ثروتمندترین مرد بابل راهی را طی کرد که خیلی از ما حتی از آن اطلاع هم نداریم.
اگر در زندگی خود، همانند من سردرگم هستید و به آرزوهای خود نرسیدید این کتاب را بخوانید.
این یک داستان واقعی از فردی فقیر است که به شکوه و عظمت و ثروت فراوان رسید.
نکاتی که در این مقاله نوشتم تماما در مورد تجربیات این فرد از کتاب ثروتمندترین مرد بابل می باشد.
اگر در زندگی خود سردرگم و نا امید هستید و فکر می کنید هر کاری می کنید به بن بست می خورید، حتما این مقاله را بخوانید.
این مقاله خلاصه ی کتاب ثروتمندترین مرد بابل است.
زمانی یک سوال ذهن من را مشغول کرده بود.
جوابی برای این سوال نداشتم و جواب مردم به این سوال، بیشتر کار کردن بود!!
کتابی که در پایین خلاصه ی جامعی از آن را برای شما نوشتم جواب این سوال من را داد.
البته خیلی اتفاقی با این کتاب آشنا شدم.
این کتاب زندگی من را متحول کرد برای همین زمان زیادی را گذاشتم تا این مقاله را برای شما بنویسم.
در چند سال گذشته کتاب های زیادی مطالعه کردم.
اما زمانی که در اینترنت می گشتم یک کتاب بیشتر از همه خود را نشان می داد.
کتابی که در هر سایتی در مورد آن صحبت می شد و هیچ مخاطب ناراضی ای نداشت.
بنابراین توجه من جلب شد و تصمیم گرفتم این کتاب را مطالعه و اگر مفید بود خلاصه ی جامعی از آن را برای شما منتشر کنم.
زمانی که در کتابفروشی بودم و این کتاب را برداشتم ببینم واقعا خوب هست یا نه ؟ یک جمله در اوایل این کتاب بود که عجیب وضع زندگی خود من را بیان می کرد.
همین جمله باعث شد کتاب را بخرم و عمیقا عاشق این کتاب شدم چون وضع زندگی روزانه ی مردم را بیان می کرد.
در تمام این سال ها هیچ وقت مثل امروز فکر نکرده بودم.
از طلوع تا غروب آفتاب، زمانیکه تاریکی مانع کار می شود، کار کرده ام به امید روزی که خدایان روزی به تلاش ارزشمند من پاداش دهند و ثروت زیادی به من عطا کنند.
اما این اتفاق نیفتاد و الان بسیار غمگینم.
آرزو داشتم مردم ثروتمندی باشم و زمین های بسیاری را اختیار کنم.
حاضرم با تمام قدرتی که در بدن دارم، با تمام مهارتی که در دست هایم دارم، با تمام ترفندهایی که در ذهن دارم، برای رسیدن به این چیزها تلاش کنم، اما منصفانه به تلاشم پاداش دهند.
چرا ما نمی توانیم سهم عادلانه ی خود از چیزهای خوب را به اندازه ی کسانی داشته باشیم، که برای خرید آنها طلا دارند؟
همین چند پاراگراف بالا شدیدا من را متعجب کرد که چرا خیلی از آدم ها با اینکه تلاش بسیاری می کنند به آرزوهای خود نمی رسند؟
رونق و شکوفایی ما به عنوان یک ملت، به رونق و شکوفایی مالی شخصی هر یک از ما به عنوان فرد بستگی دارد.
این کتاب هب موفقیت شخصی هر یک از ما مربوط میشود.
موفقیت یعنی دستاوردهای حاصل از تلاش ها و توانایی های ما.
راز موفقیت آمادگی صحیح است.اعمال عاقلانه از افکار، و افکار خردمندانه از شناخت سرچشمه می گیرند.
بابل به این دلیل ثروتمندترین شهر دنیای باستان شناخته شد، که شهروندان آن غنی ترین افراد زمان خود بودند.
آنان ارزش پول را می دانستند، اصول مالی صحیح برای کسب درآمد، حفقط پول و به دست آوردن پول بیشتر از پولشان را به کار بردند، و آن چیزی که همه ما آرزویش را داریم، یعنی منبع درآمدی برای آینده، را به دست آوردند.
آرکاد، ثروتمندترین فرد این شهر و فرد اول این کتاب می باشد.
این کتاب از آنجایی شروع میشود که تعدادی از فقرای شهر به خود می آیند و میگویند چرا ما پولدار نیستیم و تصمیم می گیرند به پیش دوست قدیمی خود، آرکاد بروند و راز ثروتمندترین مرد بابل را جویا شوند.
روزگاری همه ی ما یکسان بودیم. ما همگی یک استاد داشتیم.مثل هم بازی می کردیم.
تو نه در درس و نه در بازی از ما بهتر نبودی.
تا جایی که میدانم تو حتی سخت تر و صادقانه تر از ما کار نکردی.پس چرا باید این تقدیر دمدمی مزاج تو را برگزیند، تا از همه ی چیز های خوب زندگی بهره مند باشی و ما را که به اندازه ی تو شایستگی داریم، به حال خود وا گذارد؟
آرکاد( ثروتمدترین مرد بابل ) به آنان غضب کرد و گفت: اگر شما از دوران جوانی تا کنون چیزی بیش از یک درآمد بخور و نمیر نداشته اید، به این دلیل است که یا نتوانسته اید قوانینی را بیاموزید، که ساخت ثروت را مدیریت می کنند، یا آن قوانین را رعایت نمی کنید.
بزرگترین توقع اشتباهی که از کتاب ثروتمندترین مرد بابل مردم دارند این است که فکر میکنند این کتاب قراره آنها را پولدار کند!!
بزرگترین درس این کتاب در مورد حفظ و بکارگیری پول است.
شما تا نتوانید پولی که بدست می اورید حفظ و استفاده کنید هیچگاه پولدار نخواهید شد.
برای حفظ این پول نیاز به دانش دارید پس اگر دانش کافی ندارید پولی که دارید به زودی از دست خواهید داد.
قبل از هر چیز داستان فرد ثروتمند و پسرش را که قسمتی از این کتاب است را آوردم که در مورد 5 قانون در مورد طلاست.
کسی که این 5 قانون را نمی داند یا طلا به دست نمی آورد، یا به سرعت آن را از دست می دهد.
اما کسی که این 5 قانون را به کار می گیرد، طلا بدست می آید و برایش همچون غلامی حلقه به گوش کار می کند.
همچنین بخوانید :
خلاصه کتاب فروشنده یک دقیقه ای
در بابل رسم است پسران مردان ثروتمند به امید ارث بردن املاک پدر در کنار والدینشان زندگی می کنند.
آرکاد این سنت را نمی پسندید. بنابراین، وقتی نوشار پا به املاک این فرد گذاشت، او را به نزد خود خواند و خطاب به او گفت :
پسرم، آرزوی من این است که تو املاک مرا به دست آوری. اما پیش از آن باید ثابت کنی که می توانی آنها را با تدبیر اداره کنی.
بنابراین، می خواهم قدم به دنیای بیرون بگذاری و هم تواناییت را در به دست آوردن طلا نشان دهی و هم بتوانی محبوب مردم باشی.
برای شروع دو چیز به تو می دهم، که من، زمانی که به عنوان یک جوان فقیر شروع به اندوختن طلا کردم، از آنها محروم بودم.
ده سال دیگر به خانه پدرت بازگرد و ماجرایت را برایش بازگو. اگر لیاقتت را ثابت کرده باشی، تو را وارث املاکم خواهم کرد.
در غیر این صورت، آن را به کاهنان خواهم بخشید، تا به درگاه خدایان برای آرامش روحم دعا کنند.
نوشار به ثروتمندترین مرد بابل گفت : 10 سال پیش، زمانی که در آستانه ی جوانی قرار داشتم، به من امر کردی به جای این که چشم به ثروت تو بدوزم پیش روم و مردی در میان مردان باشم.
تو سخاوتمندانه از طلاهایت به من بخشیدی، و سخاوتمندانه حکمتت را در اختیارم قرار دادی.
در مورد آن طلا، افسوس!
باید اقرار کنم که کارم فاجعه بار بود، و آن سکه ها، درست همانطور که یک خرگوش وحشی در اولین فرصت از دست جوانی که او را می گیرد، می گریزد، از دست بی تجربه من گریخت.
من تصمیم گرفتم به نینوا بروم، آن زمان شهری رو به رشد بود، و من می اندیشیدم، در آنجا می توانم فرصت هایی بیابم.
با یک کاروان همراه شدم، و در بین کاروانیان دوستان زیادی پیدا کردم.
از جمله دو مرد خوش گفتار که زیباترین و چابک ترین اسب های سفید را داشتند.
در طول راه آنان با اطمینان به من گفتند، در نینوا مرد ثروتمندی زندگی می کند که اسبی چنان چابک دارد، که هرگز شکست نمی خورد و صاحب این اسب معتقد است هیچ سبی نمی تواند سریع تر از اسبش بدود.
بنابراین، او مبلغ زیادی شرط می بندد که اسب او همه ی اسب های بابل را پشت سر خواهد گذاشت.
دوستانم گفتند اما آن اسب، در مقایسه با اسبان آنها، همچون قاطری به سادگی شکست می خورد.
آنان بر من منت گذاشتند و اجازه دادند در شرط بندی با آنها همراه شوم.
من به قدی از این پیشنهاد هیجان ده شدم که نمی دانستم چه می کنم.
اسب های ما به سختی شکست خوردند و من بیشتر آن سکه های طلا را از دست دادم.
بعدا فهمیدم این نقشه ی شیادانه ی این دو مرد بود، که اغلب با کاروانیان همراه می شدند و به دنبال قربانی می گشتند.
آن مرد نینوایی شریک آنان بود، و شرطی که که می برد را با آنها تقسیم می کرد.
این حقه ی موذیانه اولین درس را برای مراقبت از خودم به من داد.
خیلی زود یک درس دیگر و به همان اندازه تلخ آموختم.
در بین کاروانیان مرد جوان دیگری بود، که به زودی با او دوست صمیم شدم.
او پسر والدین ثروتمندی بود، و مانند من برای پیدا کردن یک موقعیت خوب به نینوا سفر می کرد.
کمی پس از اینکه به نینوا رسیدیم، این مرد گفت، بازرگانی در این حوالی مرده است و ما می توانیم دکان و مال التجاره او را به بهایی اندک خریداری کنیم.
او با گفتن این که ما می توانیم به نسبت مساوی شری باشیم اما باید ابتدا به بابل بازگردد تا طلاهایش را بیاورد، مرا متقاعد کرد.
سهم او نیزبا طلاهایم خریداری کنم با این شرط که از طلای او برای ادامه ی فعالیت استفاده کنیم.
او در برگشت به بابل بسیار تعلل کرد و به من ثابت شد که خریداری بی خرد و ولخرجی احمق است.
در نهایت او را رها کردم، اما زمانی که دیگر هیچ کالای قابل فروش و هیچ طلایی نداشتم که کالای دیگری خریداری کنم ؛ انچه مانده بود را به بهایی اندک به یک اسرائیلی فروختم.
پس از آن روزهیا تلخ تری در انتظارم بود.
به دنبال کار گشتم، اما هیچ کاری پیدا نکردم، زیرا من نه پول و نه آموزشی داشتم که به کار آید.
اسب ها و غلام ها و لباس های اضافی را فروختم تا غذایی برای خوردن و جایی برای خوابیدن بیابم.
اما هر روز بدبختی به من نزدیکتر می شد.
در آن زمان، لوحی که به من سپرده بودی را به یاد آوردم، و به خاطرم امد که گفتی روی آن پنج قانون طلا را حک کرده ای.
سخنان حکیمانه ات را با دقت خواندم و فهمیدم اگر ابتدا به دنبال حکمت می رفتم، طلاهایم را از دست نمی دادم. همه آن قوانین را به خوبی آموختم و عزمم را جزم کردم، اگر بار دیگر الهه نیک بختی به من لبخند زد، با عقل و درایت و نه با بی تجربگی جوانان راه خود را بیابم.
اگر شما بیش از یک درآمد بخور و نمیر ندارید :
کسانیکه ثروتی دارند اما توان جایگزین کردن کردن آن را ندارند می ترسند آنچه دارند خرج کنند و یک زندگی فقیرانه و بدبختی پنهانی رضایت می دهند.
درآمدی که بدست می آید باید بخشی از آن مال خود ما باشد و آن را نگه داریم.
پولی که کنار می گذارید برده ایست که برای شما کار می کند یعنی آنچه پس انداز می کنید باید برایتان درآمد ایجاد کند.
هر پولی که بدست می آورید حداقل 1/10 مال خودت نگه دار با بقیش زندگی را مدیریت کن.
با مبلغی کمتر از آنچه بدست می اورید باید زندگی کنید، با کسانی مشورت کنید که در مورد تجربه هایشان آنقدر صلاحیت دارند که به شما مشورت دهند، پولهایت را به خدمت بگیر.
برای مشورت در هر کاری پیش متخصص آن کار بروید.
کارهای سخت و غیر عملی را شروع نکن.
سودهای ربایی، پریان دریایی فریبنده هستند که با آواز خود دریانوردان بی احتیاط را می فریبند و آنان را به دام صخره های ضلالت و ندامت می کشانند.
یک سود کم و مطمئن بسیار مطلوب تر از به خطر انداختن سرمایه است.
قبل از هر سرمایه گذاری ببین پول چند سال کار کردن رو ممکنه به باد بدی.
تا وقتی حیات دارید از زندگی لذت ببرید و بیش از حد خود را تحت فشار قرار ندهید یا تلاش نکنید مبلغ بسیار زیادی پس انداز کنید اگر تنها یک درصد از درامدتان را می توانید به راحتی کنار بگذارید به همین مقدار قانع باشید مطابق با درامدتان زندگی کنید به دام خساست نیفتید و از خرج کردن نهراسید.
یک احتیاط کوچک بهتر از یک افسوس بزرگ است
سکه هایی که از کیسه پولتان خارج می کنید، لذت های زودگذر شما را اقناع می کنند اما سکه هایی که باقی می گذارید گروه دوم را برایتان به ارمغان می آورند.
آنچه هزینه های ضروری می نامیم همیشه مطابق با درآمدهایمان افزایش میابد مگر اینکه سر سختانه مقابل آن مقاومت کنیم.
مخارج ضروری را با تمایلات اشتباه نگیرید امیال شما بینهایت است اما تعداد محدودی از آنها را می توانید برآورده کنیم.
موقع خرج کردن شعارتان این باشد : 100 درصد ارزش افزوده برای هر سکه که خرج میشود.
محاسبه مقدار دخل و خرج اولین خاکریز برای دفاع از حساب درآمدی رو به بهبود است.
باید فرق بین نیازهای واقعی با تمایلات ناگهانی را تشخیص دهیم.
به کار انداختن هر سکه که مانند گله های مزرعه تولید مثل کنند و برای شما درآمد ایجاد کنند.
اولین اصل مهم سرمایه گذاری ایمنی اصل سرمایه است.
عاقلانه نیست فریفته ی یک درآمد بیشتر باشی وقتی اصل سرمایه ات در خطر است.
پیش از سرمایه گذاری در هر چیزی خطراتی که در کمین است را بخوبی بشناس.
مراقب دم های احتمالی سرمایه گذاری باش و به خود بیش از حد اعتماد نکن.
ثروتت را با سرمایه گذاری در جایی که اصل آن در امان می ماند حفظ کن جایی که در صورت نیاز بتوانی آن را پس بگیری و جایی که سود منصفانه ای برایت داشته باشد.
با فرزاندگان مشورت کن پند کارآزمودگان را در اداره سودمند ثروتت بکار ببر بگذار خود آنها ثروتت را از سرمایه گذاری ایمن برهاند.
هیچ چیز مانند داشتن سقف مطمئن و لذت بردن از آن نیست علاوه بر اینکه هزینه ای بابت اجاره نخواهی داشت.
پیشاپیش برای نیاز سال های سالخوردگی و تامین مایحتاج خانواده آماده باشید.
آرد کاد در ششمین روز خطاب به شاگردانش گفت : زندگی انسان از تولد تا مرگ ادامه دارد.
این مسیر زندگی است، و هیچکس را از آن گریزی نیست، مگر اینکه خدایان زودتر او را به جهان ابدی فراخوانند.
بنابراین می گویم، وظیفه ی مرد است، اندوخته ی مناسبی برای روز های پیش رو فراهم سازد، زمانی که دیگر جوان نیست، و اندوخته ای برای خانواده اش فراهم کند، تا رمانی که دیگر با آنان نیست، در آسایش باشند و آنان را تامین کند.
یکی از مهم ترین الزامات افزایش درآمدمیل شدید به داشتن درآمد بیشتر است.
برای اینکه عمل کنید باید تمایلاتی داشته باشید.
امیال شما باید قوی و مشخص باشد. خواسته های کلی چیزی جز هوس های ضعیف نیستند.
برای اینکه عمل کنید باید تمایلات قوی و مشخص داشته باشید خواسته های کلی چیزی جز هوس های ضعیف نیستند.
ابتدا ثروت اندک بعد پس از اینکه مرد بیشتر آموخت و توانمند تر شد ثروت بیشتر.
آرزوها باید ساده و مشخص باشد اگه آرزوها خیلی زیاد ، خیلی گیج کننده یا فراتر از آموزش هایی باشند که انسان برای تحقق بخشیدن به آنها دیده است شکست خواهند خورد.
مهارت بیشتر با درآمد بیشتر همراه خواهد بود.
قرض های خود را در سریعترین زمان ممکنه بپردازید چیزی نخرید که توان پرداخت بهایس را ندارید.
ثروتمندترین مرد بابل می گوید اقبال خوب تا چه اندازه می تواند به یک فرد نزدیک شود، و او چقدر کور کورانه می تواند اجازه که از او بگریزد و بعد افسوس بخورد.
اهمال کار : وقتی که اغبال به سراغش می آید نمی پذیرد و منتظر می ماند . نیکبختی منظتر چنین فرد تنبلی نمی ماند.
اقبال نیک با پذیرش فرصت رو می کند.
آدمیزاد قرار باشد بین حکمت و طلا یکی را انتخاب کند حکمت را رها می کند و طلا را هدر می دهد و فردا باز هم ناله می کند.
اگه ابتدا به دنبال حکمت بری طلاهایت را از دست نخواهی داد.
هرچی بیشتر طلا نگه داری، آسانتر و بیشتر طلا بدست می آوری.
پول ناخوداگاه از دست کسانی که مهارت حفظ آن را ندارند می لغزد و میگریزد چه خود آن را با ولخرجی هدر دهی و چه آن را به دیگران بسپاری تا برایت از دست دهند.
اگر می خواهی به کسی کمک کنی طوری این کار را انجام بده که بار دوستت به دوش تو نیفتد.
خیلی از مردم ضعیف هستند و به شدت مشتاق وام گرفتن هستند در حالیکه هیچ راهی برای باز پس دادن آن ندارند امید آنها به اینکه اگر پول داشتند درآمد زیادی می توانند داشته باشند امید واهی است و توانایی و دانش عملی کردن آن را ندارند.
وام بی پشتوانه چاه عمیقی است که می توان به سرعت در آن سقوط کرد.
تحت تاثیر نقشه های رویایی مردم بی تجربه قرار نگیر که گمان می کنند راه هایی را می شناسند که باعث می شود پول تو یکدفعه چند برابر شود.
در حفاری هایی که از خرابه های بابل صورت گرف لوح های جالبی پیدا شد.
در این لوح ها راز رهایی از بدبختی یک فرد و امید به زندگی را بیان کرده بود.
متن لوح به شرح ذیل است :
اکنون، زمانی که ماه کامل میشود، من، دبسایر، که به تازگی پس از بردگی در سوریه باز گشته ام، و عزم راسخ دارم بدهی های بسیاری را بپردازم و در زادگاهم بابل مرد محترمی باشم.
نکاتی که مرا در رسیدن به آرزوهای بلندم کمک و هدایت می کند، را روی این لوح گلی حک می کنم، تا برای ابد بماند.
این کتابو من چاپی خوندم... اگر میخواید پولدار بشید این کتاب از اوناییه که حتما باید بخونیدش...!! دنبال نظرات نگردید این کتاب با اینکه ساده ست اما در عین حال قوانینش خیلی تاثیرگذاره.... اگر روی جملاتش فکر کنید میفهمید چقد عالیه
بهترین کتاب و جالبترین و امید دهنده ترین کتابی بود که در تمام عمرم خواندم . حتی اگر دیگر در عمرم کتاب نخوانم اما این کتاب را دوست دارم هزاران بار بخوانم. شبیه کتاب پدر پولدار و پدر فقیر هست اما خیلی بهتر مطلب رو رسونده.ممنون از شما
سلام .کتاب ثروتمندترین مرد بابل خیلی جالبی بود و شگفت انگیز ب این دلیل ک مطالبی ک قرنها پیش گفته شده بود در دنیای اقتصادامروز ب کار رفته! ... نوع نوشتارش هم خیلی روان بود و بی وقفه خوندم و روشهاش رو بکاربردم
سلام کتاب خیلی خوبیه ( بسیار عالیه ) باید تلاش کرد تا به هدف برسیم ( موفق خواهیم شد انشاءالله )
ثروتمندترین مرد بابل بیشتر درباره ی موفقیت مالی هست و بین داستان هاش نکته های جالبی در مورد شیوه زندگی کردن یاد میده. به شخصه اصلا موقع خواندن کتاب احساس خستگی نکردم و سبک داستان گونه اش باعث میشه نکات مد نظر کتاب رو خیلی ساده و راحت متوجه بشین. من که لذت بردم از خواندنش
کتاب عالیه!!! با خوندنش آدم نظرش راجع به کار کردن که خیلیا فکر میکنن کسل کنندس عوض میشه.هیچوقت فکر نمیکردم کتاب ثروتمندترین مرد بابل با این هجم کمش انقد مفید باشه حتما بخرید و بخونیدش
این کتاب زندگی من را به کل عوض کرد و اطلاعات خیلی خوبی به من داد که در جاهای مختلف زندگی جلوی اشتباهات زیادی را می تواند بگیرد.
به شما هم پیشنهاد می کنم حتما این کتاب را تهیه کنید و بخوانید.
خط به خط کتاب ثروتمندترین مرد بابل درس زندگی به آدم می دهد.