مرد درونگرا
مرد درونگرا
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

از حال خوب به حال بد. از حال بد به حال خوب

این آخریا حالم خوب نبوده و نیست. اتفاقات بیرونی و درگیریهای ذهنی باعث شده احساس کم ارزشی و کلافگی داشته باشم. در نهایت بابت احساس اضطراب، عدم اعتمادبنفس، نادانی، ناتوانی و جبر این زندگی مزخرف دست به دامن تراپیست‌ شدم.

دیروز اکانت اینستاگرام رو غیرفعال کردم.
گفتم که درگیر مقایسه زندگی و هزارتوی ذهنی خودم بودم. از طرفی هربار میرفتم اینستاگرام تا یه جوری این خلا روحی رو پر کنم، حالم بجای اینکه بهتر بشه. بدتر میشد.
آخرین نمونه‌ای که میتونم بگم اینه؛ یه سخنران و مدرس مذاکره رو فالو کرده بودم تا فن بیان و متقاعدسازی رو ازش یاد بگیرم. هفته قبل کنار دریای شمال از هوای خنک اونجا میگفت، اول هفته توی ماشین و در حال رانندگی از سفرهای کاری میگفت. و امروز صبح پشت میز مدیریتی‌اش میگفت که چقدر کارشو دوست داره. که دیگه ترکیدم‌ ! اون مشکلی نداشت. این ساختمان حال من بود که با دیدن این نوسان کوچیک جریانات به لرزه در اومده بود. یه صدایی گفت: "اون زندگی میکنه و تو انگار در حال زندگی با اعمال شاقه هستی که تسلطی به اموراتش نداری."

ز دست دیده و دل هر دو فریاد/ که هرچه دیده بیند دل کند یاد.
بسازم خنجری نیشش زپولاد/ زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

به خودم که اومدم دیدم. ایستاگرام(حداقل به ظاهر) واسه حال خوباس و هرکی از حال خوبش یا هدفی که بهش رسیده صحبت میکنه. هیچکس از غم های ته دلش. سختی های روزانه‌اش، زخمهای درونی‌ش عکسی نداره. همه با بهشت شون عکس دارن ولی کسی از لحظه مرگی که مقدمه ورود به بهشته چیزی نداره و نمیگه.

همه بهشت را دوست دارند، اما هیچکس مرگ را دوست ندارد و باور ندارد برای رسیدن به بهشت از دروازه مرگ باید گذر کرد.

ایستاگرام رو غیرفعال کردم. چون اکپسلوره عجیب درگیرم کرده بود. به محض اینکه ذهنم اجازه استراحت پیدا می‌کرد یا از کاری فارغ می‌شدم؛ توی ایستاگرام اکتشافات! میکردم.‌
یه عادت بد دیگه‌م، اکسپور کردن بوقت خواب بود. اینقدر میچرخیدم که مغزم به جای آماده شدن برای خواب و آرامش، مدام در حال فعالیت و در تکاپو بود و صبح‌ها با اینکه خوابیده بودم اما مغزم در آرامش نبود و متوجه نبودم. انگار وقت خواب تخت‌ رو وسط زمین فوتبال بزارن و با اون همه پروژکتور بخوای بخواب مفید داشته باشی.

تی وی رو هنوز گاهی میبینم.اما امروز این اعتیاد مدرن رو حذف کردم. مثل الکل یا سیگاری که گاهی بخاطر حال خوب آویزونش میشی اما یواش یواش درگیرش میشی.

حال خوب یا بد؟
حال خوب یا بد؟


حالا چرا غیرفعال کردم؟ خب اصل اکانت و برنامه‌اش بود و بهش سرنمیزدی؟
اول اینکه نمیتونستم در مقابلش مقاومت کنم و بهش ناخنک نزنم.
دوم اینکه حالا ذهنم راحتتره. بابت غیرفعال بودن اکانت میدونم پیامی برام ارسال نمیشه‌. کسی منتظر پاسخ، لایک یا ری اکت من نیس





ایسنتاگراماعتیاد به فضای مجازیحالزندگی
یادداشت‌های یک کارمند دست به قلم ✍ در اندرونِ منِ خسته‌دل ندانم کیست... که من خموشم و او در فغان و در غوغا ست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید