اگر قرهقاج نبود خاطرات محمد بهمنبیگی است از دورههای مختلف زندگیاش، نوجوانی و جوانی و میانسالی، با زبانی شیوا و روان و بیتلاش برای طرح عبارات و توصیفات خلاقانه ادبی، شاید اصلا همین ویژگی باعث شود اگر قرهقاج نبود بتواند برای اقشار مختلف خواندنی باشد.
محمد بهمنبیگی پایه گذار مدارس عشایری است و این را همگان میدانند، اما او از ابتدا به این هدف فکر نکرده است. در این کتاب با بخشی سفر او تا رسیدن به مدارس عشایری بازگو میشود. سرنوشت پر فراز و نشیب محمد بهمنبیگی او را از بانک ملی به نویسندگی و سپس مهاجرت به اروپا و آمریکا و بعد به دل ایل بازگردانده است.
در نوشتهای که به نام کتاب عنوان خورده است، اگر قرهقاج نبود، بهمنبیگی ماجرای مهاجرتش از ایران را بازگو می کند، که «به خیال فرنگ» میافتد، «که مانند بسیاری از فراری ها و ایرانگریزها برود و بقیه عمر را در گوشه های دنج دنیا به سر برد» ( صفحه ۱۰۹). با خویش و قومش وداع میکند اما برای خداحافظی از خواهرش لازم بوده که از قرهقاج بگذرد، رودی خروشان و زندگیبخش. اما از بخت بد او درست موقعی به رود میرسد که رنگ آب برگشته و سیلاب جاری شود. او که جوانی مصمم به مهاجرت و در سودای دیار فرنگ است، زیر باد و باران و از میان امواج رود خود را به چادر خواهرش میرساند. بعد از دیدار خواهر و هفتهای استراحت، بار و بنه را جمع میکند که به لار برود و از آنجا به شیراز. راهزنان تمام وسائل سفرش را به یغما میبرند و با دست خالی میماند و سفر به کشوری ناشناخته، آنجا به خود چنین میگوید «در کشوری که رودش آنچنان و راهش اینچنین است نمیتوان ماند.» ( صفحه ۱۱۳)
به دیار غربت می رود و چه اسمی درستتر از غربت برای یک ایلیاتی. بهمنبیگی خود در وصف چگونه دلزده شدن از فرنگ چنینی می گوید: «من اهل گفت و شنود بودم. طنزها و شوخیهایم در ایل خریدار داشت. کسانم و دوستانم چشم از دهانم برنمیداشتند ولی در طول این خیابانهای طویل یک گوش شنوا نمییافتم.» همین نیاز به معاشرت محبت آمیز او را به وطن باز میگرداند و اینبار با فکر ساختن و تغییر دادن، که فقط یک اندیشه خام نیست، بلکه چنان برایش تلاش میکند که آن را به خوبی ثمر مینشاند . اگر قره قاج نبود، و محمدبهمن بیگی را تا مرز غرق شدن نمی برد و او با موجهایش گلاویز نمیشد، شاید هرگز چنین سرنوشتی نیز پیدا نمی کرد و هزاران دختر و پسر ایلیاتی را به آموختن و تحصیل علم تشویق نمیکرد.
در تمام شانزده نوشته اول، بهمنبیگی با قلم ساده و شیرین از زیبایی ایل و طبیعت و کارش سخن میگوید و سعی میکند عزت و احترام عشایر ایران را حفظ کند، اما در نوشته آخر که متن یکی از سخنرانیها یا پیام های مکتوب اوست دیگر آن سیاق را ندارد و خواننده را با چهره تلخ فقر و ناداری ایلیاتی مواجه میکند، این متن با این جمله تکاندهنده آغاز میشود: «بیشک یکی از سیهروزترین و بینواترین جماعات انسانی که روی کره خاک زندگی کرده است و میکند جماعات عشیرهای ایران است.» باقی متن کوتاه یادداشت آخر، در تشریح این جمله است و شاید هیچکس مانند بهرام حیدری در اثر متفاوتی مانند لالی به جزئیات این سیه روزی و بینوایی نپرداخته باشد.
بهمنبیگی چنان نام خود را با ایل گره زدهاست که کمتر محقق و پژوهشگر و علاقه مندی به فرهنگ ایلات و عشایر ایران است که به سراغ خواندن آثار او نرفته باشد، او یکی از موثرترین افراد برای جلب توجه و علاقه به فرهنگ غنی ایلات ایران است که خود نیز بر این فرهنگ اثر گذار بوده است.
مشخصات کتاب: اگر قره قاج نبود، نوشته محمدبهمن بیگی، انتشارات باغ آینه، تهران، ۱۳۷۷