تمنا
تمنا
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

عدم تعادل زندگی

دختر عموم با دوست پسرش دعوای شدیدی می کنن چند روز از دعوا می گذره و مهرداد زنگ می زنه که باید ببینمت و دختر عموم قبول نمی کنه، مهرداد زنگ می زنه به من و از من می خواد راضیش کنم. با کلی خواهش و تمنا راضی میشه. دانشگاه مهرداد کرج بود وقتی بهش گفتم با ولی خوشحالی به سمت تهران اومد

ساعت 3 ظهر با من تماس می گیرن مهرداد تصادف کرده و بردنش بیمارستان. برو بیمارستان فلان ببین خودشه، مهرداد فوت کرد و هیچ وقت نتونست با دختر عموم حرف بزنه. همیشه برای من اسفند یاد آوره این اتفاقه که شروع کلی اتفاق های دیگه بود. هنوز صدای گریه های دختر عموم تو گوشمه...

همه اون اکیپ طی یک سال پنج شنبه ها می رفتیم سر قبرش.براش تولد میگرفتیم، کنارش پیتزا می خوردیم... میثم دوست دوست پسر یکی از بچه ها بود، نفهمیدیم کی عاشق دختر عموم شد.از یک زمانی به بعد تو همه برنامه ها بود. همه از این اتفاق خوشحال بودن جز خود دختر عموم

میثم تمام وقتش رو برای سارا می ذاشت و سارا پسش می زد. میثم فکر می کرد که رقیبش مهرداد زیر خاکه. از یه جایی براش انگار بازی شده بود، دلش می خواست به همه ثابت کنه که زندگی سارا رو داره عوض می کنه و مهرداد تو زندگی سارا بی تاثیر بوده

شراب و باد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید