پشت فرمون ماشین توی ترافیک عصر بودم. گاهی توقف کامل داشتم و گاهی یه متر یه متر دنده کلاج میکردم. توی خیالات خودم بودم که یه موتوری خیلی آروم و با احتیاط از سمت راست ماشین رد شد و چون دیگه جلوش راهی نداشت، کنار لاستیک جلوی ماشینم توقف کرد. احتمالا توی ذهنش داشت ابعاد موتور رو با ادامه مسیر چک میکرد. یا شایدم منتظر فرصتی بود که فقط به اندازه خودش راه باز بشه و دوباره حرکت کنه.
یه موتورِ صفرِ جوان پسند اونم به رنگ زرد. موتورسوار یه پسر نوجوان 16یا 17که کاپشن و شلوار پوشیده بود و کلاه پشمی (از این کلاه شیطونکیها) سرش بود. و یه دختر با شال و مانتو تَرک موتورش نشسته بود. میشد حدس زد که دوست دختر و دوست پسری اومدن تفریح یا کافه گردی. شایدم شیرینی خوری موتور صفر.
پسر به محض اینکه دید راهی براش باز شده، با احتیاط پاشو از زمین بلند کرد و حرکت کرد. موتور نمی لرزید و تا حدی مسلط بود اما میشد حدس زد که؛ تازه گواهینامه گرفته یا تازه موتور خریده یا شایدم هر دو.
تا اینجای کار من کامل صورتشو نمیدیدم. اما یه لحظه که نیم نگاهی به سمت چپش(که من بودم) انداخت، تازه فهیمدم که که راکبِ موتور پسر نیست! و یه دختره. یه دختر 20 و چندساله. همینطور که از من فاصله میگرفت، میتونستم حس کنم که با چه استرس و فشاری هم داره تعادلشو حفظ میکنه و در عین حال مواظب هست که برخوردی نداشته باشه.
توی دلم گفتم با این ترافیک که من بهش نمیرسم. اما اگه شد، بهش میگم: آفرین دختر.
اما چرا بگم آفرین دختر. میگم آفرین دخترا. توی دختری هم که ترک موتورش نشستی دست مریزاد داری. پس بهشون میگم: دمتون گرم که اینقدر جرات دارید. شجاعت دارید. جسارت دارید.
نمیدونم فرق جرات، شجاعت و جسارت چیه؟ و کدوم اینجا کاربرد داره؟ اما فکر میکنم جسارت یعنی یه هوا بالاتر از دوتای دیگهاس. فکر میکنم جسارت کار سخت تری باشه.
جسارت:
یعنی جرات جابجا کردن مرزهای تعیین شده.
یعنی شجاعت در درون برای متفاوت بودن و حتی متقابل بودن در بیرون.