه تلویزیونی به کارگردانی بهروز شعیبی، نویسندگی مهران کاشانی و تهیهکنندگی محمدرضا تختکشیان است. مجموعهای که در سال ۱۳۹۸ کلید خورد و بسته بندی شد برای روز مبادا.
بابک حمیدیان معمولا تهیه کننده و کارگردان فیلم را ناامید نمیکند، از پس نقشهای پیچیده تا حد قابل تاملی برآمده و حالا در «روز بلوا» به طرز واضحی خیال عرض اندام دارد، انگار که میخواهد به مخاطب خود یادآوری کند، بیهوده و اتفاقی در سینمای ایران مطرح نشده است.
روز بلوا، برای بابک روز مهمی است، روزی شاید برای پوست اندازی و خط و نشان کشیدن البته اخلاقی برای همبازیها و هم صنفیهایش که بدانند دود از کنده بلند میشود حتی از نوع حمیدیان.
این مجموعه در ابتدا تحت عنوان فیلم سینمایی در بخش سودای سیمرغ سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت و در سال ۱۴۰۰ مقرر شد این فیلم با درخواست کارگردان و تهیه کننده در آذر ۱۴۰۰ در قالب سریال سه قسمتی به صورت انحصاری از نماوا پخش شود.
تصور کنید یک روحانی جوان، یک استاد دانشگاه خوشنام و البته یک چهره تلویزیونی مورد توجه مردم است. او ناگهان توسط پلیس با اتهامهایی جدی مواجه میشود که خود و خانواده اش را در موقعیت پیچیدهای قرار میدهد.
تا حدودی کلیشهای و شعاری و شاید باز تولید یک ایده قدیمی اما بازنویسی شده و البته با بازی بابک حمیدیان!
بازیگران این مجموعه عبارتند از: بابک حمیدیان، لیلا زارع، محسن کیایی، محمد علیمحمدی، مسعود دلخواه، زکیه بهبهانی، ساغر قناعت، پاشا جمالی و حضور افتخاری و هنرمندانه داریوش ارجمند
عماد که یک روحانی خوشنام و چهره تلویزیونی مورد توجه است، ناگهان با اتهامهایی جدی مواجه میشود که خود و خانواده اش را در موقعیت پیچیدهای قرار میدهد و ...
بهروز شعیبی تاکید میکند که نسخه سریالی «روز بلوا» با آنچه در جشنواره فجر دیده شده متفاوت است و این اتفاق جزء معدود تجربههای خوب بین فیلمهایی خواهد شد که به سریال تبدیل شدهاند.
عدهی در نقد این مینی سریال یا فیلم تبدیل شده به سریال از واژههایی مانند مملکتی با فساد اقتصادی از نوع حاد استفاده کردهاند.
شاید تا حدودی اغراق آمیز به نظر برسد اما درست است، شاید هدف شعیبی نیز از تدوین و ساخت روز بلوا همین باشد.
بابک حمیدیان لباس روحانیت به تن کرده و در فیلم نقش یک روحانی محبوب و مردمی را دارد که شاگردانش عاشق کلاسهای درسش هستند و در تلویزیون نیز حرفهای دردسرسازی میزند. این روحانی که عماد نام دارد، موسسه خیریهای در اختیار دارد و در آن با کمک پدر زنش، یکی از بزرگترین حاج آقاهای صنعت اقتصاد کشور و برادرش ایمان، کارهای خیریه خود را انجام میدهند.
همه چیز خوب پیش میرود تا این که برادر عماد حساب های خیریه و کارخانه را خالی می کند و مفقود میشود. امضاهای بسیاری از عماد در پای قراردادها وجود دارد که او روحش هم از آنها خبر ندارد و ممالکی تحت اختیار نام اوست که عماد تاکنون نام آنها را نشنیده است.
عماد سعی میکند خودش به دنبال ایمان برود و با دریافت یک فرجه سه روزه از پلیس امنیت ملی، تصمیم میگیرد با پیدا کردن برادرش متوجه شود که اوضاع دقیقا از چه قرار است و چرا این خلافها زیر چشمان او صورت گرفته است.
فیلم شعیبی یک پیام گل درشت سیاسی دارد و آن هم اینست که در این مملکت همه میتوانند فاسد باشد، ولو یک فردی که زمانی انقلابی محسوب میشده و حالا با گرفتن قدرت و نوسانات اقتصادی، تصمیم گرفته تا مسیر زندگیاش را عوض کند.
عماد از دنیا بیخبر است و ما قرار است با این کاراکتر ابرقهرمان روحانی، در منجلابی که دیگران برای او ساختهاند همدردی کنیم و البته این کار سختی است و اگر بدبین باشی محال است تن به این کار بدهی.