تمنا
تمنا
خواندن ۱۲ دقیقه·۶ سال پیش

اتحاد زرشکی

بهه یادم نمی یاد پلاک چند بود. اخه این چه ادرسیه به من داده. صد بار این خیابون بالا بایین رفتم. بذارچت رو دوباره بخونم. کوش این موبایلم پس! ولیعصر رو به روی هتل سیمرغ پلاک۱3.

واقعا 13 نحسه؟اینا خرافاته بابا. ولی سیمرغ قشنگه. همیشه بابا بزگم ولیعصر رو می گه خیابون پهلوی. اون دفعه بگو که مهمون خارجی رضا اومده بود خونشون جوری از اصالت و طویل بودن خیابون پهلوی حرف می زد که انگار چه خبره. کاش می شد بهش بگم شما حتی اسم اصیل ترین خیابونتونم عوض کردید.عه! این هتل سیمرغه که. باید برم اون دست خیابون. سی مرغ اگه به قول مامانم سی پرنده هستن که با هم متحد می شن و اسمشون می شه سیمرغ, این اتحاد که عشق می یاره یا عشقه که اتحاد می یاره.چه ساختمون قدیمی! نکنه از این دکتر پیر و پاتالا باشه اصلا حوصله ندارم. عه ۱۴تا زنگ داره یعنی ساختمون هفت طبقه است و منم که باید زنگ دوم بزنم.هیچ وقت نفهمیدم چرا به اعداد حساسم.چرا به عداد توجه م یکنم؟ یادم باشه به دکتر بگم. اصلا من همش پی ارتباط دهی همه چیزم به قول رضا نتیجه گرام. عه در که بازه. واقعا جهنم هفت طبقست؟ هیچ وقت نفهمیدم چرا مامان میگه رضا جایگاهش طبقه هفتمه. اگه رضا به خاطر من باید بره طبقه هفتم پس من کجا برم با این وضعم؟ از شانس من آسانسور باید طبقه هفتم باشه؟ نگهبان چرا اینجا خوابیده؟چقدر پاهاش رو چسبونده بهم. برای اطاعت از کی دست به سینه خوابیده؟ شاید دلش نمی خواد ببینه کیا بدبختن می یان اینجا. بذار در ساختمون رو ببندم تا از سوز هوا بیدار نشه همون خواب باشه بهتره. بالاخره اسانسور اومد. دکمه ۲ چرا شمارش افتاده؟نکنه نشونه بدی باشه. برای تولد پارسالم دکمه پیراهن رضا افتاده بود حتی نتونستم سوزن رو نخ کنم . چقدر رضا به من خندید.می گفت موچولو خانم حتی نمیتونه سوزن نخ کنه. چرا حالا می خواد من این رو نگهش دارم هان؟ چقدر اینجا بی در و پیکره. در مطبم که بازه.وای! واویلا! منشی چه چادری روی خودش کشیده. انگار مامانم همه جا دنبالمه.

-سلام خانم کیهانی هستم. دیروز وقت گرفتم.

گردی صورتش عین مامانمه.نه نه اگه مامانم وضعیتم بدونه یا اگه از اینجا بهش زنگ بزنن. وای!

-ببخشید خانم می شه وقت من رو لغو کنید؟

چرا اینجوری نگاه می کنه؟تو قیافه من چی دیده که اینجوری لبخند می زنه؟

-متوجه نشدم چیزی گفتین؟

-بله گفتم شما که مرحمت فرمودین تا مطب قدم رنجه کردین.حیفه این زمان رو قربانی کنید.

بشینم بابا! دیگه بدتر از این که نمی شه.یعنی چی داره می خونه؟کتاب دعا. برای چهلم بابام، مامانم هزار تا ادعیه چاپ کرد بخشید به مساجد اطراف تهران. رضا بهش گفت پولش رو بده محک اما مامان معتقد بود اینطوری خیرش برای بابام بیشتره. یعنی واقعا مامانم فکر می کنه با دعا خوندن اتفاقی می افته؟پس چرا من بلای جونش شدم، بعد این همه تلاشش برای صراط المستقیمی زندگیش.

دیوارای مطب حتی رنگ نخورده. چرا هیچ چیز آرامش کننده ایی تو این جا وجود نداره؟عین مدرسه مامانم. فقط اونجا دیواراش پر آیه های عربی اما این جا همون چند تا نوشته ام نداره پس دکتر از این دست ادم هاست که پولش رو به درو دیوار نمی زنه .وای صدای منشی می شنوم حس بدی بهم دست می ده.

-برم داخل؟

چه دکتر چاقی! حیف جوونیش. اگه لاغر بود از این دکتر خوش تیب ها می شدا.منم جوونم. ۲۵ سالمه زود نیست برام؟چرا با انگشت های دستش رو میز ضرب می زنه؟سلام کنم؟نکنم؟

-سلام.

آقای دکتر چه آداب معاشرت دان تشریف دارن. به خاطر من از جاش بلند شد. دستش داره کجارو نشون می ده؟چه مبل زرشکی! بذار سر به سرش بذارم.

- ببخشید شما مطبتون رو به تقلید از فهرست شیندلر طراحی کردین؟

از پیشونی چروک شدش و چشم گشاد شدش معلومه متوجه منظورم نشده.اخی! بذار براش توضیح بدم.

- اخه تو فیلم فهرست شیندلر همه صحنه ها سیاه و سفید بود جز یک سکانس که یک کودک پالتو زرشکی پوشیده. مطب شما هم هیچ چیز رنگی نداره الا این مبل زرشکی.

مگه چی گفتم اینجور می خنده؟چه قه قه ایی می زنه. انقدر چاقه که شکمش می لرزه.

عه! دوتا دستش می زنه به پاهاش. رضا هر وقت می خندید دستش رو پیشونیش می ذاشت و کله اش به عقب می برد شروع می کرد خندیدن.

شرمنده وسط خنده هاتون متوجه نشدم چی گفتین؟

-عرض کردم چه نگاه قیاس وارانه ایی طنزگونه ایی دارید.که البته این خروجی ذهن سیالتون هست.

سیالم؟مامانم همیشه به من می گفت مثل رودخونه ام مثال اب هرطرف بره منم همون طرف می رم. چقدر سر دیدن فیلم های غیر ایرانی با هم بحث می کرد.

-دکتر شما از کجا متوجه شدین من سیالم؟

چه ژستی می یاد برای جواب دادن.

-الیته امیدوارم این بی مهارتی در مورد چیدمان عفو کنی. واقعا جلوی خانمی به خوش پوشی شما شرم اوره.خب می تونم فامیلیتون رو بدونم؟

-دکتر جان من کیهانی هستم. از کجا فهمیدی ذهن من سیاله یا خوش سلیقه ام؟

یعنی مدل موبایلش چیه؟داره به عشقش پیام می ده؟چطوری هم تایپ می کنه هم حرف می زنه؟وای کاش ذهنم خاموش شه بشنوم چی میگه.بذار سرم رو تکون بدم نفهمه از اول گوش نکردم.

-خاانم کیهانی بس دقیقا رنگ های کاربرده شده در پوشش شما که به رنگ وپوست گندمگونت می خوره نشان سلیقه ناب شماست.و اینکه ذهن های سیال همیشه مرتبط دهنده های نکته های بی ربط به هم هستن.این قیاس شما هم به نظرم خروجی همین ذهنیته. البته معترفم قضاوتم زود هنگام هست.

اه کاش تایپش تموم کنه. مامان منم هیچ وقت با تمرکز کافی به من گوش نمی کرد.هر موقع حرف می زدم یا داشت قران می خوند یا داشت حساب کتاب های مدرسه انجام می داد.

-آقای دکترمی شه موبایلتون بذارین کنار؟

اوه چه زیرزیر چشمی منو نگاه کرد! شاید از کوبیدن پام ناراحت شد.

- خب خانم کیهانی اگه دوست داری شروع کنیم.

باید می گفتم. اومده بودم که تمومش کنم با اینکه خوشایندم نبود خودم زیر سوال ببرم اما باید بگم فوقش دکترم فکر می کنه گناه کارم و جام تو جهنم.

-آقای دکتر من عاشق دوست پدرم شدم و باهاش ۲ ساله که رابطه دارم حالا که می خوام ازدواج کنم مامانم مخالفه تا جایی که من رو از خونه بیرون کرده و خونه مادربزرگم زندگی می کنم دیگه از این همه ویلون و سیلونی خسته شدم نمی دونم چی کار کنم.

چند ثانیه سکوت کردم. اه! می خوام ادامه بدم. چرا همه چیز حالت سکون گرفت ، دهانم بسته شد خدایا.چرا دیوار ها کش می یان.ثانیه شمار ساعتم ایستاده چرا؟؟

.دکتر چقدر دستش می خارونه.کاش یه چیزی بگه.

- پس بابات موافقه خانم محترم؟

چه عجب سکوت رو شکوند.بابام...بابام چقدر رضا دوست داشت. همیشه می گفت رضا برادر کوچیکه منه. اگه بابام زنده بود می فهمید من با رضا هستم خوشحال می شد؟رضا همیشه بهم می گه باباها همیشه نگرانن حتی اگه نباشن.

-دکتر بابام فوت کرده وقتی ۱۸ سالم بود.

- آهان پس اینطورخانم. خب پس تو عاشق نشدی. می تونی یه ذره از خودت یا خانوادت بهم بگی؟از دوست باباتم بگو چه جوری پیشنهاد داد؟چند سالشونه؟از این رابطه چی می خوای؟می خوای بگم چایی بیارن؟

رضا همیشه می گفت زن و شوهر باید همیشه با هم کارهارو انجام بدن.همیشه وقتی چایی درست می کردم می اومد آشپزخونه شروع می کرد کمک.حتی من رو با خودش مکانیکی می برد.

- خودم بریزم؟

دوباره که دستش رو داره می خارونه.

-یعنی چی دختر جون؟

وای خدا من چرا پام کوبیدم. لعنت به این عادت.

-دکتر خواهش می کنم. بذار منشیتونم دعاش رو بخونه.

-چرا پا می کوبی؟

-دکتر ببخشید. فک کنم تیک عصبی.

-چه شخصیت برون گرایی داری!باشه هر جور که شما مایلید. به نظر من این مهمه بیمار محیطی از دکتر طلب کنه که احساس امنیت و راحتی کنه و چون امنیت روانی شما برای من مهمه می خوام همراهت شم و نقش مانع رو برات بازی نکنم. بس بذار با هم بریم چایی بریزیم. خوبه؟

چه دکتر به روزی! پذیرفت. مامان همیشه کارای من رو سبک خطاب می کنه. اوندفعه بعد فوت بابا که رضا خونمون بود، من گفتم رضا ماهوارمون درست کنه تا فردا صبحش مامان داشت می گفت من چقدربی ادبم و لمپن. هر قدمی که بر می داشتم یکی از قانون های مامانم رو زیر پا گذاشته بودم اه.

عه دعای منشی که تموم شده داره تلویزیون می بینه حتما شبکه قرانه عین مامانم. اوه اوه چه با دکتر می رم اشپزخونه متعجب شد.کاش یه ذره خود دار بود.مامان منم اصلا خود سانسوری بلد نیست فقط قیچی به دست، دیگران رو با نگاهش قطعه قطعه می کنه.

- امم.خانم متاسفانه چایی نداریم و از ابتدا باید دست به کار بشیم.

بذار عین رضا رو کابینت بشینم حتما خوشایند دکتر نیست، که مهم نیست .حالا که هیکل دکتر ایستادش رو می بینم واقعا چاق بود از این چاق های یک سره .۳۷ ۳۸ بیشتر بهش نمی خوره و حدودا ۱۰ سالی از من انگار بزرگ تره.از نگاه ثابتش رو من مشخصه که جا خورد نشستم رو کابینت. یعنی تمام مراجعه کننده هاش نشستن رو مبل پا رو پا انداختن!

اوندفعه که به دوستم گفتم مرد ها از شیطون ها خوششون می آد گفت ابدا، از خانم های با وقارخوششون می اد.واقعا قانونی در این مورد وجود داره؟چه باحال داره به خاطر من کتری از اب پرمیکنه.

-خانم شما تعریف کن من گوشم به شماست.

- من ۱۸ سالم بود که بابام تو خواب سکته کرد مرد من موندم و مامانم که مدیر مدرسه بابا بزرگم هست. من خودم صنایع غذایی خوندم خیلی فلسفه و ادبیات دوست دارم تا حالا هم ۲تا دوست پسر داشتم و این دوست بابام که اسمش رضاست سومیشه.

دکترمعلومه تا حالا دست به سیاه سفید نزده! تمامه کابینت ها رو باز و بسته می کنه تا قوطی چای پیدا کنه. کاش زود تر با ایسته و منو نگاه کنه. رضا تنها کسی بود که وقتی من شروع به حرف زدن می کردم، گوش هاش رو در اختیارم می ذاشت، بدون حرکت اضافه ایی.اون دفعه که مامانم داشت کارای مولودی انجام میداد حتی نفهمید من بهش نصفه نیمه حرفم رو زدم.

- دکترهنوز که آب جوش نیومده بذار جوش اومد از منشی می پرسی.

اوه اوه فکر کنم خوشش نیومد چه اب دهنشو قورت داد!چشاش رو! چرا گردنش رو کج کرد؟

- تسلیم خانم.

اخیش تکیه داد به دیوار رو به رو حالا منو نگاه می کنه و من می تونم مطمئن باشم حرفام رو گوش می ده.

- رضا یک بار ازدواج کرده .زنش پوسته رحمش ۳ سانت در حالیکه باید ۱۰ سانت باشه . درمونم نشد رابطشونم کدرتر می شه طلاق می گیرن مهماشو بهت گفتم ادامه بدم؟

چرا دکتر سرش تکون می ده؟داره تاسف می خوره برام. اه.

-خانم کیهانی برام مشخص کنید که شما در کودکی وابسته به پدرتون بودین؟

-به شدت دکتر.

اخی...بابام وقتی زنده بود می گفت تو نماد همه تلاطم های دنیایی.

-خانم کیهانی عاشق فیلم دیدنی؟فکر کنم معتاد فیلم های غیر ایرانی هستی اره؟

کاش بتونم تکیه بدم به دیوار کمرم درد گرفت. دهه.

-دکترمی خوای شعله اون سماور بیشتر کنی؟غذا که گرم نمی کنی.

-دختر جون موچین دستت گرفتی و پیله کردی به من!

چقدر دختر جون رو بد ادا کرد!خدارو شکر رفت سمت گاز و شعله زیاد کرد. عین مامانم لجباز نیست.

شعله عشق من درون من داره رشد می کنه گرمم می کنه عین این آب جوش قل قل می کنه اما کیه که بفهمه.

-خب از اشناییتون بیشتر بگو.

-دکتر! رضا هر وقتی به ما سر می زد تو مدرسه کمک مامان و بابا بزرگم می کرد یه بار که برای اولین بار دعوت شدم به بزرگداشت یکی از معلم های مدرسه اونم بود تا اینکه پایان مراسم بهم گفت:می دونی با تو عشق می کنم تو منو یاد اغذیه فروشی کنار سینما تو زمان های خودمون می ندازی. هنوز بوی ساندویچی ها که به مشامم می خوره عشق می کنم .تو پویایی زنده ایی دکتر! منم کلا قانون گریزم خوشم اومد و جذبش شدم

اوه دکتر چه انگشت اشارش برام داره تکون می ده.عین مامانم که خط و نشون می کشید. بر عکس بابام که هیچ وقت برای من تعیین تکلیف نکرد.اصلا دلم نمی خواد حرف هاش گوش بدم کاش می تونستم بهشون بگم زندگی بی قانون تر از این حرفاست.

-اره اره حواسم به شماست. گوش می دم

-خانم کیهانی توجیه نکن ! کردیت خودتم مثبت نشون نده قانون گریزی به خودی خود یک عمل جسورانست تو زندگی شخصی. اما ، این کردیت تو کاملا منفی. خانم اجازه چایی دم کردن می دین ؟

بذارسرم تکون بدم دیگه نمی خوام بیشتر از این حرف بزنم.می دونم دکترم می خواد رضا رو از من بگیره.رضا روز سومی که باهاش رفتم کافه برام شعر گفت اینجوری ام شروع کرد: خانم بفرمایید رو صندلی پادشاهیتون جلوس کنید تا براتون شعر بخونم.

دلم می خواد بلند بخونم تا شاید دکتر حس من رو بفهمه.

طرح اندام تو انگیزه معماری هاست

دلت آیینه ی ایوان طلاکاری هاست

باید از دور به لبخند تو قانع باشم

اخم تو عاقبت تلخ طمعکاری هاست

نفس باد صبا مشک فشان هم بشود

باز بوی خوش تو رونق عطاری هاست

با تو خوشبخت ترین مرد جهان خواهم شد

گرچه این خواسنه ی قلبی بسیاری هاست

بالاخره دکتر چایی دم کرد!

-مثل یک دختر ۱۵ ساله رفتار نکن. خیلی خیلی جلوه هندی گونه می دی. این شعر بیشتر به درد نوجوون ها می خوره. چون می دونم جنبشو داری و دختری که بالاخره به روانپزشک که البته باید می رفت پیش مشاوریا روانشناس که نمی دونم چرا اومدی اینجا مراجعه کنه نشون دهنده اینه که می خوای تسلیم شی و تموم کنی رابطت چون دیگه برات برکت نداره پس من راحت حرف بزنم؟ تو شیطونی، لوندی، کودکی، و رضا دنبال بچه نداشتش هست و تو هم دختر احساساتی که خلا زیاد داره و خلا هاش با فیلم و اهنگ و حرف این و اون پر کرده نه با خود شناسی نه با مدیریت سالم خلا. دختری که باباش تو سن کم از دست داده و دنبال پدر از دست رفتش هست و رضا نقش بابا برات داره ایفا می کنه این یه رابطه معیوب. خودت کمبودات متوجه می شی؟

رضا دنبال بچه هست!....مامانم دنبال کشتن بچه ا ست. من دنبال چیم؟ من فقط می خوام زندگی کنم از این همه پیروی خسته شدم. مگه تو فیلم کلودی اطلس نمی گه رونده باش مقصد مهم نیست وای خدا مامانم ابروش می ره ابرو چیه؟ یکی به من بگه تعریف ابرو چیه تعریف جون ادمیزاد چیه؟

دلم می خواد بشینم رو زمین. وای من حامله ام یادم رفته بود. چرا پریدم رو کابینت.

-دکتر حامله ام. ۲ ماهه. رضا این بچه رو می خواد.

چقدر زمین یخه.چقدر سردمه.

اشک هام نگاه کن خدا جون. قطره قطره می ریزه رو زمین یخ. هر قطره ایی که می ریزه انگار دست راستم قطع می کنن. کوچولویی که تو شکم من هستی گوش کن! نفس های دکتر می شنوی؟می گه چه حماقتی.می خوام چشام رو ببندم و اینجا نباشم. اینجا مدار صفر درجست. کابینت، سقف همه و همه دارن به من نگاه می کنن.بذار چشام رو ببندم و گرمای اشکام حس کنم.

-دکترحالا چه جوری به مامانم بگم؟ما عقد نکردیم چرا منو مجبور به حماقت کردن.من رضا دوست دارم دوست ...

چرا هیشکی نیست اینجا! یعنی دکتر رفته تو اتاقش؟چرا اخه یعنی من از نظر اون ...

پاهام یخ زده نمی تونم بلند شم دلم مبل زرشکی دوست داشتنی می خواد. دلم امید می خواد.

-دکتر می شه بشینم رو مبل زرشکی دوست داشتنیم؟

چرا دکترلبهاش گاز می گیره؟ من الان انسان نیستم؟ کارم بد تر از ادم بود که سیب خورد؟

چه عجب دکتر به من نگاه کرد گویا می خواد چیزی به من بگه.سکوتش داشت من رو روانی می کرد.

دکترچرا به جای اینکه با من حرف بزنه سمت پنجره!

- دختر اونجارو نگاه کن. اون کوه های پشت آلودگی تهران می بینی؟

-اره دکتر

- قراره روشون برف بشینه.

-یعنی چی دکتر؟

-چیزی که نیاز داری.یه مقدار امید یه مقدار فریب.

شراب و باد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید