مدیریت کیفیت عبارت است از نظارت بر فعالیتها و وظایف مختلف درون یک سازمان، تا اطمینان حاصل شود که محصولات و خدمات ارائه شده، و همچنین ابزارهایی که برای ارائه آنها مورد استفاده قرار می گیرد، از ثبات برخوردار هستند. این امر به دستیابی و حفظ سطح مطلوب کیفیت در سازمان کمک می کند.به طور کلی، مدیریت کیفیت بر اهداف بلند مدت از طریق پایش اهداف کوتاه مدت، تمرکز می کند.
برنامه ریزی کیفیت: فرایند شناسایی استانداردهای کیفیت مرتبط با پروژه و تصمیم گیری در مورد چگونگی پیاده سازی آنها.
بهبود کیفیت: تغییر هدفمند یک فرایند برای افزایش قابلیت اطمینان.
کنترل کیفیت: تلاش مستمر برای حفظ یکپارچگی و قابلیت اطمینان فرآیند در دستیابی به نتیجه.
تضمین کیفیت: اقدامات سیستماتیک یا برنامه ریزی شده برای ارائه قابلیت اطمینان کافی محصول، به طوری که یک سرویس یا محصول خاص، الزامات مشخص شده را برآورده کند.
هدف از مدیریت کیفیت این است که اطمینان حاصل شود که همه ذینفعان برای بهبود فرایندها، محصولات، خدمات و فرهنگ سازمان برای دستیابی به موفقیت بلندمدت ناشی از رضایت مشتری همکاری می کنند.
همانطور که گفته شد، فرایند مدیریت کیفیت شامل مجموعه ای از دستورالعمل ها است که توسط یک تیم تدوین شده است تا اطمینان حاصل شود که محصولات و خدماتی که تولید می کنند دارای استانداردهای مناسب برای یک هدف مشخص هستند.
این فرایند زمانی شروع می شود که سازمان اهداف با کیفیتی را که باید برآورده شوند تعیین کرده و با مشتری توافق شده است.
این فرایند تضمین می کند که محصولات و خدمات تولید شده توسط تیم با انتظارات مشتریان مطابقت دارد.
روشهای بهبود کیفیت شامل سه جزء است: بهبود محصول، بهبود فرایند و بهبود مبتنی بر افراد. روش های متعددی برای مدیریت کیفیت وجود دارد که می توان از آنها استفاده کرد.
استانداردهای متعددی در مدیریت کیفیت وجود دارد که این اصول توسط مدیریت عالی برای هدایت فرایندهای سازمان به سمت بهبود عملکرد استفاده می شود. این اصول عبارتند از:
تمرکز اصلی هر سازمان باید برآورده ساختن انتظارات و نیازهای مشتریان باشد. وقتی یک سازمان بتواند نیازهای فعلی و آینده مشتریان را تامین کند، رضایت آنها را به همراه خواهد داشت که به نوبه خود درآمد را افزایش می دهد.
رهبری دقیق، منجر به موفقیت یک سازمان می شود. ایجاد فرهنگ همکاری در یک سازمان، محیطی را فراهم می کند که به کارکنان اجازه می دهد تا پتانسیل خود را شناسایی کرده و در دستیابی به اهداف شرکت مشارکت فعال داشته باشند. رهبران باید کارکنان را در تعیین اهداف سازمانی مشارکت دهند.
رویکرد یک سازمان برپایه دستیابی به کارآیی و اثربخشی در فرایندهای سازمانی است. این رویکرد منجر به افزایش سرعت، کاهش هزینه ها، حذف زباله و بهبود مستمر می شود. زمانی سازمان تقویت می شود که رهبران بتوانند ورودی ها و خروجی های یک سازمان و فرایندهای مورد استفاده برای تولید خروجی ها را مدیریت و کنترل کنند.
هر سازمان باید هدفی را برای مشارکت فعال در بهبود مستمر ارائه دهد. مشاغلی که به طور مستمر بهبود می یابند عملکرد بهتر، انعطاف پذیری سازمانی و توانایی پذیرش فرصت های جدید را از خود نشان می دهند. مشاغل در هر زمینه ای باید بتوانند به طور مداوم فرآیندهای جدیدی ایجاد کرده و خود را با شرایط جدید بازار وفق دهند.
کسب و کارهایی که بر اساس داده های تأیید شده و تجزیه و تحلیل تصمیم می گیرند، درک بهتری از بازار دارند. آنها قادرند وظایفی را انجام دهند که نتایج مطلوبی را ایجاد کرده و تصمیمات گذشته خود را توجیه کنند. تصمیم گیری واقعی به درک روابط ، اخذ نتایج و جلوگیری از پیامدهای ناخواسته احتمالی کمک می کند.
ایجاد روابط سودمند با تمامی ذی نفعان در دستیابی به کیفیت قابل قبول بسیار اثرگذار است. سازمان باید فرآیند زنجیره تامین را به خوبی مدیریت کند و روابط بین سازمان و تامین کنندگان آن را ارتقا دهد تا تأثیر آنها بر عملکرد مجموعه بهینه شود. هنگامی که یک سازمان روابط خود را به خوبی مدیریت می کند، به احتمال زیاد به همکاری و موفقیت پایدار تجاری دست می یابد.