خدایا تو بزرگ و ستارالعیوب هستی. و منی که بندهی کوچکت هستم، فکر میکنم اینروزها به حضور این صفتت بیشتر از هرچیزی دیگهای نیاز دارم.
اینروزها شرایطی رو دارم که ؛
از خدا میخوام این صفت رو اول به خودم بده؛ طوریکه در مورد عدهای (که همکار هستند و به نوعی قراره من کاراشونو بررسی و تایید کنم) نگاهم در عین اینکه تیزتر باشه، کمکشون کنم اشتباهات کمتری داشته باشن. اگه اونا اشتباه کمتری داشته باشن، من هم آرامش و دقت بیشتری توی کارای خودم دارم.
نمیخوام و نباید خطاهای کسی رو جار بزنم. نباید زبان طعنه و تمسخر نداشته باشم. همیشه سعی کردم اشتباه دیگری رو با احترام بهش گوشزد کنم، اما گاهی اینقدر تحت فشار هستم که ناخواسته این موضوع رو رعایت نکردم.
اینارو گفتم که برسم به اینجا...
از طرفی در مورد عیب های خودم؛ از خدا میخوام برای نقصها و ضعفهایی که خودمو بیشتر اذیت میکنه، ستار العیوبی رو به اطرافیانم بده.
مگه میشه کسی کامل باشه.... اما امان از روزی که آدم کنار کسی باشه که بوقت چالش و سختی دنبال مقصر میگرده! که بجای حل قضیه دنبال منبع قضیه میگرده.
حالا تو بعنوان یه آدم چقدر احساس تنهایی میکنی؛ وقتی بجای اینکه فکر کنی یه نفر بعنوان شریک، دوست، مافوق و... همیشه پشتت هست، میفهمی و احساس میکنی این آدم در کمین هست تا تو خطا کنی، تا این اشتباه رو جاار بزنه و با توبیخ یا تمسخر این موضوع رو اعلام کنه.
پی نوشت: صبح فردایی که اینو نوشتم، وقتی بیدار شدم ناخوداگاه این آهنگ توی ذهنم پخش میشد؛
مثل پروانهای در مُشت... چه آسون میشه، مارو کُشت