انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهران
انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهران
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

دیدگاه جان هیک درباره آموزه تجسد خدا

پژوهشگر: فاطمه اسدی فرد

.

آموزه تجسد از گذشته تاکنون یکی از اعتقادات محوری دین مسیحیت بوده است. به دلیل وجود حقیقتی وجود شناختی ورای تجسد، می توان آن را یک اسطوره دانست. بر اساس دیدگاه مسیحیان، عیسی خدای متجسد شده است که از طریق او می توان نجات یافت زیرا وی قبلا با رنج های خود باعث بخشش گناهان بشریت شده است.
از جمله عوامل مؤثر در شکل گرفتن و رواج یافتن این اعتقاد، جمالتی از انجیل چهارم، راه یافتن مسیحیت در
میان سامریان، شباهت زندگی او به زندگی برخی از اساطیر و شخصیتهای تاریخی، استفاده از جایگاه مسیح برای تحکیم قدرت امپراتوران روم و از همه مهمتر تمایل مردم برای بالا بردن جایگاه عیسی به عنوان شخصی متحول‌کننده می باشد. در ادامه نگارندگان با چند استدلال از جمله خدشه دار شدن وحدت خداوند، آسیب دیدن روابط بین ادیان و کثرت گرایی دینی و مورد قبول نبودن مفهوم جوهر عقیده تجسد را زبانی متفاوت و اسطورهای برای بیان جایگاه عیسی بیان کرده و آن را غیر قابل قبول می دانند.

مقدمه:

کتاب اسطوره ی تجسد خدا، آینه دیدگاه جمعی از نویسندگان هم فکر نسبت به مسأله ی تجسد در مسیحیت است. یکی از این نویسندگان، فیلسوف دین معروف، جان هیک می باشد که در پایان، کتاب را ویرایش و جمع بندی کرده. بنابراین می توان کتاب اسطوره تجسد خدا را دیدگاه جان هیک نسبت به بحث تجسد نیز دانست. تجسد خدا در مسیحیت از مهم ترین پایه های این دین است. مسیحیان عیسی را تجسم وحی الهی می دانند و معتقدند خدای نادیدنی خود را با تابش در مسیح متجسد ساخت. (مهرجردی و شاکر، ص2 )

مسیحیت در معنای اعم، دینی است که انسان در آن از طریق جهان مادی به خداوند تقرب می یابد نه با گریز از مادیات. و در معنای اخص، دینی است که عقیده محوری آن، تجسد عیسی - علیه السلام- در خداوند است. در این دیدگاه، مسیح بخشی از تثلیثی است که در آن هر سه شخص با هم برابرند. به بیان دیگر، خدا در مسیح بود و جهان را با خود آشتی داد و خود را در میان انسانها قرار داد تا انسانها را نجات دهد .

امروزه به تجسد، آن گونه که قبلا خدشه ناپذیر بود، نگاه نمی شود بلکه نظریه ای است که در زمانی تحت شرایط خاصی پدید آمده و می تواند مورد نقد قرار گیرد. همان طور که آموزه های دیگری چون تبدل ماهیت در عشای ربانی نیز امروزه مانند قبل خدشه ناپذیر نیست. در این آموزه در مراسم عشای ربانی از نان و شراب به صورت نمادین استفاده می شود و مسیحیان معتقد بودند که نان و شراب به بدن و خون مسیح تبدیل می شود اما در این عصر، عشای ربانی بدون هر گونه اعتقاد به تبدل برگزار می شود و بسیاری از مسیحیانی که به حجیت کتاب مقدس اعتقاد راسخ دارند، تبدل را دیگر یک عقیده بدون خطا نمی دانند .
در این مقاله تالش می شود تا خالصه ای از عقاید جان هیک و همکارانش درباره تجسد، علل پیدایش و نتایج آن ارائه شود.

ریشه آموزه تجسد:
تجسد در کتاب مقدس مستقیما مطرح نشده بلکه بر اساس شواهدی که در آن آمده، بنا شده است. نویسندگان عهد جدید، صرفا ناقل وقایع تاریخی نبودند بلکه مفسر هم محسوب می شدند و به توصیف ویژگی های مسیح می پرداختند. از جمله عناوینی که این مفسران ارائه داده اند، این موارد هستند: پیامبر رستاخیز اندیش، پسر انسان، مسیحا (منجی ای که قرار است ظهور کرده و بشریت را نجات دهد)، تجسم حکمت نظری خدا، تجسم لوگوس خدا (لوگوس به معنای کلمه یا عقل، در کتاب عهد عتیق نیز بسیار مورد توجه است به گونه ای که در سفر پیدایش به عنوان اولین آفریده خداوند از کلمه نام برده شده.) و به صورت شخصی تر و پسینی تر، او را پسر ازلی خدا می دانند که به زمین فرود آمده.
عناوین مسیحا یا پسر انسان یا پسر خدا، اولا ما قبل مسیحی هستند و حتی از زبان حضرت یحیی نیز درباره پسر انسان روایت شده است. در واقع در مسیح شناسی عهد جدید از میراث فرهنگی عهد عتیق استفاده شده است .
ثانیاً این عناوین پس از به کار گرفته شدن درباره آن حضرت، دچار تحول شدند. و ثالثاً این عناوین را مسیحیان اولیه به او نسبت دادند و خود وی آن ها را به کار نبرده (به غیر از پسر انسان). توجیهی که مسیحیان برای این امر می آورند این است که عیسی تلاش می کرد هویت مسیحایی خود را مثل راز نگه دارد و آن را فقط در جمع های خصوصی خود آشکار می کرده است.

از نظر پولس، الهی دان بزرگ مسیحی، خداوند برای عیسی نیز از روند تولید مثل عادی بشر استفاده کرد. در
اندیشه یهودیان، هر کس نطفه پدر خود است و مادر ظرفی است که این نطفه در آن رشد می کند. پولس بین این دو عقیده (اعتقاد به انسان بودن صرف مسیح و اعتقاد به پسر خدا) تناقض می دید. بنابراین نظریه ای دو سطحی ارائه داد: بر حسب جسم و بر حسب روح. یعنی عیسی همیشه پسر خدا بود اما باید به طریقی زاده می شد. در نامه پولس به غالطیان آمده: چون زمان به کمال رسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد.
همچنین در نامه اول او به قرنتیان آمده که: ما را یک خداوند است، یعنی عیسی مسیح، که همه چیز از اوست و ما از او هستیم. در واقع از نظر پولس، عیسی نه تنها الهی بود، بلکه در آفرینش نیز سهم داشت.
متی در انجیل خود مسأله منشأ عیسی را به این شکل حل می کند که مادر او مریم باکره و پدر او خدا بود. عیسی از ازل پسر خدا نیست بلکه از هنگام جنینی این گونه شد. لوقا نیز در این مورد از متی پیروی کرده. اما برای این که روایت پسر داوود بودن مسیح را نیز در این میان بگنجانند، برای او نسب نامه ای ساختگی تا داوود و ابراهیم درست می کنند، با این تفاوت که لوقا این سلسله را تا خدا امتداد می دهد .
نگاه پولس به حضرت عیسی، نگاه به یک خداشناس بسیار مهربان است به حواریون در موارد مختلفی آموزش می دهد و مراسم عشای ربانی را پایه گذاری می کند. در انجیل مرقس عیسی به صورتی کمال انسانی ظاهر می شود و احساساتی چون خستگی، ناامیدی، ترس و درماندگی دارد. لوقا سعی کرد جنبه های بشری زندگی وی را بیشتر محو کند. برای مثال، فریاد ناامیدی عیسی را بر صلیب، حذف کرد. و در ادامه، لوقا به الوهی سازی کامل او پرداخت و نشان داد که نزد او مسیح فقط یک انسان نیست بلکه کلمه متجسد خداست که کمی بالاتر از زمین قدم می زند .

ادامه دارد ..

جان هیکآموزه تجسدمسیحیتپسر انسانتاریخ
فلسفه‌خوان و فلسفه‌دان و فلسفه‌زی بودن، دورِ آتشِ فلسفه در انجمن علمی فلسفه و حکمت دانشگاه تهران.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید