ویرگول
ورودثبت نام
آنکس که مژگانش خنجر به رخ ماه کشیده
آنکس که مژگانش خنجر به رخ ماه کشیده
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

چطور حرف رو باز میکنید؟

اینی که میبینید من هستم شایدم نیستم و دلیل اینکه اینجوریم اتفاقا اینه که نه تنها مغزم به زبونم وصله بلکه زیادی رو هر چیزی داره فکر میکنه و درواقع زیادی وصله!!
اینی که میبینید من هستم شایدم نیستم و دلیل اینکه اینجوریم اتفاقا اینه که نه تنها مغزم به زبونم وصله بلکه زیادی رو هر چیزی داره فکر میکنه و درواقع زیادی وصله!!



سلام سلام سلام

آدم حاشیه برویی نیستم پس سر اصل مطلب میرم

توروخدااااا بگید چطور بحث رو باز میکنید؟توی خیابون و مطب دکتر و اتوبوس دوست پیدا میکنید و مدتها حرف میزنید؟؟

به شخصه وقتی یه نفر کنارم میشینه و مثلا میگه هوا خوبه تنها کلمه ای که میتونم بگم بله هست در کنارشم یه لبخند میزنم اما یسریا با همون یه کلمه شروع به صحبت میکنن و حتی دوست میشن!

جدا ازینکه دوستیابی برای من پروسه ای زمانبره و کماکان ناراحت نیستم که تو خیابون به هرکی رسیدم باهاش دوست نشدم اما فکر میکنم اینکه اونقدر دوستانه باشی که همه جا ارتباط بگیری خیلی مهارت خوبیه و مثلا مامان من بخاطر ارتباطات قویش توی بیزینسش خیلی موفق تره و دوستای بیشتری رو راحت تر پیدا میکنه...

ولی من فکر نمیکنم فقط مسئله آداب معاشرت باشه...من هیچ وقت بی ادبی نکردم فقط صرفا سعی کردم حرف های مفید بزنم

بطور کلی بخوام بگم وقتی میخوام یه مکالمه رو شروع کنم اینجوریم که:سلام

جواب شخص مقابل:سلام

من:خوبی؟

اون:خوبم تو خوبی؟

مسلما باید بگم آره

حالا دیگه حرفی ندارم ولی باید یجوری ادامه بدم دیگه مثلا اگه بگم هوا خوبه/بده یه آره ای نه ای میاد مثلا بگم چطور میگذره و چیکارا میکنی؟

خب عموم مردم نمیشنن واقعا درباره حال و روز اون روزاشون،اتفاقاتی که افتاده و‌...حرف بزنن و میگن هیچ/میگذره/مثل همیشه و...

و اینجاست که حقیقتا دیگه حرفی ندارم که بزنم!!

راستش نمیدونم شاید باید اینجا شروع کنم به اطلاعات درباره خودم که مثلا برا من فلان اتفاق افتاد؟راستش اینکار یکم بهم حس ناامنی میده.‌‌..وقتی فرد مقابلم حاضر نیست درباره خودش یکمم که شده اطلاعات بده و در جواب چطور میگذره و چه خبرا میگه هیچ چرا من باید زندگیم رو باز کنم کلا دوست ندارم به هر کسی زیاد درباره خودم بگم و زیاد هم شده از لفظ (به تو چه استفاده کنم) البته در حالت عادی برای اینکه بی ادبی نباشه میگم(چطور؟) تا اون شخص متوجه شه که چیزی که پرسیده ربطی بهش نداره و البته بعدش شوخی شوخی کنان که مثلا اینو میخوای از من بفهمی که سواستفاده کنی و چی بحث رو میپیچونم....

حالا از بحث اصلی دور نشیم شاید یه کلمه ای جواب داده چون اصلا نمیخواد با من حرف بزنه و من با اطلاعات دادن از خودم فقط بیشتر اذیتش کنم!!!

شاید من یهو بپرم پیش دوستم که هرروز میبینمش و مدام چرت و پرت از اتفاقات روزهای اخیرم بگم ولی خب مثلا الان برم پیش دوست قدیمیم بخوام حرف رو باز کنم از کجا معلوم اون بخواد بشینه حرفای من رو بشنوه؟اصلا چطور بحث رو باز کنم که برسه به اونجا که بخوام حرفام رو بزنم؟

خلاصه بنده از مشکلات ارتباطی شدید رنج میبرم امیدوارم اینجا کسی کمکی بتونه بکنه بهم:))))

ممنونم که خوندید/شایدم نخوندید اومدید ببینید خط آخر چیه?

آداب معاشرتمعاشرتمعاشرتیسخنرانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید