من متولد سال ۱۳۷۸ هستم. امسال ۲۲ سال از زندگی ام تمام میشود. اما قبلا خرداد های انتخاباتها برایم رنگی دیگر داشتند.
زمانی که فریاد میکشیدیم با روحانی تا ۱۴۰۰، من هجده سالم به پایان نرسیده بود و چند ماه کم داشتم برای حق رای داشتن؛ اما تا حدی فعالیت های انتخاباتی، بحث و صحبت کردن با دیگران، سر زدن به ستاد های انتخابی برای خودم داشتم. اما امسال که به اولین انتخابات ریاست جمهوری رسیدم دیگر شوقی ندارم.
از سال ۸۴ چیزی زیادی یادم نیست جز لحظه آخری رای دادن مادرم برای مرحله دوم انتخابات و شوک اعلام نتایج فردا آن روز. اما در سال ۸۸ من کلاس چهارم دبستان بودم. همهی شوق و شور و اشتیاق مردم برای تغییر را به یاد دارم. امید داشتن به صندوق را به یاد دارم. چسباندن پوستر ها به محل کار پدر و روی کل ماشینمان را به یاد دارم. روز هایی بود که تمام مردم بسیج شدند و آمد اند را به یاد دارم و من تا به اکنون از آن روز، همچون امیدی و همدلی بین مردم کشورم ندیدم.
میرسیم به سال ۹۲ که همهی ما از اتفاقات ۴ سال گذشته هنوز دلخور بودیم اما بر خلاف میل باطنی تعدادی حاضر شدند به حرف بزرگی که خودش توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شده بود و به نوعی از پدران انقلاب بود گوش بکنند و در انتخابات حاضر شدند. ما از سال ۹۲ به بعد متوجه شدیم که شاید هنوز میتواند کور سوی امید باقی مانده باشد. توافق با آمریکا، باز شدن قطره چکانی در های کشور به سوی جهان و از همه مهم تر ثباتی که چهار سال با زندگی ما همراه بود. به همین دلایل ما کمی بیشتر نسبت به صندوق های رای امیدوار شدیم و برای تکرار قدم برداشتیم. هم در انتخابات مجلس سال ۹۴ و ریاست جمهوری سال ۹۶ ترجیح بر تکرار دادیم و به هر زور و بلا بود شرکت کردیم.
اما چه در این چهار سال آخر رخ داد که امروز به این نقطه رسیدیم؟ شاید این نکته توجه ما را جلب کرده باشد که کسانی که در دوره گذشته رقیب های انتخابی یک دیگر بودند و امروز هر سه بر سر صندلی سه قوای اصلی نشسته اند اما همچنان عطش نشستن بر صندلی قوه مجریه را دارند.
شاید این منفعلی از مجلس گذشته ناشی میشود که علی رغم رد صلاحیت های بسیار زیاد و باز همت ملت، نمایندگان منتخب خود را به خانه ملت فرستاد اما آن نتیجه مطلوب را دریافت نشد. شاید دیدیم که تصمیمات جای دیگری گرفته میشود.
شاید از وعده های انجام نشده ناشی میشود که داغ بر دل ما گذاشته است.
شاید از اجرا نشدن قانون و یا برداشت های شخصی از آن ناشی میشود که امید مردم به صندوق رای را کور کرده است.
ما دیگر بریدیم. از این همه تلاش برای انتخاب بین بد و تر های مداوم، از اینکه هر دفعه امیدمان کور شود، از اینکه دوستانمان را بگیرند و مدت زیادی آنها خبری نداشته باشیم. از فریاد کشیدن های بیحاصل بریدیم که هر چهار سال به امید چهار سال بهتر جان میگرفتند و بعد از مدتی بیجان میشدند.
شاید ما اشتباه میکنیم. هر چهار سال یکبار انتخاب اشتباه کردیم. شاید باید همچنان به صندوق امید داشت اما امسال میخواهیم سکوت کنیم تا ببینیم صندوق چه انتخابی برای چهار سال آیندهی ما میکند.