گهی باران گهی طغیان
گهی عالم ز بهر غیر ممکن ها
گهی راه و گهی تار و گهی رویای بی اتمام
گهی روشن ز بهر آرمیدن
گهی باور گهی روشن
گهی خواستن ز آغاز توانستن
گهی رویای زود هنگام
گهی باران بی اتمام
گهی خود های با منطق
گهی رویای بی منطق
گهی من میتوانم ها
گهی سمع تجارب های بی پروا
گهی درک و گهی صبر و گهی طاقت
گهی رسواترین جاهل که در بند تکرر ها
گهی تکرار گهی باور
گهی آغاز اتمامی دگر
گهی سوزی ز بهر خویشتن ها
گهی آری بود بهر شکستن ها
گهی من تو گهی تو من
گهی زین پشت مدور وار
گهی ضامن گهی تیری رها کنده
گهی رویای پروازی سراسر نیله و مکره
گهی عاشق گهی معشوق
گهی باور چنان مغرور
گهی آن خودشناسی آن تجسم
گهی انسان به معنای اخص جمله توهم
گهی انسان به رسم آدمیت
گهی آدم ز اصل جاهلیت
گهی پوچ و گهی رسوای عالم
گهی خالی در اوج بطن عالم
گهی آدم در اوج رطل و حیران
گهی منصب برای اصل حیوان
گهی عاقل شودها اندکی خل
گهی دانا شود در اوج بطلان
گهی آدم در اصل باطلیت
گهی حیوان شود در بزم نیت
همان انسان ناطق ها شود پر
گهی زین پس نشاید اندرون پل
رهی باطل شود در اندکی صبر
گهی صابر شود در بزم حیدر
رهی ثابت قدم ها استوار است
در آن نیت نمودش پایدار است
گهی رسوا شد آن آدم خل
گهی باطل شود آن نیت پر
گهی تو میشوی آن آدم سست
گهی عاقل شود در منصبش پر
گهی طغیان اراده استوار است
گهی ثابت قدم حاکم سراید
گهی آن اصل ممکن پر تلاطم
گهی مبهم نه عاقل در پی اش زل
گهی عاقل نمودش این طلب پر
گهی عالم به رسم آدمیت
خرد ورزیده ام در عمق نیت
شدم راضی ز اصل خودشناسی
ز سایش های افکار فراری
صدا کردم خودی از جنس واقع
ز پیمایش آن اصلی به واجب
سزاوارش نمودم اصل طغیان
سکوتی اینچنین در باب بطلان
خرد کردم ز اصل واقعیت
رها کردم خودم را از حقیقت
برای ساختن اصلی به واجب
تجارب اینچنین راضی به فایق
موفق بهر آن افکار پیروز
خودی یافتم به از خودهای دیروز
شاعر : رزیتا دغلاوی نژاد