تغییر نگرش در فرهنگ مصرف کالاها، خرید کالای ایرانی، تلاش در راستای ایجاد فرهنگ صحیح کارکردن یک وظیفه همگانی است و تنها در این صورت است که زحمت و تلاش کارگر ایرانی و ارزش کار او حفظ می شود.
دولت در راستای کمک به نیروی کار ایرانی، می بایست پرداخت بخشی از سهم بیمه کارفرما را به عهده بگیرد که این فرصت مناسبی است تا از این راه به ایجاد محیط کاری مطمئن که در آن کارگر ایرانی بتواند با آسودگی خاطر به تولید کالای باکیفیت ایرانی بپردازد، کمک کرد.
ورشکستگی و تعطیلی کارگاههای دوزندگی اتفاق تلخی است که هر از چندی موجب بیکاری عدهای از کارگران میشود، اما راهکاری برای جلوگیری از این اتفاق وجود دارد.
قبل از ما، چند بار تعدیل نیرو کرده بودند. هر بار هم، نه فقط آنهایی که تعدیل میشدند، بلکه تمام کارگاه غصهدار میشد. اما هیچوقت فکرش را نمیکردیم این پرنده شوم روی شانههای ما نیز بنشیند. وقتی مدیر کارگاه خبر ورشکستگی و تعطیلی کارگاه دوزندگی را داد، روی برگشتن به خانه را نداشتیم. چند ماهی میشد که حقوقمان نصف شده بود، و یا پرداخت نشده بود. اما هیچگاه به فکر تعطیلی کامل کارگاه نیفتاده بودیم. پیاده طول خیابان جمهوری را قدم میزدیم و از دردها و مشکلات با یکدیگر حرف میزدیم. از نرخ بیکاری که روز به روز بیشتر جامعه ایرانی فلج میکند، و حالا گریبانگیر خودمان شده بود.
همسرم که فهمید نتوانست سر پا بایستد. او مدام سنگ زندگیمان را به سینه میزد. دختر دم بخت و جهیزیهای که حالا نمیدانستم از کجا باید تامینش کرد. قرار شد به کسی از فامیل چیزی نگوییم. اما بالاخره که بو میبردند. یک هفته نشد که خبر بیکاریام به چند نفری از آشناها رسید. چندتایشان سر زدند تا کمک کنند، و اینطرف و آنطرف دستم را جایی بند کنند. اما یکی از دوستان حرفهای دیگری میزد. حرفهایی از اینکه «کارگاهها باید هویت مستقل پیدا کنند و خود بتوانند سر پا بایستند. برند شوند. رشد کنند.» میگفت «باید از کارگاه خودتان حمایت کنید. نباید عقب بنشینید.» حرفهایش به گوش قشنگ بود. اما آیا راهکاری هم داشت؟ سایتی را به من معرفی کرد که میشد به عنوان یک تولیدکننده ایرانی در آن غرفه ایجاد کرد، تا مشتریها آسان و مستقیم محصولات ایرانی را از ما خرید کنند. اینطور تولیدکنندگان ایرانی میتوانند آسان و به صرفه محصولشان را به اشتراک بگذارند. مشتریان نیز میتوانند آسان، به صرفه و با خیال راحت، محصولی که تولید هموطنشان هست را بخرند
خودم سر در نمیآوردم از چه حرف میزند. به مدیر کارگاهمان معرفیاش کردم. چند جلسه با یکدیگر صحبت کردند. او سایت «اینسو» را به مدیر کارگاه نیز معرفی کرد. مدیر کارگاه از سایت خوشش آمده بود. معتقد بود با همکاری «اینسو» میتواند دوباره کارگاه را سرِ پا کند و بچهها را دور هم جمع کند. غرفه را تشکیل دادیم. نه یک غرفه در نمایشگاه. نه یک مغازه با فروشنده... یک غرفه مجازی، در سایت «اینسو»، آنهم با نام خودمان، صرفا جهت فروش پوشاک ایرانی.
برای یک شروع دوباره، آن هم پس از مدتی سختی، فروش خوبی داشتیم. تک و توک سر کار برگشته بودیم. محصولاتمان در اینسو فروش میرفت و خیالمان راحت بود، که مشتری خودمان را خواهیم داشت. حالا دیگر خودمان هم هر از گاهی به اینسو سر میزدیم و با خرید کالای ایرانی از کارگرانی که مثل خودمان بودند حمایت میکردیم.
شما هم میتوانید برای خرید کالاهایی که از ایرانی بودنشان مطمئن هستید به این سو سری بزنید.