نویسنده کتاب : رزیتا دغلاوی نژاد
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون
هیچکس نبود.
توی یک شهر قشنگ و پر از آدمهای خوب و
مهربون و زبر و زرنگ یه فرشته کوچولو با مامانی و بابایی خوب و مهربونش زندگی میکرد.
فرشته کوچولو خیلی دختر خوب ، مؤدب و مهربانی بود و همیشه به حرفهای مامان جون و بابا جون
خوب و مهربونش گوش میکرد.
فرشته کوچولو در مدرسه تیزهوشان درس میخواند و یکی از بچه های درسخوان و موفق مدرسه نمونه و خوبشان بود.
یک روز خوب و قشنگ که فرشته کوچولو سر کلاس نشسته بود و داشت مثل بقیه بچه ها به حرفهای خوب و آموزنده خانم معلم خوب و مهربونش گوش میکرد یک دفعه تق تق تق درب کلاس زده شد و خانم مدیر با یکی از مسئولین اداره با اجازه و برپا گفتن خانم معلم وارد کلاس شدند و خانم مدیر فرشته کوچولو و بقیه همکلاسی هایش رو با یک خبر خیلی خوش سورپرایز و کلی غافلگیر کردند.
خانم مدیر به بچه ها گفت: که بچه ها جون قراره یه المپیاد ریاضی با رقابتی سالم برای بچه های پایه پنجم ابتدایی برگزار بشه که هر کسی در این المپیاد بتونه رتبه ممتاز رو کسب کنه و برنده نهایی مسابقه بشه به مرحله کشوری المپیاد ریاضی راه پیدا میکنه و میتونه باعث افتخار بیشتر پدر و مادر خوب و زیبا و مهربانش بشه.
فرشته کوچولو و بچه های کلاس از خوشحالی کلی دست و جیغ و هورا کشیدند و از خانم مدیر و خانم معلم خوب و مهربون و بقیه مسئولین مدرسه کلی تشکر و قدردانی کردند.
زنگ مدرسه به صدا درآمد و فرشته کوچولو خوشحال و خندان مثل بقیه ی بچه ها از درب مدرسه بیرون آمد و به طرف بابایی و مامانی دوید و بعد از سلام و روبوسی به مامان و بابای مهربونش گفت : بابا جونم مامان جونم امروز خانم مدیر به من و بچه های کلاس یه خبر خیلی خوب ، خوش و غافلگیر کننده داد قرار است مسابقه و المپیاد ریاضی بزرگی در مدرسه برگزار شود.
مامان جون و باباجون فرشته کوچولو هم کلی خوشحال شدند و به فرشته کوچولو دختر خوب و کوشا و درسخوانشان گفتند : عزیز دلم تبریک میگوییم .
اما باید بدانی در صورتی موفق و برنده ی نهایی خواهی شد که از همین الان شروع به درس خواندن کنی ؛ چون المپیاد ریاضی خیلی مشکل و رقابت بالاست و خودتم میدونی که همه بچه ها دوست دارند در این رقابت سالم برنده و به مرحله کشوری راه پیدا کنند.
پس باید از همین الان با نام و یاد خدا درس خواندن را بصورت جدی تر دنبال کنی.
اگر واقعا میخواهی موفق شوی باید خیلی تلاش
کنی عزیزدلم ، دختر خوب ، گل و موفق بابا و مامان.
فرشته کوچولو گفت : چشم بابا جونم چشم مامان جونم الان تا رسیدیم خونه اول بعد از شستن دست و صورت و خوردن ناهار میروم توی اتاقم و شروع میکنم به درس خواندن. چون من میخوام تو المپیاد ریاضی نفر اول و برنده نهایی مسابقه بشم و مایه افتخار شما پدر و مادر عزیز و مهربانم بابا جون فرشته کوچولو هم گفت : دختر خوب و عزیز و موفقم شما همیشه مایه افتخار منو مامان جونت بودی قند و عسل بابایی.فرشته کوچولو هم کلی بابا جون و مامانیشو بغل کرد و دستشون رو بوسید و باز هم مثل همیشه از زحمات و حمایتها و راهنماییهای خوب و دلسوزانه مامان و باباش که برای آرامش و امنیت و موفقیتهای بیشترش هست کلی تشکر و قدردانی کرد.فرشته کوچولو هم بعد از تمام شدن ناهار خوشمزه ای ای که مامان جونش براشون پخته بود از سر میز ناهار خوری با اجازه مامان و باباش بلند شد و به سمت سرویس بهداشتی رفت و دست و دهانش رو شست و طبق قولی که به پدر و مادرش داده بود سریع رفت به سمت اتاق خواب خوشگلش و پشت میز تحریرش نشست و کتاب و دفترشو باز کرد و خودکار و مداد و لوازم التحریر مورد نیازشو برای تمرینات ریاضی روی میز تحریرش چید و با یاد و نام خدا و گفتن بسم الله الرحمن الرحیم و با دقت تمام شروع کرد به درس خواندن و مطالعه و حل کردن تمرینات و مسائل ریاضی . مامان جون فرشته کوچولو هم واسه دختر
خوبش مدام چایی و کیک و میوه و کلی خوراکیهای سالم و خوشمزه میآورد تو اتاق خوابش و میگذاشت رو میز تا وسط درس خواندن فرشته کوچولو کمی به خودش هم استراحت بده و خوراکیهای خوشمزه و سالمشو میل کنه.
فرشته کوچولو دو هفته کامل درس خواند و خودش رو خوب واسه المپیاد ریاضی آماده کرد و با اعتماد به نفس و آمادگی کامل سر جلسه امتحان حاضر شد.
المپیاد ریاضی در رقابتی سالم بین دانش
آموزان پایه پنجم ابتدایی برگزار شد و همگی
بچه ها با خوشحالی و رضایت کامل از سر جلسه امتحان بیرون آمدند و به سوی مامان و باباهای خوب و مهربانشان که اونا رو مثل همیشه همراهی کرده بودند و منتظر ایستاده بودند تا امتحان و المپیاد ریاضی بچه هاشون تمام بشه دویدند.قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید.